منابع ازمون وکالت 97

نظریه بى اعتبار بودن عقل ( بررسی نظریه بى اعتبار بودن عقل در اصول فقه ) :: پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها

نظریه بى اعتبار بودن عقل:

در اوائل قرن یازدهم هجرى مردى از میان فقهاى امامیه ( ملا امین استرآبادى ) با انتشار کتابى تحت عنوان [ فوائد المدینه ] طرح جدیدى در متد استخراج احکام مطرح ساخت که عکس العمل تندرویهاى فرقه هاى امثال اسماعیلیه , صوفیه و باطنیه مى توانست باشد .

وى در این کتاب نخست علوم را به دو دسته تقسیم مى کند : دسته اول علومى که قضایاى آن علوم مبتنى بر پایه هاى حسى نبوده و با حواس ظاهرى نمى توان آنها را اثبات کرد . بنظر استرآبادى ریاضیات جزء دسته نخستین است که قضایاى اصلى آن به وسیله حواس بدست می آید و از حس سرچشمه مى گیرد . ولى علومى مانند فلسفه مابعد الطبیعه , که در مورد مباحثى نظیر تجرد روح , بقاء نفس , اثبات هیولا بحث مى کند , جزء دسته دوم است ، وى پافشارى دارد بر اینکه تنها دسته نخستین , علومى ارزشمند بوده و سایر علوم هیچگونه ارزشى ندارند . زیرا دسته اول بر حس مبتنى هستند و دسته دوم با حدس سروکار دارند . بنظر وى قضایاى ریاضى , مثل اینکهX 2  4 2 است , یک قضیه حسیه مى باشد , ولى مثلا امتناع اجتماع نقیضین مبتنى بر استدلالات عقلى است و با حس رابطه اى ندارد , و لذا ارزشى براى آن قائل نیست .

استرآبادى بر اساس این طرز تفکر هر گونه اجتهاد و استنباط و حتى عمل به ظواهر قرآن را ممنوع اعلام کرد و تنها عمل کردن به نصوص قرآن را مجاز مى دانست . وى استدلالش این بود که با استفاده از نصوص , عقل هیچگونه عملیاتى انجام نمى دهد ولى در عمل به ظواهر , بدلیل این که بایستى از عقل کمک گرفت و استدلالات عقلى هم ارزشى ندارند , بنابر این تمسک به ظاهر و عمل به آن صحیح نخواهد بود . پس هرگاه آیه اى از قرآن بطور نص صریح بر معنایى دلالت نداشت نمى توان به آن عمل کرد , مگر این که حدیثى از ائمه در مورد تفسیر آن وارد شده باشد , که در این صورت در چهار چوب آن حدیث عمل خواهد شد .

پیروان ملا امین استرآبادى بخاطر آن که در مورد قرآن چنین معتقد بودند , یعنى تنها به کمک تفسیر اخبار وارده در ذیل آیات , اجازه استناد و استفاده مى دادند , لذا در اصطلاح اصول فقه آنان را اخباریین مى خوانند . این گروه حتى در اصول دین هم به اخبار عمل مى کنند و استدلالات عقلى را , بهمان دلیل که گفتیم , داراى ارزش نمى دانند . از این جهت مرحوم شیخ طوسى در کتاب [ عدة الاصول] اینان را مقلده مى خواند .

مرحوم استاد شهید مرتضى مطهرى طاب ثراه از مرحوم استادشان آیت الله بروجردى نقل مى نمودند که ایشان در جلسه درس ضمن انتقاد از مکتب اخباریگرى آن را متاثر از موج فلسفه حسى در اروپا مى دانستند . اما باید توجه داشت که ملا امین استرآبادى یک قرن پیش از [ جان لاک ] متوفاى سنه 1704 میلادى و [ دیوید هیوم ] متوفاى سنه 1776 میلادى که فلسفه حسى را در اروپا رونق دادند مى زیسته است . استرآبادى در سال 1023 هجرى قمرى وفات یافته است که مى توان او را معاصر [ فرانسیس بیکن ] متوفاى سنه 1624 میلادى دانست , و در اصل فرانسیس بیکن بنیان گذار مکتب حسى مى باشد .

بهرحال قدر مسلم این است که یکنوع تقارن و نزدیکى کامل بین این دو طرز تفکر احساس مى شود . و جالب این است که همان نتائجى که حرکت احساس گرایى درفلسفه اروپا از خود بجاى نهاد , عینا ره آورد حرکت اخباریگرى در تاریخ فرهنگ اسلامى است . زیرا که نتیجه فلسفه حسى , ویران شدن استدلال هاى عقلى و نزولى شدن سیر براهین منطقى و نهایتا کنار گذاشتن علوم عقلى و فلسفه متافیزیک بوده است . کما اینکه از آثار تفکر اخباریگرى نیز این بود که استدلالهاى عقلى بر وجود خدا که توسط حکما و فلاسفه و متکلمین و سایر دانشمندان اسلامى انجام مى گرفت بى نتیجه و حتى غیر مجاز اعلام شد . اما تفاوتى که در این میان است , این که رواج این مکاتب در اروپا منجر به الحاد شد ولى از آنجا که اندیشه اخباریون انگیزه دینى داشت هیچگاه معارضه آنها با عقل بخاطر گرایش به سوى علوم طبیعى و دانش تجربى نبود بلکه آنان اساس تفکر خود را دفاع از اصالت شرع مى پنداشتند , و به عبارت دیگر به خاطر حراست از آورده هاى وحى و هراس از گسترش میدان اندیشه و عقل , برداشتهاى عقلى را ممنوع دانستند . در حالى که پیروان فلسفه حسى در اروپا بر اساس محو و خودباختگى بى قید وشرط در مقابله با آورده هاى علوم طبیعى و استوار نگاهداشتن محصول تجربه , با استنتاجات منطقى و استدلالهاى عقلى غیر متکى بر حس مبارزه کردند .

ولى مجتهدین امامیه جالب ترین موضع را در میان دو خط فکرى انتخاب نموده و تعقیب کرده اند . این بزرگواران در عین آنکه به پیروى از ائمه هدى شعارشان همواره این است که : ان دین الله لا یصاب بالعقول یعنى همانا دین خدا به وسیله عقول به چنگ نمىآید , معذلک علاوه بر آنکه در استنباط احکام خدا از عقل استفاده مى کنند , به طور کلى عقل را به عنوان یکى از منابع مستقل در کنار کتاب و سنت براى ایصال احکام الهى دانسته , و در اصول دین و مبانى اعتقادى آن را تنها وسیله شناخت مى شناسند و در مقابل , پایبند شدن به اصول اعتقادى از طریق تقلید را باطل اعلام مى دارند .

این بزرگواران در تبیین ادراکات عقلى , در مقابل اشاعره , همواره به سنگر نشسته و از مقام عقل به عنوان پیامبر باطن دفاع نموده اند .

بنابر این علماى امامیه در موضوع دلیل در ابعاد مختلف و از جهات گوناگون درگیر بوده اند . از یکسو با اشاعره و از سوى دیگر با اخباریین , و از جهت سوم با اصحاب رأى و اجتهاد آزاد بحثى اصولى داشته اند .

منبع: مباحثى از اصول فقه،  دکتر سید مصطفی محقق داماد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی