در بعضى موارد غرض شارع و آمر , تحقق مطلوب یا وصول به مقصود است . یعنى تأکید بر نفس انجام تکلیف یا مدلول امر مى باشد . مثلا وقتى بدن یا لباس انسان در تماس با نجاست آلوده مى شود , حکم شارع این است که به هر صورت ممکن , این نجاست از بین برود . از بین بردن نجاست گاهى با عمد و اراده , بوسیله شستن یا با استفاده از وسایل دیگر صورت مى گیرد ولى اگر به طریق دیگرى هم ممکن باشد , کافى است . مثلا اگر کسى کنار دریا خوابیده و دست آلوده به نجاستش بدون اینکه اراده بکند بر اثر تماس با موج دریا پاک شود , براى تحقق منظور و مطلوب شارع یعنى رفع نجاست کافى است , اینگونه واجب , توصلى نامیده مى شود .
نوع دیگر از واجبات , تعبدى است این نوع واجبات در واقع نوعى عبادت است , و باید به شکل و شیوه مقرر صورت گیرد . یعنى نحوه انجام واجب هم موضوعیت دارد . در این نوع واجب صرف وصول به مقصود , از هر طریق , مراد نیست . مثلا روز گرفتن واجب است و باید با نیت و قصد خاص همراه باشد , و مکلف در یک محدوده زمانى مشخص از خوردن و آشامیدن خوددارى کند . حال اگر شخصى چیزى براى خوردن پیدا نکند , یا فراموش کند و در همان محدوده زمانى تشنه و گرسنه بماند , این عمل از مصادیق روزه نیست و قبول نمى شود . زیرا روزه از واجبات تعبدى است و باید با قصد , نیست و ترتیب خاص صورت گیرد , تا تکلیف مکلف به اجرا در آمده باشد .
حال با شناختن این دو نوع واجب , اگر امرى صادر شد و بدنبال آن قرینه اى بر هر یک از این دو نوع واجب اقامه گشت , بى تردید باید به آنچه که دلالت دارد عمل نمود . ولى اگر هیچگونه قرینه اى دال بر اینکه مطلوب آمر , انجام عمل به نحو تعبدى یا توصلى است وجود نداشت , چه باید کرد ؟ و چه اقتضا مى کند ؟ آیا اصل این است که امر دلالت بر واجب تعبدى مى کند ؟ یا توصلى ؟
گروهى از اصولیین عقیده دارند که اصل در واجبات , تعبدى است , مگر اینکه دلیل خاصى خلاف آن را اثبات نماید و رساننده این معنى باشد که قصد تقرب , دخالتى در برگزارى عمل ندارد . دلیل این گروه این است که وجود امر , ثابت کننده اصل اشتغال ذمه مى باشد . و هر گاه تکلیفى به طور تعینى بر عهده مکلف قرار گیرد , مکلف موظف است به گونه اى انجام دهد که به طور قطع و یقین از عهده آن بر آید . این قاعده را به اصطلاح اصالة الاحتیاط مى گویند , و اقتضا مى کند که در مورد امر , عمل به نحو تعبدى صورت گیرد .
ولى گروهى دیگر قائل بر این هستند که اصل مدلول اینگونه اوامر , توصلى است , نه تعبدى . دلیل این دسته , تمسک به اطلاق است . که در تبیین آن مى گویند : قدر مشترک بین دو واجب , انجام نفس عمل است , ولى واجب تعبدى یک قید زائد دارد و آن اینکه باید با قصد . و نیت همراه باشد . و طبق قاعده هر گاه دوران امر بیان اقل و اکثر باشد , به اقل که تعینى است عمل مى شود . پس اصل بر این است که واجب مستتر در امر اصولا توصلى است و براى اینکه امر بر واجب تعبدى دلالت کند , قرینه لازم دارد . گوینده حکم موظف به اقامه قرینه است و به هر وسیله اى که ممکن است مى بایستى به شنونده برساند . حتى اگر در ضمن امر میسر نشد , بطور منفصل بایستى قرینه مورد نظر را اقامه نماید .
منبع: مباحثى از اصول فقه، دکتر سید مصطفی محقق داماد