منابع ازمون وکالت 97

پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
در مفهوم اسثنا سوال این است که اگر در یک جمله استثناء وجود داشت ، آیا این جمله مفهوم خالف دارد یا نه؟

مشهور اصولیون معتقدند که این جمله مفهوم مخالف دارد

عام بدلى

هرگاه عامى بدین گونه موضوع حکمى قرار یابد که هر یک از افرادش موضوع آن حکم باشد لیکن نه به طور استقلال بلکه به طریق استبدال ،بدین معنى که از میان همه آنها یک فرد مورد تعلق حکم باشد و مکلف بتواند هر یک را که خودش بخواهد بر گزیند و حکم را درباره آن اجرا کند آن عام را عام بدلى خوانند .

پس فى المثل هرگاه گفته شود: همه دانشمندان را باید گرامى داشت , اگر از این گفته منظور این باشد که هر یک از این دانشمندان باید گرامى داشته شوند .بدین معنى که به هر یک از آنان , به طور استقلال , این حکم تعلق یافته باشد به طورى که درباره هر یک فرمان برده شود ثوابى مخصوص باشد و نسبت به هر کدام که نافرمانى شود کیفرى خاص در این صورت عام افرادى خواهد بود و اگر از این گفته منظور این باشد که همه آنها با هم گرامى داشته شوند به طورى که اگر درباره یک تن آن حکم اجراء نگردد نسبت به تمام کسانى که این حکم نسبت به ایشان به مرحله عمل آمده هیچ اطاعتى به وقوع نپیوسته باشد و هیچ ثوابى براى مکلف نباشد عام مجموعى خواهد بود و اگر از این گفته منظور این باشد که یکى از آنان هر کدام باشد گرامى داشته شود به طورى که اگر هیچ یک گرامى داشته نشود یک عقاب داشته باشد و اگر یکى از آنان گرامى داشته شود یک ثواب و گرامى داشتن بیش از یک تن داراى هیچ ثوابى نباشد عام بدلى خواهد بود .


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

 

عام مجموعى

هرگاه عامى بدین گونه موضوع حکمى قرار یابد که به هیچ گونه در ناحیه حکم تعدد و تکثرى به هم نرسد آن عام را عام مجموعى خوانند .


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

 

عام افرادى

هرگاه عامى بدین گونه موضوع حکمى قرار یابد که یکان یکان از افرادش به طور استقلال موضوع آن حکم باشد به قسمى که آن یک حکم به احکامى چند منحل شود یعنى در حقیقت به شماره افرادى که براى عام هست احکامى ازن یک حکم استخراج گردد آن عام را افرادى خوانند .


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

 

*سد یعنی  منع، جلوگیری

*ذرایع جمع ذریعه است ( ذریعه به معنای وسیله است)

سد ذرایع: یعنی ما باید از مارهای  مباحی که موجب تحقق عمل حرامی می شود جلوگیری گردد

مثال:

*فروش چاقو عملی مباح است ولی فروش چاقو به فردی که با آن دیگری را به قتل می رساند،بر اساس قاعده سدذرایع حرام است

*فروش تخم مرغ عملی مباح است ولی فروش آن به فردی که با آن قمار  میکند بر اساس قاعده سدذرایع حرام است

حجیت سد ذرایع:

شیعیان سد ذرایع را حجت نمی دانند ولی در میان اهل سنت،اکثراً آن را حجت می دانند


فتح ذرایع هم بر عکس سد ذرایع است

فتح  ذرایع یعنی کارهای  مباحی که موجب تحقق عمل واجبی می شوند بر ما واجب است

مثلا رفتن بخه حج واجب است و گرفتن بلیط حج مباح است ( ولی چون گرفتن بلیط راه رسیدن به این واجب - یعنی حج - است، بر اساس فتح ذرایع واجب می شد )

 قیاس منصوص العله :

معناى قیاس نزد شیعه و اهل سنت متفاوت است . قیاس مورد قبول شیعه قیاس منصوص العله یا قیاس منطقى است که قطع آور است . در این نوع قیاس شارع علت و فلسفه حکم را بیان مى کند و جائى براى اجتهاد شخصى باقى نمى ماند . مثلا اگر گفته شد : الخمر حرام لانه مسکر , علت حرمت خمر به دنبال حکم آمده است , به همین جهت آن را منصوص العلة مى گویند . با یک استنتاج منطقى مى توانیم افراد و مصادیقى را که تحت حکم فوق قرار مى گیرند مشمول حرمت بدانیم . مثلا حکم کلى داریم که کل مسکر حرام ،  مى خواهیم بدانیم آیا نبیذ ( شراب خرما ) هم حرام است یا نه ؟ چون ملاک و علت و فلسفه حرمت اسکار است , با برقرارى و ترتیب یک کبرا و صغراى منطقى به نتیجه مطلوب مى رسیم , و در مثال بالا صورت قیاس بشرح زیر خواهد بود :

صغرى : نبیذ مسکر است

کبرى : هر مسکرى حرام است

حکم : پس نبیذ حرام است

قیاس مورد نظر اهل سنت معادل تمثیل منطقى است و قطع آور نیست . زیرا تشخیص و استخراج فلسفه حکم در این مورد توسط بشر صورت مى گیرد . و مسلم است که نمى تواند کامل باشد و با منظور شارع مغایرت خواهد داشت . به همین جهت قیاس منصوص العله نزد شیعه حجیت دارد و قیاس مورد نظر اهل سنت حجیتى نداشته و باطل است .

 

 

 قیاس اولویت :

این قیاس هم در علم فقه و هم در علم اصول حجت بوده و کاربرد وسیعى دارد . قیاس اولویت همان است که در منطق به فحواى دلیل  مشهور است

مثال فقهى آن این آیه شریفه است : لا تقل لهما اف (قرآن مجید سوره اسراء آیه 23  ) ، به پدر و مادر اف مگو , وقتى حرف سرد و درشت به پدر و مادر زدن حرام است , به طریق اولى ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود . مى بینیم بدون اینکه حرمت ضرب و شتم پدر و مادر در منطوق عبارت موجود باشد , بنابر مفهوم موافق جمله , این معنا به راحتى از جمله استنباط مى شود .

در حقوق مى گویند اگر اجازه تصرف در ملکى داده شود , بطریق اولى و بنابر قیاس اولویت , اجازه استفاده از حقوق ارتفاعى آنهم داده شده است . این اولویت با قاعده اذن در شىء , اذن در لوازم آنهم هست نباید اشتباه شود , زیرا در مورد اخیر به دلالت التزامى , اذن در لواحق وجود دارد که ممکن است اولویتى هم در آن ملحوظ نباشد , بلکه از لوازم مقارن و برابر آن به حساب آید . در حالى که در قیاس اولویت حتما وجه رجحان و برترى امر ثانى باید موجود باشد . اگر قیاس اولویت از فحواى خطاب یعنى از مدلول چهار چوبه لفظ بدست آید صحیح است ولى اگر از فحواى خطاب استفاده نشود باطل بوده . اگر چه از اولویت نیز استفاده شود . مواردى هست که مطلب مورد نظر از فحواى خطاب مستفاد نمى گردد بلکه از یک نوع اولویت خاص بدست می آید .

1) استصحاب کلی قسم اول

2) استصحا ب کلی قسم دوم

3) استصحاب کلی قسم سوم

همانگونه که می توان در الفاظ جزئی استصحاب کرد,در الفاظ کلی هم می توانیم استصحاب کنیم.

مثال : 

  الفاظ کلی   >>>   انسان                           //            عقد

الفاظ جزئی >>>  زید,بکر,عمر                  //           عقد نکاح, عقدوکالت, عقد اجاره, عقد بیع

 

استصحاب کلی قسم اول

 * مثال اول:

فرض کنید زید هرروز از ساعت هشت صبح به اداره محل کارش می رودو ساعت دو بعداز ظهر تعطیل می شود.در کنار اداره ی زید, یک پارک وجود دارد.امروز صبح که زید در حال رفتن به اداره بود, حیوانی(کلی)رادر پارک کنار اداره می بیند.ساعت دو که تعطیل می شود در مقابل پارک از خود می پرسدکه صبح حیوان(کلی)در پارک بودو الان نمی دانم که هنوز هست یانه؟

در اینجا بقای کلی را استصحاب می کندو می گوید:طبق یقین سابق هنوز هم حیوان در پارک وجود دارد.

* مثال دوم:

فرض کنید که میدانیم سابقاً بین زید و بکرعقدی(کلی)وجود داشت و الان شک می کنیم که ایا عقد هنوزوجود دارد یافسخ شده.در اینجا استصحاب می کنیم و می گوییم عقد هنوزوجود داردو فسخ نشده است.

 

استصحاب کلی نوع دوم

*  مثال اول:

فرض کنید زید ساعت هشت صبح در راه رفتن به اداره محل کارش است و در این حال حیوانی (کلی) رادر پارک می بیند.پس از تعطیلی اداره در راه برگشت به خانه مقابل پارک از خود می پرسدکه ایا حیوانی که صبح در پارک دیدم و زنده بود, حیوانی سالم بودکه هنوز زنده باشدیا حیوانی بیمار بودکه اکنون مرده باشد؟

در اینجا استصحاب می کندو می گوید:حیوان قبلاً زنده بودو الان هم زنده است.

فرق بین استصحاب کلی نوع اول ونوع دوم طبق مثال :

در استصحاب کلی نوع اول,حیوان(کلی) وجود داشت واکنون شک کرده که وجود دارد یا خیر.ولی در استصحاب کلی نوع دوم, میداندکه حیوان(کلی) وجود داشت ولی نمی داند که حیوانی سالم بوده(که اگرسالم بوده باشد یقینا" هنوز هم زنده است)و یا حیوانی بیمار بوده(که اگربیمار بوده باشدیقینا" الان مرده است).

    به طور خلاصه ؛ تفاوت بین استصحاب کلی نوع اول ودوم در منشأ شک است.

*  مثال دوم:

همانطور که میدانید, بعضی خیارات فوری هستند مانند خیار غبن, خیار عیب, خیار تدلیس وبعضی خیارات فوری نیستند مانند خیارتخلف ازشرط.

 

لفظ کلی » خیار

لفظ جزئی » خیار تدلیس ، خیارعیب، خیار تخلف از شرط، خیار حیوان، خیار غبن و...  .

 

حال فرض کنید می دانیم که در یک عقد،خیاری (کل) وجود دارد ولی نمی دانیم که این خیار،خیاری فوری است ( که اگر فوری باشد مطمئنا" تا الان از بین رفته) ویا خیاری است که فوری نیست(که اگر فوری نباشد مطمئنا" هنوز هم وجود دارد).

 

استصحاب کلی قسم سوم

* مثال :

فرض کنید زید ساعت هشت که در راه رفتن به خانه بود،حیوانی(کلی) رادر پارک می بیند و می بیند که از پارک خارج شد.پس از تعطیلی اداره در راه خانه،وقتی مقابل پارک رسید باخود می گویدکه صبح حیوانی در پارک بود که از ان خارج شد،اکنون احتمال دارد حیوان دیگری به جای ان حیوان در پارک وجود داشته باشد.                                                                                                        ص 10

اگردقت نمایید در استصحاب کلی قسم سوم، دو حالت وجود دارد :

 

حالت اول  =>  یقینا" حیوانی قبلا" وجود داشت ویقینا" از پارک خارج شد.

حالت دوم =>  احتمالا" حیوان دیگری در پارک وجود دارد و الان شک داریم که هست یا نه.

**   در حالت اول دو یقین وجود دارد(پس استصحاب جاری نمی شود) زیرا ارکان استصحاب، یقین سابق و شک لاحق بود.

**  در حالت دوم یقین سابق وجود ندارد( شک سابق ، شک لاحق)، پس در این حالت هم استصحاب جاری نمی شود.

 

نتیجه   :    در استصحاب کلی نوع سوم استصحاب جاری نمی شود.

 

 بطور خلاصه :                   

*  در استصحاب کلی قسم اول          =   یقین سابق + شک لاحق ( یعنی یقین داریم که حیوان زنده بود و الان شک داریم                                        که هنوز زنده است یا نه.                

* در استصحاب کلی قسم دوم           =   یقین سابق + شک لاحق (یعنی یقین داریم که حیوان زنده بود و الان شک داریم که حیوان سالم بوده(که الان یقینا" زنده است) و یا حیوانی بیمار( که الان یقینا" مرده است ).

* در استصحاب کلی قسم سوم         =   شک سابق + شک لاحق (یعنی احتمال می دهیم قبلا" حیوانی در پارک وجود           داشته و الان شک داریم که ان حیوان ( حیوان احتمالی) هنوز هست یا نه.

در استصحاب کلی قسم اول  :  شک در بقاء کلی می کنیم، به این علت که نمی دانیم فرد کلی (مثلا" زید از افراد کلی ( انسان) است) هنوز باقی هست یانه.

در استصحاب کلی قسم دوم  :  شک در بقاء کلی می کنیم،به این علت که نمی دانیم فرد کلی (مثلا" خیار عیب، فردی از افراد خیار(کلی) هست)، فردی است با عمر کم( مثل خیار عیب که فوری است) ویا فردی است با عمر زیاد( مثل خیار تخلف از شرط که خیاری غیر فوری است).

در استصحاب کلی قسم سوم  :  شک در بقاء کلی می کنیم، به این علت که احتمال می دهیم فرد دیگری به جای ان فرد کلی موجود شده باشد.

 

پس در استصحاب کلی:

*  قسم اول    >>  حجت است و می توانیم به این استصحاب عمل کنیم .          

*  قسم دوم    >> حجت است و می توانیم به این استصحاب عمل کنیم.

* قسم سوم   >> حجت نیست و نمی توانیم به این استصحاب عمل کنیم.

به علت عدم حجیت استصحاب کلی قسم سوم،از توضیحات بیشتر در باب این نوع استصحاب پرهیز می کنیم.

 

 

شرائط و مقدمات اجتهاد

براى اینکه کسى داراى نیروى اجتهاد شود لازم است علاوه بر قوه قدسى و قریحه ذاتى , بر پاره اى از علوم و فنون نیز واقف باشد بلکه حق اینست که در برخى از فنون باید بسر حد اجتهاد در آنها برسد از آن جمله علوم ادبى ( لغت صرف , نحو معانى و بیان ) رجال , درایه , تفسیر , اصول , اندکى از منطق و کلام و لختى از علوم ریاضى


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

چگونه ثابت میکنیم که سنت حجت است:

در آیات بسیاری از قران به طور صریح یا ضمنی به حجیت سنت اشاره شده است

گفتیم که سنت قول و فعل و تقریر چهارده معصوم(ع) است و خداوند صراحتا در آیه 59 سوره نسا فرموده اند که :» یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ - ای کسانی که ایمان آوردهاید اطاعت کنید خدا را، اطاعت کنید پیامبر خدا را و اولی الامر را  «

که آیه اطاعت از رسول و فرستاده خداوند بر مردم را لازم دانسته

 

آیا اگر ما یک عام داشته باشیم،می توانیم قبل از این که به دنبال مخصص برای آن بگردیم فوراً به عام عمل کنیم؟

علت این سوال این است که اصولیون معتقدند " ما من عام الا و قد خص " یعنی هیچ عامی نیست مگر این که تخصیص خورده باشد

جواب:

الف) اگر احتمال بدهیم که یک مخصص متصل برای عام وجود دارد،به این احتمال اعتنا نمی کنیم »» یعنی به عام قبل از فحص مخصص عمل می کنیم 

ب) اگر احتمال بدهیم که یک مخصص منفصل برای عام وجود دارد،به این احتمال اعتنا می کنیم »» یعنی به عام قبل از فحص مخصص عمل نمی کنیم و در ابتدا باید به دنبال مخصص بگردیم ،حال اگر مخصصی را بعد از تلاش نیابیم، می توانیم به عام عمل کنیم