منابع ازمون وکالت 97

پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
واجب کفایی آن عمل واجبی است که اگر برخی آن را انجام دهند، انجام آن عمل بر بقیه لازم نیست
ادله حجیت خبر واحد 

در حقیقت , بازگشت بحث در حجیت خبر واحد به این است که معلوم شود آیا دلیلى قطعى بر حجیت خبر واحد قائم شده است یا نه . سید مرتضى ( ره ) و ابنادریس , در کتاب سرائر , گفته اند که خبر واحد مجرد از قراین قطعیه حجت نیست , زیرا بر حجیت خبر واحد دلیل قطعى قائم نشده است . در مقابل , جمعى نیز مانند شیخ طوسى ( ره ) و علامه حلى ( ره ) و سید بن طاووس ( ره ) گفته اند که خبر واحد مجرد از قراین قطعیه نیز حجت است , چون دلیل قطعى بر حجیت خبر واحد قائم است .
ادله اى که بر حجیت خبر واحد اقامه کرده اند آیات قرآن روایات , اجماع و بناء عقلاست :
الف . آیات قرآن. از جمله آیات قرآنى که بر حجیت خبر واحد دلالت دارند عبارتند از :
أول : آیه نبأ : یا أیها الذین آمنوا ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا أن تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمین . علماء اصول ( قدهم ) به این آیه استدلال کرده و گفته اند این آیه , به مقتضاى مفهوم شرط , دال است به اینکه اگر مخبر واحد فاسق نبود و عادل بود , قولش حجیت است یعنى اگر فردى عادل و راستگو خبرى را آورد , دیگر نیازى به فحص و تبیین ندارد . در واقع , آیه مى فرماید : اگر کسى که خبر را مىآورد فاسق باشد , باید به جستجو پرداخت و دید که راست مى گوید یا نه . أما اگر فسق منتفى بود و کسى که خبر و نبأ را آورده است عادل بود , وجوب تبین منتفى مى شود . چون جزاء در قضیه شرطیه تابع شرط است , وجوب تبین جزاء است , و در صورت انتفاء شرط , جزاء هم منتفى مى شود
شیخ أنصارى ( ره ) به این مطلب اشکال کرده و فرموده اند : در اینجا قضیه شرطیه مفهوم ندارد , زیرا این جزاء , عقلا موقوف بر شرط است و مانند سالبه منتفى حکم و محمول به انتفاء موضوع است , نه سالبه منتفى محمول که با وجودموضوع به واسطه انتفاء شرط یا وصفى که مشروط بر آن معلق گشته است محمولمنتفى مى شود . به تعبیر دیگر . چنانچه مقدم نفس موضوع باشد . به نحوى که فرض حکم بدون وجود مقدم یعنى موضوع معقول نباشد, این گونه جملهشرطیه به نظر علماى اصول مفهوم ندارد .
به نظر مى رسد اشکال شیخ ( ره ) در این بحث وارد نیست , زیرا ما , در بابمفهوم , موضوع باقى فى الحالین مى خواهیم , یعنى در قضیه شرطیه باید یک موضوعباقى فى الحالین در منطوق و مفهوم باشد . چون در قضایاى شرطیه موضوع مرکب از دو جزء است که جزاء عقلا متوقف به یک جزء آن است , و در آیه مورد بحث موضوع مرکب أز نبأ و آمدن فاسق است , و در صورت عدم مجىء فاسق , وجوب تبیین نیز منتفى مى گردد . بنابراین , موضوع باقى فى الحالین , طبیعة النبأ است . نبأنیز در طبیعت أفرادى دارد : بعضى از افرادش نبأ صادق و بعضى از آنها نیز نبأ کاذب است . پس , این اشکال که وقتى شرط نبود موضوع هم نیست وارد نمى باشد . موضوع همیشه هست و باقى فى الحالین است هم در منطوق و هم هم در مفهوم .
دوم , آیه نفر :   و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون . در بحث از این آیه , به صدر و ذیل آن مى پردازیم . درباره ﴿ و ما کان المؤمنون لینفروا کافة ﴾ مفسران نقل مى کنند که در ابتداى أمر که مردم روستاهاى أطراف مدینه اسلام آوردند , براى آنکه أحکام را از رسول الله ( ص ) یاد بگیرند , کوچ کردند و به مدینه آمدند . نتیجه این کوچ گرانى و قحطى شد و کارها نابسامان گردید . این آیه نازل شد و فرمود کوچ کردن و به مدینه آمدن براى همه مردم لازم نیست . وآنگاه فرمود :﴿ فلولا نفر من کل فرقة﴾ از هر طایفه و جمعیت و قبیله اى یک گروه به مدینه بیایند و أحکام را یاد بگیرند , و پس از بازگشت دیگران را أز أحکام شرعیه اى که یاد گرفته اند بیاگاهانند : ﴿ ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون﴾
از این آیه در مى یابیم که خداوند سبحان مى خواهد رحمت و عطوفت خود را شامل حال جامعة کند . طبع أولى أمر آن است که همه بروند و أحکام خود را - على سبیل الیقین - یاد بگیرند . أما چون لازمه این أمر عسر و حرج و اختلال نظام است , مقرر مى شود که جمعى عهده دار این أمر گردغند و آموخته هاى خود را به دیگران یاد بدهند . اگر خبر واحد حجت نبود , این کار یعنى ولینذروا قومهم چه ثمرى داشت ؟ أگر بنابراین بود که قوم این أفراد را تصدیق نکند و به گفته آنها ترتیب أثر ندهد , رفتن و یاد گرفتن عده اى بى ثمر بود . پس , بهدلالت اقتضا , روشن مى شود که این آیه دلالت بر حجیت خبر واحد دارد .
ب . روایات . درباره حجیت خبر واحد , روایات معتبرى نیز داریم . ألبتهممکن است اشکال کنند که سنت نمى تواند مثبت سنت باشد و نمى توان با خبرواحد حجیت خبر واحد را به کرسى نشاند . شیخ أنصارى ( ره ) , در رسائل روایات را طبقه بندى فرموده و مدعى شده اند که أز مجموع روایات تواتر معنوى حاصل مى شود و قطع پیدا مى شود که شارع مقدس خبر واحد را حجت دانسته است .
طایفه أول روایات در باب خبرین متعارضین است , مثل مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره أبى خدیجه . در تعارض گفته مى شود که یقین دارم که یکى از این دومجعول است و یکى از این دو حجت است . روایاتى که بر تعیین مرجحات وارد شده است مى گوید روایتى که این مزیت را دارد بگیرید . در اینجا اگر یکى از دو روایت حجت نبود , تعارض و تعیین مرجح معنى نداشت .
طایفه دوم روایاتى است که در آنها امام ( ع ) به آحاد روات ارجاع داده اند . این روایات از حیث نقل روایت یا فتوا اشاره به یکى از روات دارد . سائل به امام ( ع ) عرض می کند که من روایتى مى خواهم یا مطلبى , و حضرت مى فرماید اذا أردت حدیثا فعلیک بهذا الجالس. و اشاره مى کند به زراره . وقتى عبدالعزیز بن مهدى به حضرت صادق ع عرض میکند که ربما أحتاج و لست ألقاک فى کل وقت , أفیونس بن عبدالرحمن ثقه آخذ عنه معالم دینى ؟ قال ( ع ) نعم  به فرموده شیخ در رسائل  این معنى که خبر ثقه حجت است مفروغ عنه بوده است و سؤال راوى در مورد یونس بن عبدالرحمن مربوط به ثقة ببودن یا ثقة نبودن وىمى باشد و نعم . به ثقة بودن بر مى گردد . به هر حال , روایات زیادى درباره محمد بن مسلم و زکریا بن آدم مى باشد که این معنى را نیز مى رساند .
طایفه سوم روایاتى است که امام مى فرماید که به روات و ثقات و علماء رجوع کنید : و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا , فانهم حجتى علیکم و أنا حجة الله علیهم. مى فرماید که بروید و به آنها رجوع کنید . یعنى قولشان حجت است .
طایفه چهارم روایاتى است که متضمن ترغیب امام ( ع ) و پیامبر اکرم ص است در خصوص حفظ أحادیث . روایتى است از پیغمبر اکرم ص که به تواتر نقل شده است . فرموده اند من حفظ على امتى أربعین حدیثا بعثه الله فقیها عالما یوم القیامة.
اگر بنا نبود که خبر واحد حجت باشد , چه ثمره اى در این کار بود ؟ پس از این تأکید نیز در مى یابیم که خبر واحد حجت است .
طایفه پنجم روایاتى است که متضمن ذم کذب و تحذیر کذابین از بستن دروغ به معصوم ( ع ) مى باشد . اگر خبر واحد حجت نباشد . چرا از دروغ بستن بر معصوم ع ابراز نگرانى مى شود ؟ در واقع , این نگرانى و تأکید از آن روست که خلافى نقل نشود تا مردم به آنها ترتیب أثر بدهند .
ج . اجماع . اجماع علماى امامیه نیز بر این است که خبر واحد , چنانچه مخبر آن أز شیعه و قائل به امامت باشد , حجت است . شیخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسى ( ره ) و مجلسى و جمعى دیگر از بزرگان در خصوص حجیت خبر واحد ادعاى اجماع کرده اند . در مقابل , دسته اى دیگر گفته اند که خبر واحد حجت نیست , و در رأس آنها سید مرتضى ( ره ) است که استنکار کرده و آن را مثل قیاس دانستهاست , که به اجماع امامیه باطل است .
ابن ادریس نیز , در کتاب سرائر, به شیخ الطائفه ایراد مى گیرد که چرا ادعاى اجماع بر تحجیت خبر واحد کرده است : خبر الواحد لا یوجب علما و لا با توجه به این معنى است که اکثر علماى ما , به منظور آنکه مصداق اینحدیث باشند أربعینات  نوشته اند . در اینجا ما در برابر دو اجماع از جانب دو دسته از بزرگان هستیم بر حجیت و عدم حجیت خبر واحد , حال آنکه شیخ الطائفه و سید مرتضى هر دو در یک عصر بوده اند و شیخ الطائفه شاگرد سید مرتضى ( ره ) است . أما چطور شده است کهدر خصوص یک مسئله دو ادعاى اجماع مقابل وجود دارد . به نظر مى رسد که مى توان جمع بین دو گفته را نمود , به این بیان : شیخ تصریح دارد که خبر واحد ثقه اىکه راوى آن امامى باشد و موجب اطمینان به این أمر گردد که خبر أز پیامبر اکرم ( ص ) یا یکى از أئمه ( ع ) است حجت است . سید مرتضى ( ره ) در مقام رد این مطلب نیست , بلکه در مقام رد عامه و أهل سنت و جماعت است , زیرامى بیند که ایشان روایاتى از أبوهریره و أفرادى دیگر دارند که تقواى قولى نداشته اند و روایات زیادى جعل کرده اند . وى مى خواهد به آنها بفرماید تکه خبر واحد شما حجت نیست و علم نمیاورد و موجب اطمینان و سکون نفس نیست و جازم و قاطع نمى باشد . نکته مهم این است که اگر به کتب فتوائى سید مرتضى ( ره )نظر کنیم , مى بینیم که خود ایشان به بسیارى أز أخبار آحاد عمل کرده اند , یعنى مبناى فتوایشان مدرکى غیر از أخبار آحاد نیست . در واقع , نمى توان گفت که روایات استنادى ایشان همگى موجب علم قطعى بوده و یا محفوف به قراینقطعیه اند . پس جمع دو بیان بدین گونه مى شود که , به نظر سید مرتضى(ره),اجماع امامیة بر عدم حجیت خبر واحدى است که مخبرش امامى نباشد و موجباطمینان نگردد . اکثر مدارک فتاوى ابن ادریس (ره) نیز همین أخبار آحاد مجرد از قراین قطعیه است که متواتر هم نیستند .
د . بناء عقلا . دلیل دیگر بر حجیت خبر واحد بناء عقلاست. سیره عقلاء قائم است به اینکه خبر موثوق الصدور از مخبر ثقة و مأمون از کذب را , که در آن احتمال خلاف نمى رود , مورد عمل قرار دهند . حتى در دستوراتى که دولتها و اصولا هر حاکمى صادر مى کند به همین سیرة عمل مى شود , یعنى ظواهر ألفاظ را مى گیرند .اگر این بنا نباشد و قرار بگذارند حجیت و عدم حجیت هر قولى را به بحث بگذارند . اختلال نظام پیش مىآید . ألبته بایستى مخبر ثقة و مأمون از کذب بوده و خبر اطمینان آور باشد . در این صورت , از نظر عقلاء,احتمال ضعیف درخطا بودن مطلب ملغى است .

وجوب از جهت مکلف به به واجب تعیینی و واجب تخییری تقسیم می شود
اصالة عدم نقل یعنی این که یک لفظی داریم و اکنون شک می کنیم که این لفظ،شاید قبلا این معنایی را که الان دارد را نداشته و معنای دیگری داشته

یعنی شک می کنیم که شاید قبلاً معنایش چیز دیگری بوده و الان به این معنای جدید منتقل شده.

در اینجا می گوییم اصل بر عدم نقل است و این لفظ قبلا هم همین معنای الانش را داشته ( یعنی معنا منتقل نشده )

دلالت اشاره

هرگاه مدلولى چنان باشد که به حسب آنچه میان مردم در مقام گفتگو متعارف است گوینده را اراده و قصدى به آن تعلق نیافته باشد لیکن آن مدلول به نظر عقل براى کلام , واضح و لازم باشد دلالت کلام را بر آن مدلول به نام دلالت اشاره مى خوانند مانند آیه شریفه  - و حمله و فصاله ثلثون شهرا - که با لحاظ آیه - و الوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین - دلالت دارد که اقل مدت حمل شش ماه است پس در این مورد آنچه , به حسب عرف , از آیه نخست مقصود مباشد بیان رنج مادر و حق اوست بر فرزند و آنچه از آیه دوم قصد شده بیان زمان شیرخوارگى کودک است و مسأله اقل مدت حمل , به حسب متعارف , از هیچ یک از این دو آیه مقصود نیست لیکن چون این دو آیه با هم در نظر گرفته شود عقل حکم مى کند که اقل مدت حمل باید ششماه باشد .


 

منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

براى مخصص منفصل , برخى از فضلاء نه قسم شمرده و براى هر یک مثالى یاد کرده . لیکن تقسیم صحیح آن این است که گفته شود بدین قرار :

1 - عقل

2 - حس مانند اوتیت من کل شیئى سببا - چه آن عامى است که آسمان و آفتاب و ماه و عرض و کرسى را شامل مى گردد و حس آن را تخصیص مى دهد یا از راه حس دانسته مى شود که این امور یاد شده از حکم عام , خارج مى باشد برخى این قسم را مخصص جداگانه اى ندانسته و چون حس آلت عقل است آن را به مخصص عقلى برگردانیده است .

3 - عرف استعمالى مانند تخصیص دابه به چهار پا , یا به خصوص اسب .

4 - عرف شرعى مانند تخصیص صلوة  به ادعیه و افعال مخصوص .

5 - نیت

 

منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد


استحسان یعنی این که از قیاس یا از یک قاعده ی کلی رجوع کنیم و بر اساس قیاس یا قاعده ی کلی عمل نکنیم ، بلکه بر اساس یک مصلحت جزیی و خاص حکم صادر کنیم

وجوب از جهت زمان انجام تکلیف به واجب موسع و مضیغ تقسیم می گردد
نهی مولوی نهیی است که از طرف شارع صادر می شود و مخالفت با آن عقاب و محازات دارد ، چرا که از نظر شارع،دارای مفسده است

نهی ارشادی عبارت است از نهی شارع از انجام عملی مِن باب ارشاد به حکم عقل و یا حکم وضعی شرعی

سنت تقریری از اقسام سنت است

سنت تقریری یعنی این که فردی در مقابل معصوم (ع) عملی را انجام دهد و یا حرفی بزند و معصوم (ع) با آن حرف یا عمل مخالفت نکند

زیرا اگر آن حرف یا عمل خلاف واقع باشد،مطمئناً معصوم (ع) با آن مخالفت می کند