بحث مشتق
بین معناى مشتق در مباحث علم اصول فقه با آنچه که در اصطلاح ادبى و علم صرف و نحو رائج است , تفاوت وجود دارد .
مشتق در اصطلاح علم صرف و نحو , در مقابل لفظ جامد بکار مى رود و انواع آن محدود و محصور مى باشد و در کتب ادبى به افعال , اسم فاعل , اسم مفعول , صفت مسبهه و . . . تعداد و احصاء گردیده است . ولى منظور از مشتق در اصطلاح علم اصول و اصولیین , لفظى را گویند که بر شخصى یا چیزى حمل گردد و از صفتى یا حالتى از آن حکایت کند , بگونه اى که آن صفت یا حالت قابل زوال و جدائى باشد , مانند : رونده , زننده .
روى این حساب بین دو اصطلاح مشتق از نظر منطقى نسبت عموم من وجه است یعنى مواردى از الفاظ به هر دو اصطلاح مشتق است , مانند : زننده , نویسنده , خورنده . و مواردى از نظر اصول مشتق است ولى از نظر علم صرف جامد است , مانند لفظ زوج , شوهر , همسر . و مواردى بالعکس از نظر علم صرف مشتق است ولى از دیدگاه اصول فقه مشتق نیست , مانند کلیه افعال . زیرا فعل هیچگاه نمى تواند بر شخصى یا چیزى حمل گردد .
یکى از مباحث بسیار مفید در این زمینه این است که استعمال مشتق در موردى که مبدأ اشتقاق منقضى شده آیا حقیقت است یا مجاز مى باشد ؟
توضیح مطلب :
براى مشتقات در رابطه با مبدأ اشتقاق و انقضاى زمان یا عدم آن سه حالت متصور است , مثلا اگر پرویز در روز جمعه تقى را مورد ایراد ضرب قرار داده و یا به قتل رسانده است اطلاق لفظهاى ضارب و یا قاتل بر پرویز به اعتبار روزهاى قبل از جمعه و روزهاى بعد از آن سه حالت دارد :
1 - اصولیین در این جهت تردیدى ندارند که اطلاق مشتق بر افراد و یا اشیاء در حالت تلبس به مبدأ اشتقاق حقیقت است , یعنى اگر در روز جمعه به پرویز بگوئیم ضارب یا قاتل , بدون شک استعمال حقیقى است .
2 - و نیز تردیدى ندارند که اطلاق مشتق بر افراد و یا اشیاء قبل از زمان تلبس به مبدأ , مانند اطلاق لفظ ضارب و قاتل بر پرویز قبل از روز جمعه , مجاز مى باشد . مثلا به کسانیکه در مسابقه ورودى دانشگاه شرکت کرده اند ولى هنوز به دانشگاه راه نیافته اند , اگر خطاب شود : دانشجویان , این استعمال مجازى مى باشد .
3 - حالتى است که پس از انجام عمل و انقضاء آن مورد بحث است , یعنى روزها و ساعتهاى بعد از عمل ضرب یا قتل , آیا حقیقت است یا مجاز مى باشد ؟ در این حالت بایستى با قرینه به آن دلالت نماید . مشهور اصولیین عقیده دارند که در این مورد نیز مجاز است . دلیل آنان نیز تبادر است , مى گویند متبادر از ضارب و یا قاتل کسانى هستند که در حین انجام عمل مى باشند نه کسانیکه زمان متمادى از انجام عمل آنان گذشته است .
البته باید توجه داشت که زمان تلبس به مبدأ , در الفاظ همیشه یکنواخت نیست . مثلا در مورد کلمه قاضى نمى توان گفت زمان تلبس به مبدأ اشتقاق تنها زمانى است که وى در دادگاه نشسته و قضاوت مى نماید و همین که محکمه خاتمه یافت دیگر زمان تلبس منقضى گشته است . خیر , بلکه تا هنگامى که به این سمت اشتغال دارد , زمان تلبس وى مى باشد . و شاید در تمام حرف و مشاغل چنین است مثلا نجاز تا زمانى که بهحرفه نجارى اشتغال دارد و شغل دیگرى براى خویش انتخاب نکرده متلبس به نجارى است , نه آنکه فقط تا زمانى که تیشه و اره در دست دارد نجار است و هنگامى که مغازه خود را تعطیل کرده و در منزل استراحت مى نماید , دیگر به این صفت متصف نباشد .
ثمره بحث :
بحث فوق ثمرات زیادى در فقه دارد مثلا در آداب اسلامى آمده است که قطع اشجار مثمره زشت و ناپسند است , لذا این بحث مطرح مى گردد که منظور از مثمره چیست ؟ آیا تنها درختانى است که هم اکنون میوه دارند یا درختانى که سابقا میوه داشته اند نیز شامل مى گردند ؟ پاسخ این سئوال مبتنى بر بحث ما نحن فیه است .
این بحث در مسائل حقوقى و قضائى نیز مى تواند داراى ثمرات بسیارى باشد , مثلا مى دانید که قبل از انقلاب اسلامى جرائم و اتهامات کلیه کارمندان دولت , برابر قوانین در دیوان کیفر در تهران مورد رسیدگى قرار مى گرفت ولى پس از انقلاب بموجب قانون تشکیل دادگاههاى عمومى , به جرائم کارمندان دولت در مراجع قضائى محل وقوع رسیدگى مى گردد , حال اگر بعنوان استثناء از عموم فوق , قانون چنین بگوید :
استانداران , فرمانداران . . . دارندگان پایه هاى قضائى در محاکم تهران محاکمه مى شوند , آنگاه این سئوال مطرح مى شود که اگر فردى در زمان تلبس به یکى از مقامات فوق مرتکب جرمى گردد ولى در هنگام محاکمه در آن سمت نباشد , در کدام محکمه باید مورد محاکمه قرار گیرد ؟ آیا در محکمه محل وقوع جرم ؟ یا محاکم تهران ؟
این سئوال بستگى به همین بحث دارد که استعمال الفاظ مشتق که در این ماده قانون عبارت است از استانداران , فرمانداران و دارندگان پایه هاى قضائى , در مورد کسانى که زمان تلبس آنان به مبدأ اشتقاق فرماندارى استاندارى قضاوت منقضى شده , حقیقت است یا مجاز ؟ اگر حقیقت باشد بایستى در مراجع مرکزى رسیدگى شود زیرا که مفهوم شمول مى یابد , و اگر مجاز باشد باید مطابق اصل در مراجع محلى مورد رسیدگى قرار گیرد .
بهرحال همانطورى که گفتیم , آنچه مشهور علماى اصول برآنند آن است که استعمال مشتق در این مورد حقیقت نیست بلکه مجاز است و مهمترین دلیل آنان تبادر مى باشد .
منبع : درس هایی از اصول فقه . دکتر محقق داماد
بین معناى مشتق در مباحث علم اصول فقه با آنچه که در اصطلاح ادبى و علم صرف و نحو رائج است , تفاوت وجود دارد .
مشتق در اصطلاح علم صرف و نحو , در مقابل لفظ جامد بکار مى رود و انواع آن محدود و محصور مى باشد و در کتب ادبى به افعال , اسم فاعل , اسم مفعول , صفت مسبهه و . . . تعداد و احصاء گردیده است . ولى منظور از مشتق در اصطلاح علم اصول و اصولیین , لفظى را گویند که بر شخصى یا چیزى حمل گردد و از صفتى یا حالتى از آن حکایت کند , بگونه اى که آن صفت یا حالت قابل زوال و جدائى باشد , مانند : رونده , زننده .
روى این حساب بین دو اصطلاح مشتق از نظر منطقى نسبت عموم من وجه است یعنى مواردى از الفاظ به هر دو اصطلاح مشتق است , مانند : زننده , نویسنده , خورنده . و مواردى از نظر اصول مشتق است ولى از نظر علم صرف جامد است , مانند لفظ زوج , شوهر , همسر . و مواردى بالعکس از نظر علم صرف مشتق است ولى از دیدگاه اصول فقه مشتق نیست , مانند کلیه افعال . زیرا فعل هیچگاه نمى تواند بر شخصى یا چیزى حمل گردد .
یکى از مباحث بسیار مفید در این زمینه این است که استعمال مشتق در موردى که مبدأ اشتقاق منقضى شده آیا حقیقت است یا مجاز مى باشد ؟
توضیح مطلب :
براى مشتقات در رابطه با مبدأ اشتقاق و انقضاى زمان یا عدم آن سه حالت متصور است , مثلا اگر پرویز در روز جمعه تقى را مورد ایراد ضرب قرار داده و یا به قتل رسانده است اطلاق لفظهاى ضارب و یا قاتل بر پرویز به اعتبار روزهاى قبل از جمعه و روزهاى بعد از آن سه حالت دارد :
1 - اصولیین در این جهت تردیدى ندارند که اطلاق مشتق بر افراد و یا اشیاء در حالت تلبس به مبدأ اشتقاق حقیقت است , یعنى اگر در روز جمعه به پرویز بگوئیم ضارب یا قاتل , بدون شک استعمال حقیقى است .
2 - و نیز تردیدى ندارند که اطلاق مشتق بر افراد و یا اشیاء قبل از زمان تلبس به مبدأ , مانند اطلاق لفظ ضارب و قاتل بر پرویز قبل از روز جمعه , مجاز مى باشد . مثلا به کسانیکه در مسابقه ورودى دانشگاه شرکت کرده اند ولى هنوز به دانشگاه راه نیافته اند , اگر خطاب شود : دانشجویان , این استعمال مجازى مى باشد .
3 - حالتى است که پس از انجام عمل و انقضاء آن مورد بحث است , یعنى روزها و ساعتهاى بعد از عمل ضرب یا قتل , آیا حقیقت است یا مجاز مى باشد ؟ در این حالت بایستى با قرینه به آن دلالت نماید . مشهور اصولیین عقیده دارند که در این مورد نیز مجاز است . دلیل آنان نیز تبادر است , مى گویند متبادر از ضارب و یا قاتل کسانى هستند که در حین انجام عمل مى باشند نه کسانیکه زمان متمادى از انجام عمل آنان گذشته است .
البته باید توجه داشت که زمان تلبس به مبدأ , در الفاظ همیشه یکنواخت نیست . مثلا در مورد کلمه قاضى نمى توان گفت زمان تلبس به مبدأ اشتقاق تنها زمانى است که وى در دادگاه نشسته و قضاوت مى نماید و همین که محکمه خاتمه یافت دیگر زمان تلبس منقضى گشته است . خیر , بلکه تا هنگامى که به این سمت اشتغال دارد , زمان تلبس وى مى باشد . و شاید در تمام حرف و مشاغل چنین است مثلا نجاز تا زمانى که بهحرفه نجارى اشتغال دارد و شغل دیگرى براى خویش انتخاب نکرده متلبس به نجارى است , نه آنکه فقط تا زمانى که تیشه و اره در دست دارد نجار است و هنگامى که مغازه خود را تعطیل کرده و در منزل استراحت مى نماید , دیگر به این صفت متصف نباشد .
ثمره بحث :
بحث فوق ثمرات زیادى در فقه دارد مثلا در آداب اسلامى آمده است که قطع اشجار مثمره زشت و ناپسند است , لذا این بحث مطرح مى گردد که منظور از مثمره چیست ؟ آیا تنها درختانى است که هم اکنون میوه دارند یا درختانى که سابقا میوه داشته اند نیز شامل مى گردند ؟ پاسخ این سئوال مبتنى بر بحث ما نحن فیه است .
این بحث در مسائل حقوقى و قضائى نیز مى تواند داراى ثمرات بسیارى باشد , مثلا مى دانید که قبل از انقلاب اسلامى جرائم و اتهامات کلیه کارمندان دولت , برابر قوانین در دیوان کیفر در تهران مورد رسیدگى قرار مى گرفت ولى پس از انقلاب بموجب قانون تشکیل دادگاههاى عمومى , به جرائم کارمندان دولت در مراجع قضائى محل وقوع رسیدگى مى گردد , حال اگر بعنوان استثناء از عموم فوق , قانون چنین بگوید :
استانداران , فرمانداران . . . دارندگان پایه هاى قضائى در محاکم تهران محاکمه مى شوند , آنگاه این سئوال مطرح مى شود که اگر فردى در زمان تلبس به یکى از مقامات فوق مرتکب جرمى گردد ولى در هنگام محاکمه در آن سمت نباشد , در کدام محکمه باید مورد محاکمه قرار گیرد ؟ آیا در محکمه محل وقوع جرم ؟ یا محاکم تهران ؟
این سئوال بستگى به همین بحث دارد که استعمال الفاظ مشتق که در این ماده قانون عبارت است از استانداران , فرمانداران و دارندگان پایه هاى قضائى , در مورد کسانى که زمان تلبس آنان به مبدأ اشتقاق فرماندارى استاندارى قضاوت منقضى شده , حقیقت است یا مجاز ؟ اگر حقیقت باشد بایستى در مراجع مرکزى رسیدگى شود زیرا که مفهوم شمول مى یابد , و اگر مجاز باشد باید مطابق اصل در مراجع محلى مورد رسیدگى قرار گیرد .
بهرحال همانطورى که گفتیم , آنچه مشهور علماى اصول برآنند آن است که استعمال مشتق در این مورد حقیقت نیست بلکه مجاز است و مهمترین دلیل آنان تبادر مى باشد .
منبع : درس هایی از اصول فقه . دکتر محقق داماد