منابع ازمون وکالت 97

آموزش اصول فقه :: پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
مفاهیم
ابن نعمان از میان مفاهیم تنها به مفهوم موافق و مفهوم وصف بسنده کرده است. وى از مفهوم موافق به «فحوى الخطاب» و از مفهوم وصف به  دلیل الخطاب تعبیر مى‏کند
مفهوم موافق: وى ضمن این‏که مفهوم موافق را حجت مى‏داند در تعریف آن مى‏نویسد: فحوى الخطاب، چیزى است که از آن معنایى به حسب عادت اهل لسان فهمیده شود، گرچه در آن نص صریح نباشد، مانند قول خداوند متعال که مى‏فرماید: «ولا تقل لهما افّ ولا تنهرهما».
مفهوم وصف: شیخ احتمالاً نخستین عالم شیعى است که مفهوم وصف را حجت مى‏داند. وى در تعریف آن چنین آورده است: تعلیق حکم بر صفات مذکور در کلام، دلالت مى‏کند که آن‏چه غیر از این صفات را دارد، چنین حکمى ندارد، مگر دلیلى بر اتفاق حکم بین واجد صفت و فاقد آن وجود داشته باشد، همانند قول پیامبر اسلام که فرمود: «فى سائمة الإبل الزکاة» اختصاص زکات به ابل سائم دلیل بر آن است که در ابل عامل، زکات نیست.
اصول عملیه‏
استوارى اصول عملیه به شک است. شک در تکلیف، شک در مکلف به و... و تا شکى نباشد، این اصول مجرا پیدا نمى‏کنند. متأخران، اصول عملیه را به چهار قسم تقسیم کرده‏اند: برائت، اشتغال، تخییر و استصحاب. شیخ مفید از میان این اصول، تنها به استصحاب بسنده کرده است. وى بدون این که از استصحاب تعریفى ارائه کند یا اشاره‏اى به اصل یا اماره بودنش داشته باشد، به حجیت آن اشاره کرده و معتقد است طبق استصحاب حال، حکم واجب است، زیرا حکم حال با یقین ثابت شده و چیزى که با یقین ثابت شده، تغییر آن بدون دلیل جایز نیست.
گفتنى است از تعلیل شیخ معلوم مى‏شود که او استصحاب را از باب دلیل عقل، حجت دانسته است، نه از باب روایات.
تعادل و تراجیح‏
بحث تعادل و تراجیح متوقف بر حجیت خبر واحد و از توابع آن است، با این حال، شیخ مفید که منکر حجیت خبر واحد است، از تعادل و تراجیح بحث کرده است. ایشان اختلاف در روایات را به دو گونه ترسیم مى‏کند: یکى، اختلاف در متن ودیگرى، اختلافى که به نسخ منجر مى‏شود. در قسم اول، دو حالت تصور مى‏کند:
1 . اختلاف بدوى باشد، به طورى که بتوان‏هر یک را بر استعمال حقیقى حمل نمود
. 2اختلاف مستقر باشد، به طورى که نتوان در دلالت اخبار توافقى ایجاد کرد. در این فرض قطعاً نمى‏توان به صحت هر دو خبر اعتقاد پیدا کرد. لذا ناگزیر یا یکى از آن دو صحیح است یا هر دو فاسد است. امابراى قسم دوم اختلاف که به نسخ منجر مى‏شود، به قواعد باب نسخ ارجاع مى‏دهد.
او در حدیث مورد اعتماد، در فقه ماهر و در حدیث و روایت بصیرت داشت و در روایات متقن بود. او کتاب‏هایى، مانند المصابیح فى ذکر من روى عن الائمة: لکل‏ امام، التعقیب والتعفیر و... را تدوین کرده است. وى ظاهراً در اصول کتاب القاضى بین الحدیثین المختلفین را به رشته تحریر درآورده است که در دست‏رس نمى‏باشد.
او در ادبیات بسیار قوى بود و در تاریخ تخصص داشت. هم‏چنین کتاب‏هایى تدوین کرده که پاره‏اى از آن‏ها عبارتند از: اخبار سید بن محمد، تاریخ و عمل الجمعة. ظاهراً در اصول، کتاب الحدیثین المختلفین را نوشته است که امروزه در دست‏رس‏ نیست. - على بن ابى‏احمد حسین طاهر بن موسى ملقب به سید مرتضى
زندگى‏نامه‏ سید مرتضى
در ماه رجب سال 355 در شهر بغداد دیده به جهان گشود. مادرش فاطمه و پدرش نقیب ابو احمد حسین نام داشت. ابو احمد حسین در دولت بنى‏عباس و بنى‏بویه مورد احترام و تجلیل بود. وى به خاطر مخالفت با دستگاه‏ خلافت عضدالدوله دیلمى در سال 369 ق دستگیر و اموالش مصادره و به شیراز تبعید شد و تا سال 376 ق به مدت هفت سال در زندان به سر برد از این رو سرپرستى سید و برادرش رضى بر عهده مادرش بود. فاطمه براى تربیت و رشد فرزندان خود آنان را نزد مرجع و عالم بزرگ شیعى آن زمان، شیخ مفید برده و از ایشان خواست تا علم فقه را به آنان بیاموزد. سید در سن دوازده یا پانزده سالگى به تحصیل علوم ادبى اشتغال ورزید. نتیجه‏ تلاش علمى او به سرعت آشکار شد و هنوز 27 سال از عمر پرافتخارش نگذشته بود که مرجع فقهى و کلامى به شمار مى‏رفت و نامه‏هاى متعددى براى دریافت پاسخ‏گویى به مشکلات علمى براى او ارسال مى‏شد. شهرت علمى سید به گونه‏اى بود که کتابش پیش از اتمام تألیف، میان مردم منتشر مى‏شد، به طورى که گاهى از دست او خارج مى‏شد و دیگر فرصتى براى تجدید نظر در آن براى او فراهم نمى‏شد.
سید مرتضى در رشته‏هاى مختلف علوم اسلامى متخصص و صاحب نظر بود. از میان این علوم مى‏توان به فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، فلک و نجوم و علوم ادبى اشاره کرد. وى آن چنان در ادبیات عرب تبحّر داشت که شیخ عزالدین احمد بن مقبل در وصف او گفته است: اگر انسانى سوگند یاد کند که سید مرتضى از خود عرب‏ها نسبت به عربى داناتر است، نزد من گناه‏کار نیست.او در هر علمى که وارد مى‏شد افقهاى جدیدى را در آن مى‏گشود و بنیان‏گذار شیوه نوینى در آن مى‏شد به طورى که دکتر عبدالرزاق محیى‏الدین در این باره مى‏نویسد: آن‏چه من در سرنوشت مرتضى در بُعد فرهنگ ادبى دست یافتم این بود که او از طلایه‏داران مفسران شیعى قرآن به واسطه رأى و نظر بود، چرا که پیش از او غالب مفسران شیعى قرآن را با احادیث، تفسیر مى‏کردند. هم‏چنین او از پیش‏گامان دعوت به بازگشایى باب اجتهاد در فقه به شمار مى‏رود. از سوى دیگر او پیش از همگان به تألیف فقه تطبیقى همّت گماشت. او کسى است که پایه‏هاى اصول فقه را نزد شیعیان بنیان نهاد و تفاوت‏هاى اصول فقه و اصول عقاید را نزد شیعه و سنى آشکار ساخت. در علم حدیث اولین شخص از شیعه است که نداى کنار زدن بخش وسیعى از احادیث، به خصوص اخبار واحد را سر داد که چنین عملى موجب خدمت بسیار مهمّى در جهت پاک‏سازى احادیث اهل بیت از خلل و عیوب شد. و در نهایت در علم کلام دوشادوش قاضى عبدالجبار رئیس معتزله به حساب مى‏آید. به طور خلاصه او تجدید کننده مذهب شیعى امامى در قرن چهارم قمرى به شمار مى‏آید.
شریف مرتضى در زمره عالمانى است که علم و سیاست را با یکدیگر توأم کرد و از او فقیهى سیاست‏مدار و مجتهدى زمان‏شناس پدید آورد. وى در سال 406 ق پس از وفات برادرش سید رضى سه مسئولیت مهم اجتماعى را به دوش کشید. یکى نقابت، دیگرى امارت و سرپرستى زائران خانه خدا و سومى نظارت بر دیوان مظالم بود. سید مسئولیت‏هاى اجتماعى متعددى داشت. همین امر باعث شد تا وى هرچه بیش‏تر با نیازهاى زندگى مردم آشنا شود و زمینه مناسبى را براى مباحث فقهى جدید و اصول فقه برابر با نیازهاى جامعه فراهم آورد. این بُعد از زندگى سید تأثیر به سزایى در واقع‏بینى‏هاى مباحث فقهى او بر جاى گذاشت. سید مرتضى از خوشه زار خرمن علما و دانشمندانِ بسیارى استفاده کرد که هر کدام از آن‏ها تأثیر شگرفى بر افکار او گذاشتند. برخى از آنان عبارتند از: 1- ابو نصر عبدالعزیز محمد بن احمد بن نباته اسعدى که سید مرتضى، ادبیات، معانى، بیان، صرف و نحو را نزد او آموخت. 2 - ابوعبدالله محمد بن نعمان بن عبدالسلام عکبرى بغدادى (شیخ مفید) که سید، علوم مختلفى از جمله فقه و اصول را نزد او فرا گرفت. 3- ابو عبیدالله محمد بن عمران بن موسى بن سعید بن عبید الله کاتب، معروف به مرزبانى که او از ادبا، شعرا و شیوخ معتزله بود. 4- ابوالقاسم عبیدالله بن عثمان بن یحیى بن جنیقا دقاق. 5- ابو محمد هارون بن موسى تلعکبرى شیبانى که وى راوى همه اصول و مصنفات شیخ مفید و استاد ایشان است.
ثمرات تربیت و تدریس علمى سید، شاگردان مبرّز و نام‏دارى است که هر کدام مشعل فروزانى براى امت اسلامى بودند. مانند: ابوجعفر محمد بن حسن طوسى (شیخ طوسى)، ابو یعلى سلّار بن عبدالعزیز دیلمى، ابوالصلاح تقى بن نجم حلبى؛ عبدالعزیز بن برّاج، ابوالحسن سلیمان صهرشتى.
سید در طول عمر با برکت خویش، آثار گران‏بهایى از خود به جاى گذاشته است. تألیفات او داراى چند ویژگى است: اول - او در زمینه‏هاى مختلف کتاب‏هایى به نگارش در آورده است به گونه‏اى که نوعى جامعیت را در مباحث اسلامى نشان مى‏دهد. وى توانست در فقه، اصول، تفسیر، حدیث، ادبیات و شعر، علوم قرآن و کلام آثارى را به جامعه عرضه کند. دوم - آثار وى جنبه ابتکارى داشته و گرایش به نوآورى در آثار او به خوبى مشاهده مى‏شود. خوانسارى در این باره مى‏گوید: تمامى مصنفات سید، جنبه تأسیسى و ابتکارى داشته و از کتاب‏هاى گذشتگان الگو نگرفته است.
سوم - شیوه سید، در مباحث مختلف، تطبیق و ایجاد مقارنه بین نظریه‏هاى گوناگون است، به عنوان نمونه او در کتاب الذریعه معمولاًبه نظریه‏هاى متکلمان و فقها توجه دارد. چهارم - تألیفات سید معمولاً پاسخى به نیازهاى مطرح در زمان خویش بوده است، چرا که او پیوسته از افکار و مباحث رایج در جامعه با اطلاع بوده و به موقع پاسخ قاطع و روشنى براى آن مهیا مى‏کرده است. مسائل طرابلسیه، مسائل حلبیه و مسائل موصلیه، نشان‏گر این واقعیت در تألیفات سید است. سید محسن امین تعداد 89 کتاب و رساله براى سید مرتضى شمرده است که‏
برخى از آن‏ها عبارتند: شافى، انتصار، الذخیرة، تنزیه انبیا، امالى و.... شریف مرتضى به مباحث اصول فقه توجه عمیقى داشته و در پى آن کتاب و رساله‏هاى مختلفى درباره مباحث اصولى به نگارش درآورده است که برخى ازآن‏هاعبارتند از: الخلاف فى اصول الفقه، المسائل المفردة فى اصول الفقه، مسائل منفردات فى‏اصول الفقه، الذریعة الى اصول الشریعة (این کتاب امروزه در دسترس همگان است‏ و بارها چاپ شده است)، حجیة الاجماع، دلیل الخطاب، مسألة فى عدم حجیةالخبر الواحد، مسألة فى عدم الدلیل، دلیل العدم و بیان مورده، مسألة فى طریق‏الاستدلال على فروع الامامیة، ابطال القیاس، ابطال العمل بخبر الواحد، مسائل‏ الخلاف فى الاصول، جواب المسائل التبانیات (در این رساله مباحثى از قبیل راه‏ شناخت احکام، راه شناخت خطاب خدا و رسول، اثبات حجیت اجماع و حجیت یا عدم حجیت خبر واحد طرح شده است)، جواب المسائل الموصلیات الثالثه  در این‏رساله مطالبى همانند کیفیت رسیدن به احکام شرعى، بطلان عمل به قیاس و خبر واحد، حجیت ظواهر کتاب و سنت، حکم مسئله فاقد دلیل از کتاب و سنت و حجیت اجماع عرضه شده است)، جوابات الطرابلسیات الثانیة (این رساله نیز مباحث شیوه‏ شناخت احکام شرعى غیر قطعى و کیفیت علم به احکام اختلافى را در بردارد. لازم به ذکر است که بسیارى از رساله‏هاى فوق در کتاب رسائل الشریف المرتضى، توسط دارالقرآن الکریم آیت‏الله العظمى گلپایگانى چاپ شده است و کتاب الذریعة الى اصول الشریعة نیز در دو جلد توسط انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.) و المصباح فى اصول الفقه.
ویژگى‏هاى کتاب الذریعة الى اصول الشریعة
با این که سید مرتضى کتاب‏ها و مقالات فراوانى در اصول فقه به رشته تحریر درآورده است، اما کتاب الذریعة مهم‏ترین و جامع‏ترین آن‏ها به شمار مى‏رود
‏ الذریعه اولین کتاب گسترده اصولى شیعى است که تمامى مباحث اصولى را به صورت مفصّل و جامع بررسى کرده است. پیش از آن کتاب التذکرة باصول الفقه شیخ مفید است که به رئوس کلى عناوین اصولى بسنده کرده و حجم آن به سى صفحه هم نمى‏رسد، در صورتى که الذریعه در دو جلد و به صورت وسیع، تمامى مباحث اصولى را با شیوه‏اى عالمانه بررسى کرده است
سید در تمامى مباحث اصولى ضمن بیان رأى مورد نظر، به استدلال و ابطال استدلال‏هاى مخالفان پرداخته است. بر این اساس، الذریعه کتابى علمى بوده و همواره مورد توجه دانشمندان پس از او بوده است. این ویژگى؛ یعنى استدلالى بودن، یکى از امتیازات الذریعه نسبت به التذکره است
سید به خاطر احاطه فراوانى که بر اقوال و دیدگاه‏هاى مختلف در مباحث اصولى داشته، پیوسته در آغاز هر بحثى به آرا و مکاتب مختلف اصولى اشاره کرده و به گونه‏اى عالمانه آن‏ها را به بوته نقد کشانده است. در این باره به مرزهاى مذهبى منحصر نشده و بر این اساس دیدگاه‏هاى «فقها» و «متکلمان» دو مکتب معروف در اصول را نقل کرده است.
تهذیب اصول‏ سید مرتضى در این کتاب مباحث اصولى را از غیر اصولى و زاید جدا ساخته است. او معتقد است کتاب‏هاى اصولى رایج، هر چند بسیارى از مباحث اصولى را به درستى به تصویر کشانده‏اند، اما برخى مباحث که جزو علوم دیگر است، وارد علم اصول فقه شده و موجب تورّم بى‏مورد مباحث آن شده است. شاید علت این اختلاط این باشد که علم اصول، درباره مباحث مختلفى که فقیه در استنباط به آن‏ها نیاز دارد، بحث مى‏کند. از این‏رو، فقهاپاره‏اى از مسائل علوم دیگر را که بدان نیاز دارند و از نظرگاه فقهى بدان پرداخته نشده است، در اصول تنقیح کرده‏اند. به هر حال، سید از دو نوع اختلاط در مباحث اصولى سخن مى‏گوید: یکى اختلاط مباحث اصول عقاید با اصول فقه و دیگرى اختلاط مباحث ادبیات با اصول فقه در مباحث الفاظ. وى در مورد تهذیب مباحث اصولى از کلامى مى‏گوید: چنان‏چه انگیزه بحث در این موضوعات (کلامى) آن باشد که اصول فقه بعد از ثبوت این اصول تمام مى‏شود، خود علتى است که اقتضا مى‏کند سایر مباحث اصول دین از اول تا آخر به همان ترتیب، [در اصول فقه‏] بحث شود، چرا که طبق نظر دقیق، بر تمامى اصول دین استوار است.
ایشان در بحث جواز نسخ شرایع مى‏گوید: بدان که میان مسلمانان در این مسئله هیچ اختلافى وجود ندارد، بلکه تنها اختلاف در این مسئله، با یهود است و بحث با یهود در اصول فقه بى‏معناست.سید بر اصولیان اهل سنت انتقاد مى‏کند که مباحث ادبى نیز نباید نابجا وارد اصول شود.
شریف مرتضى در اصول به دنبال مباحثى است که اثرى در فقه داشته باشند و طرح غیر از آن‏ها را در اصول سزاوار بحث نمى‏داند. از این‏رو بحث از معناى لغوى نسخ را بحثى بى‏حاصل تلقى کرده است.
به هر حال سید با این روش، مباحث اصولى را از غیر آن تهذیب و از تداخل بى‏مورد مباحث لغوى و کلامى جلوگیرى کرده است.

علم الهدى از کتاب خود به عنوان کتابى که در میان کتاب‏هاى دیگر اصولى، بى‏نظیر است، یاد کرده است. او در ادامه، بار دیگر بر نوگرایى در اصول تأکید کرده و گوشزد مى‏کند که در این راستا از کتاب‏هاى عامه کمکى نگرفته است.

تبیین دقیق دلایل مخالفان‏ سید در این کتاب تمام تلاش خود را در تبیین درست سخنان مخالفان به کار برده و نقاط ابهام آن‏ها را شفاف کرده است.
ایشان در این راستا، ادلّه مخالفان را گردآورى و دسته‏بندى و به صورت مختصر و گویا بیان کرده است، به عنوان نمونه در مورد کسانى که امر را دلیل بر وجوب مى‏گیرند، مى‏گوید: قائلان به وجوب امر، از دو راهِ اعتبارى و سمعى پیش آمده‏اند و آن‏ها بر دو قسم‏اند: یکى، راه‏هاى قرآنى و دیگرى، راه‏هاى اخبار.
در مورد راه‏هاى اعتبارى سیزده دلیل و براى راه‏هاى سمعى قرآنى پنج دلیل و براى راه‏هاى سمعى اخبارى چهار دلیل بیان و سپس به نقد آن‏ها اقدام کرده است
‏ او تنها به تصویر و بیان دیدگاه‏هاى مختلف اکتفا نکرده، بلکه نقد و انتقاد بر اساس اصول علمى را وجهه نظر خود در این کتاب قرار داده است، لذا خود او این چنین اظهار مى‏کند: ... گرچه پس از تحریر و تنقیح دلایل آنان، به نقد و تبیین سستى آن‏ها پرداخته‏ایم.
تبیین محل اختلاف‏ مباحث علمى آن‏گاه ثمربخش خواهد بود که به درستى، نقطه اختلاف میان دیدگاه‏هاى موجود، شناخته شود و تلاش‏هاى علمى بر آن متمرکز شود. یکى از ویژگى‏هاى کتاب الذریعه آن است که در هر بحثى سعى دارد محل نزاع را تبیین نموده تا از مباحث زاید و بى‏حاصل جلوگیرى کند؛ به عنوان نمونه پس از گزارش اقوال و آرا در این باره که امرِ مطلق، اقتضاى یک بار امتثال یا تکرار را مى‏کند، مى‏نویسد: تحقیق جاى‏گاه اختلاف، منحصراً در زیادى بر یک بار است، زیرا امر بدون هیچ اختلافى میان علما، یک بار را شامل مى‏شود.در موارد دیگرى نیز ایشان به این ویژگى مهم اشاره کرده است.
کیفیت طرح مباحث اصولى‏ دستگاه تفکر اصولى علم الهدى به قدرى منسجم و روشمند است که آن را از سایر شیوه‏ها و روش‏هاى دیگر ممتاز کرده است. با آشنایى از چنین شیوه‏ها و روش‏هایى مى‏توان عمق افکار این اصولى بزرگ شیعه را دریافت
گرایش کلى سید در مباحث اصولى، اهمیّت دادن به جاى‏گاه عقل در استنباط و پرهیز از جمودگرایى و اخبارى‏گرى است. وى در این گرایش از استادش شیخ مفید متأثّر شده است. سید مرتضى بر خلاف محدثان و اخباریان که به ظواهر آیات و روایات بسنده کرده و از هر گونه استدلال‏هاى عقلى گریزانند، با ارائه اصول و قواعدى با هرگونه ظاهرى‏گرایى در فقه مبارزه کرد. البته این بدان معنا نیست که ایشان در هر مبحثى به شیوه عقلى عمل کرده، بلکه او با ایجاد تعادل و تفکیک قلمروهاى عقل و نقل، جایگاه واقعى هر کدام را به صورت دقیق مشخص کرده است. موارد زیر پاره‏اى از این تلاش علمى ایشان است: الف - سید مرتضى در مباحث لغوى و ادبى به هیچ وجه شیوه عقلى، قیاسى و استدلالى را جایز نمى‏داند.
سید در جاى دیگر، استدلال به احادیث و روایات را در مباحث لغوى، اشتباه روش‏شناسى تلقى کرده است. در بحث این که اقلّ جمع، دو یا سه است، برخى به حدیث نبوى «الاثنان فما فوقهما جماعة؛ دو به بالا، جماعت است» استناد کرده‏اند. سید در پاسخ آنان مى‏نویسد: پاسخ دلیل سوم شما این است که سخن پیامبر اکرم  مى‏باید بر احکام حمل شود، نه وضع لغوى، چرا که پیامبر براى بیان احکام شرعى مبعوث شده است، نه براى اطلاع از لغت‏ها.
سید اصرار دارد در موارد ثبوت با علم، به ظن تمسّک نشود و از کسانى که جاى‏گاه آن دو را مخلوط کرده‏اند، انتقاد مى‏کند؛ به عنوان نمونه در مورد واجب موسّع، در برابر کسانى که وجوب را به آخر وقت اختصاص داده‏اند، مى‏گوید: بیش‏تر قیاس‏هایى را که شما ذکر کرده‏اید، اگر صحیح باشد، مقتضى ظن است وموجب علم نمى‏شود، در حالى که ما در مسئله‏اى هستیم که راه و شیوه آن علم است. پس نباید در آن مسئله به راه‏هاى ظنى اعتماد کرد.
سید در موارد بسیارى به این خلط و اشتباه در استدلال‏هاى مخالفانِ خود تذکرداده است.
تطبیقى و مقارن‏ نگاه تطبیقى و بررسى مکاتب گوناگون در مباحث علمى، موجب رشد و شکوفایى آن شده و تعصب‏هاى بى‏مورد را تقلیل و زمینه را براى هرچه نزدیک‏تر شدن دیدگاه‏ها فراهم‏تر مى‏سازد. سید مرتضى یکى از پایه‏گذاران روش تطبیقى و مقارن در مکتب شیعه است. او در فقه، کتاب الانتصار را که یک دوره فقه مقارن است، تألیف کرده است. سید در اصول نیز از چنین شیوه‏اى تبعیت کرده است.
وى در همین راستا به مکاتب اصولى زمان خویش از متکلمان [یعنى شافعیان‏] و فقها [یعنى حنفیان‏] توجه عمیقى داشته و معمولاًدر ابتداى هر بحثى آراى آنان را بررسى کرده است. وى از افرادى که در پیدایش آراى اصولى، نقش مهم‏ترى داشته‏اند، نقل مى‏کند، مانند ابوحنیفه، شافعى، ابوعلى، ابوهاشم، ابو الحسین بصرى، نظام، ابوالعباس بن شریح، ابوبکر فارسى، قفّال، ابوالقاسم بلخى، ابوالحسن کرخى. بنابراین، مى‏توان گفت که سید بر اقوال و آراى عصر خویش احاطه داشته است. از سوى دیگر، سید مباحثى همچون قیاس، اجماع اهل مدینه و... را که اهل‏ سنت به آن‏ها توجه دارند، با تأمّل و دقّت تحقیق مى‏کند. 3 - 2 - وسعت بینش‏ سید در هر مسئله‏اى که وارد مى‏شود آن را از زوایاى مختلف و گوناگون بررسى مى‏کند، حتى نسبت به آن‏دسته از مباحثى که موضع منفى دارد، بررسى و تحقیق مى‏کند، به طور مثال، در مبحث خبر واحد در جواب «المسائل التبانیات» آن را از زوایاى گوناگون پژوهش مى‏کند:
- اعتماد پیامبر به خبر واحد و پاسخ آن؛
- اعتماد معروف‏ترین متشرعه به خبر واحد و پاسخ آن؛
- تمسّک متکلمان بر خبر واحد و پاسخ آن؛
- اعتماد عقلا به خبر واحد و پاسخ آن؛
- اعتماد اهل سنت به خبر واحد و پاسخ آن؛
- اثبات حجیت خبر واحد از راه لطف و پاسخ آن؛
- دلالت نامه فرستادن پیامبر به امرا و کارگزاران، بر حجیت خبر واحد و پاسخ آن.

شجاعت علمى‏ سید مرتضى از این که با دلیل و منطق سخنى بر خلاف مشهور داشته باشد، باکى ندارد. امرى که امروزه (ترس از اظهار حق، خوف از فتواى خلاف مشهور و...) بلاى برخى مجامع حوزوى شده است، اما ایشان با کمال شجاعت علمى، گاه بر خلاف مشهور مبانى خود را تنظیم و تثبیت کرده است. او مى‏گوید: ما اراده کردیم که مبانى‏مان در اصول فقه، براى هیچ یک از نگارندگان کتاب‏هاى اصول فقه جمع نشده باشد.
او در ادامه کلام، موارد اختلاف خود با مشهور و جمهور را بیان مى‏کند که از جمله آن‏ها مباحث امر و نهى و عموم و خصوص است.
واژه‏ها و اصطلاحات در هر علمى، سنگ‏هاى زیربنایى مباحث علمى به شمار مى‏آید، به گونه‏اى که عدم شناخت دقیق و جامع آن‏ها مى‏تواند مسائل علمى را به انحراف زیادى دچار کند. شیوه علم الهدى در بررسى و تبیین مطالب، آن است که چنان‏چه واژه و اصطلاحى نقش محورى و کلیدى داشته باشد، در آغاز بحث، معنا و مقصود از آن را بیان کند. او رساله‏اى به نام الحدود و الحقایق را تدوین و در آن اصطلاحات فقهى، اصولى، کلامى، علوم قرآنى و منطقى را تعریف و تبیین کرده است. در مباحث اصولى این حقیقت را گوشزد کرده، و مى‏گوید: بدان بر هر کسى که مى‏خواهد چیزى را نفى یا اثبات کند، لازم است ابتدا حقیقت آن را ذکر کند.
بارها در الذریعه واژه‏هاى اصولى را تبیین و مقصود از آن‏ها را بازشناسى کرده است.
شناخت زمان و تاریخ جعل یک اصطلاح، از اهمّیت ویژه‏اى برخوردار است. از این رو، سید مرتضى در برخى مباحث، به واژه و اصطلاح نگاه تاریخى دارد. او در بحث قیاس معتقد است که رأى غیر از قیاس است، لذا نمى‏توان با روایات صحابه که در مورد رأى وارد شده، اعتبار قیاس را استنباط کرد. وى مى‏نویسد: به آن‏ها گفته مى‏شود این اصطلاح جدیدى در میان اهل قیاس است؛ زیرا هنگامى که درباره موضوع قیاس میان امت اسلامى اختلاف شد و برخى آن را نفى و دسته‏اى آن را اثبات کردند، قائلان به قیاس آن را به رأى نسبت دادند و حال آن‏که بسیار روشن است این اصطلاح در زمان صحابه چنین نبوده، پس چگونه خطاب‏هاى آنان بر آن حمل مى‏شود؟
شرح اصل با فرع‏ در تفهیم مطالب دشوار از راه‏هاى مختلفى بهره گرفته مى‏شود. یکى از بهترین آن‏ها، این است که قاعده کلى را با مصادیق و مواردش توضیح دهند تا تصور اصل آسان‏تر شود. سید در این زمینه مى‏گوید: درست نیست، کسى بر ما عیب گیرد که چرا این مسئله را تجزیه کرده‏اید و از مسئله، به فرع آن خارج شده‏اید، زیرا مقصود ما از این کار توضیح اصل به واسطه این تفریع است و چه بسا توضیح فروع در تصویر اصول، کارساز افتد.
مباحث‏ مسائل علمى، پیوسته ریشه‏ها و مبانى خاصى دارند که فلسفه وجودى آن مسائل را تشکیل مى‏دهند. محقق ژرف‏نگر آن است که به ریشه‏هاى مباحث توجه کرده و براى نقد و بررسى، به صحت و سقم آن مبانى توجه کند. سید از زمره کسانى است که براى نقد اندیشه‏ها به مبانى آن‏ها توجه عمیق دارد. وى در مسئله دخول نسخ در اخبار معتقد است کسانى که نسخ در اخبار را منکرند از متکلمان متأثر شده‏اند و در واقع این بحث ریشه کلامى دارد. او مى‏نویسد: این که متکلمان درگذشته گفته‏اند در اخبار نسخ داخل نمى‏شود، منظورشان خبر از وقایع گذشته و حال است و چنین خبرى به تکلیف ارتباطى ندارد.

فلسفه اصول‏ پیش از ورود به مباحث اصولى و مرور آن‏ها از نظر سید مرتضى، مباحث مقدماتى را که در اصول نقش داشته و درآمدى بر مسائل اصول فقه به‏حساب‏مى‏آید، بررسى مى‏کنیم:
1 - موضوع علم اصول: یکى از مباحث مهم که جنبه مقدماتى دارد، این است که تمایز علوم به چیست؟ و بر فرض تمایز علوم به موضوعات، موضوع علم اصول چیست؟ از کلمات سید چنین برداشت مى‏شود که او تمایز علوم را به موضوعات دانسته و بر این اساس موضوع علم اصول را «دلایل فقه» مى‏داند.
این دیدگاه زمینه و بذرى شد تا صاحب قوانین، موضوع اصول را «ادله اربعه» و صاحب فصول «ادله اربعه بدون وصف دلیلیت» تلقّى کند. سید معتقد است که در اصول از دلیل بودن آن‏ها بحث نمى‏شود، بلکه از کیفیت دلالت آن‏ها بر احکام، سخن به میان مى‏آید. از این رو به نظر مى‏رسد نظر صاحب فصول به رأى سید مرتضى نزدیک‏تر باشد.
2 - رابطه فقه و اصول: از نظر سید مرتضى اصول فقه یک علم مقدماتى و آلى است که ارزش ذاتى ندارد و در شرایطى ارزش‏مند و مفید است که در ارتباط با فقه در نظر گرفته شود. او مى‏گوید: هرگاه در آن‏چه اصول فقه خوانده مى‏شود، دقت کنیم مباحث آن را از دو صورت خارج نمى‏بینیم، یا موجب رسیدن به علم فقه مى‏شود و یا به آن تعلق گرفته و راه و شیوه‏اى است به چیزى که چنین ویژگى داشته باشد.
3 - محور مباحث اصولى: سید مرتضى محور مباحث اصولى را «خطاب» قرار داده و مباحث آن را بر خطاب استوار کرده است. بر این اساس، مسائلى چند درباره تعریف خطاب، اقسام و احکام آن بیان کرده است. وى مى‏گوید: اگر محور و مدار بحث در اصول فقه بر خطاب باشد، لازم است در آغاز مباحث خطاب را ذکر کنیم.
وى در موارد دیگرى به محور بودن خطاب اشاره کرده است.
چنین تنظیمى تا زمان سید مرتضى سابقه نداشته و امرى ابتکارى به شمار مى‏آید.
4 - اعتبار علم در اصول: سید مرتضى معتقد است که در مباحث اصولى باید به علم و یقین رسید و ظن و گمان کفایت نمى‏کند. وى در برابر این سئوال که به چه دلیل در اصول فقه ظن کفایت نمى‏کند، مى‏گوید: زیرا دلایل قطعى قائم شده است که در اصول فقه همانند اصول دیانات [یعنى توحید، عدل و...]، باید به علم رسید.
هم‏چنین دلیل دیگر سید مرتضى در این باره این است که دلیل مقطوعى بر کفایت ظن در مباحث اصولى دلالت نمى‏کند.
البته این سخن بدان معنا نیست که ایشان اعتنایى به ظن نداشته و جایى براى آن در اصول قرار نداده است، بلکه از نظر او در مواردى که علم حاصل نمى‏شود اکتفا به ظن بدون مانع است.
5 - مبانى کلامى در اصول: بى‏تردید، علم اصول داراى مبانى و قواعدى است که در علوم دیگر به اثبات رسیده و زیربناى مباحث اصولى شده است. از این رو، در اصول به عنوان «اصول موضوعه» در نظر گرفته مى‏شوند. سید مرتضى با آگاهى کامل از این مبانى در جاى جاى مباحث اصولى، آن‏گاه که به مبحثى از کلام پیوند مى‏خورد، به خوبى آن مبانى را تذکر داده و آشکار ساخته است. البته در این‏جا، در صدد جمع‏آورى همه مبانى کلامى سید در اصول نیستیم، بلکه این بحث پیش‏درآمدى بر آن خواهد بود. قاعده لطف: سید مرتضى در اصول، مباحث مختلفى را بر قاعده لطف استوار ساخته است. ایشان قاعده لطف را این‏گونه تعریف مى‏کند: بدان، لطف عبارت است از چیزى که به انجام اطاعت دعوت کند و به دو قسم تقسیم مى‏شود: یکى، قسمى است که مکلف نزد آن، فعل طاعت را انجام مى‏دهد و اگر آن لطف نبود، طاعت را انجام نمى‏داد و دیگر، قسمى است که مکلف نسبت به اختیار طاعت نزدیک‏تر است و به هر حال داعى شامل هر دو قسم مى‏شود.
سید لطف را بر خداوند واجب مى‏داند و معتقد است که این وجوب تغییرناپذیر است، از این رو، بدا را بر خداوند جایز نمى‏داند.
سید در مبحث امر به شى‏ء بر وجه تخییر، در مقدمه‏اى اظهار مى‏دارد: و ما علم داریم که تکلیف خداوند نسبت به شرایع، تابع مصلحت و الطاف است.
وى در بحث اجماع، دخول معصوم را مقتضاى لطف الهى شمرده و بدین ترتیب، حجیت اجماع را به قاعده لطف مستند مى‏کند.
حسن و قبح:
یکى از مباحث کهن که در میان متکلّمان مسلمان مطرح بوده، این است که آیا حسن و قبحِ افعال، عقلى است یا شرعى؟ اشاعره معتقدند: عقل را یاراى حکم به حسن و قبحِ افعال نیست و حسن و قبح، تابع اعتبار و وضع شارع است. اما در برابر، عدلیه معتقدند: افعال، خود ویژگى ذاتى از حسن و قبح دارند و کار عقل کشف آن است و عقل جداى از حکم شرع، توانایى درک آن‏ها را دارد و شارع تنها به امورى که واقعاً حسن مى‏باشند امر و از امورى که ذاتاً قبیحند نهى مى‏کند. سید مرتضى نیز حسن و قبح را عقلى دانسته و در موارد متعددى از این اصل‏
کلامى مدد جسته و نظریه‏هاى اصولى خویش را بر آن استوار کرده است، به عنوان نمونه سید در بحث تقسیم افعال و تصویر احکام خمسه، از حسن و قبح استفاده کرده است، چنان که در بحث نسخ در این مطلب که در چه مواردى نهى بعد از امر و امر بعد از نهى، حَسَن است، بحثى دارد و مواردى را بر اساس حسن و قبح برشمرده است.
قبح تکلیف ما لا یطاق: سید از این بحث کلامى، بارها در اصول استفاده کرده است. او در توضیح این اصل مى‏گوید: مراد از «تکلیف ما لا یطاق» تکلیفى است که وجودش غیر ممکن باشد و این تعذر وجود، خواه به علّت نبود قدرت باشد یا وجود عجز یا نوعى مریضى یا بدون وسیله و عضو و یا از بى‏علمى آن‏جا که علم معتبراست
سید در بحث واجب مخیّر معتقد است هر سه کفاره، واجب است و با انجام هر کدام، ذمّه انسان برى مى‏شود و در برابر کسانى که مى‏گویند وجوب یکى از آن‏ها بدون تعیین است، مى‏گوید: چنان‏چه واجبِ از کفارات، یکى از آن‏ها بدون تعیین بود، بر خداوند لازم بود که قبل از انجام فعل براى مکلف راهى نسبت به تعیین و تمییز واجب، قرار دهد، زیرا تکلیف به یک فعل غیر معین از بین سه فعل، به تکلیف به مالایطاق منجر مى‏شود.
سید مرتضى در بحث حکم امرى که معلّق به وقت شده است سه قسم را تصور مى‏کند، قسم سوم آن است که عبادت، از وقت بیش‏تر باشد. سید در بیان حکم این قسم مى‏گوید: قسم اخیر در تکلیف خداوند تعالى داخل نمى‏شود، زیرااز آن جهت که تکلیف به ما لا یطاق است قبیح مى‏شود.
دلایل فقه:
سید مرتضى به صورت کلى معتقد است تکلیف بدون دلیلى که آن را تعیین کند، قبیح است و باید براى دست‏یابى به احکام شرعى دلیل اقامه شود.
وى به صورت اجمالى دلایل فقه را نام برده و موضع کلى خود را نسبت به آن‏ها مشخص کرده است. هم‏چنین او معتقد است که در بیش‏تر مباحث فقه مى‏توان به‏ قطع رسید. بنابر این به ادلّه ظنى نیازى نیست.
سید با وجود انکار خبر واحد، معتقد است بیش‏تر فقه به واسطه اخبار متواتر معلوم است.

اندیشه‏هاى اصولى‏ در این قسمت بر افکار اصولى سید مرتضى مرورى خواهیم داشت تا ضمن آگاهى از آراى ایشان با کیفیت استدلال و مبانى او در مباحث گوناگون آشنا شویم. در این راستا به نوآورى و آراى ویژه او در اصول نیز خواهیم پرداخت. 1 - مبانى سید مرتضى در بحث الفاظ علم الهدى در همه مباحث الفاظ اصول، مبانى خاصى دارد که در واقع آن‏ها سنگ زیرین مباحث لفظى او در اصول به شمار مى‏آیند. بنابراین، براى آشنایى با آن‏ها و در نتیجه نوع موضع‏گیرى او در آراى اصولى، به تبیین آن‏ها مى‏پردازیم:
استعمال دلیل بر حقیقت‏ سید در بسیارى از مباحث لفظى از این اصل مدد جسته است، مثلاًزیر بناى اعتقاد به اشتراک در مباحث لفظى، چنین اصلى است. ایشان معتقد است لغت، به واسطه استعمال شناخته مى‏شود و اصل در لغت آن است که استعمال حقیقى باشد و مجاز امر عارضى است، زیرا ممکن است لفظى معناى حقیقى داشته باشد، ولى فاقد معناى مجازى باشد. با وجود این، مجاز بدون حقیقت ممکن نیست. پس مقتضاى روال طبیعى، استعمال بر حقیقت است و خروج از این مسیر (مجاز) نیازمند دلیل و قرینه است.
مخالفان معمولاً در مقابل این معنا چنین اشکال مى‏کنند که مجاز هم مورد استعمال است و چون استعمال شامل حقیقت و مجاز مى‏شود، نمى‏توان استعمال را نشانه و دلیل حقیقت دانست. سید که متوجه چنین اشکالى بوده است، در پاسخ مى‏گوید: لغت عرب به واسطه استعمال شناخته مى‏شود، همان‏گونه که هرگاه لفظى را در معناى واحدى استعمال کنند و ما را بر مجاز آگاه نسازند، قطع به حقیقت پیدا مى‏کنیم. هم‏چنین است اگر لفظى در دو معناى مختلف استعمال شود. توضیح آن این است که اصل در لغت، حقیقت است و مجاز، بر آن عارض است، زیرا لفظ در لغت گاهى حقیقى است، بى‏آن که معناى مجازى داشته باشد، ولى ممکن نیست معناى مجازى بدون معناى حقیقى باشد. پس هرگاه این مطلب ثابت شد، لازم است ظاهر استعمال، حقیقت را اقتضا داشته باشد و انتقال به مجاز دلیل بخواهد.
این اصل بر آراى سید مرتضى تأثیر گذاشته و سبب اعتقاد او به اشتراک، و بسیارى از نظریه‏هایش در مباحث لفظى شده است که عبارتند از:
1- این که امر مختص به قول است یا شامل فعل هم مى‏شود، سید مرتضى، با استناد به «اصل استعمال» به اشتراک امر بین قول و فعل معتقد شده است.
2 - سید طبق اصل استعمال، معتقد است که صیغه افعل به امر مختص نیست، بلکه مشترک بین امر و اباحه است و حقیقتِ در آن دو به شمار مى‏آید.
3- از نظر علم الهدى، امر در ایجاب و ندب حقیقت است. بر این اساس، امر مطلق، مقتضى وجوب نیست.
4 - این که امر مطلق، اقتضاى مرّه دارد یا تکرار، سید با استناد به استعمال امر در قرآن و عرف در مرّه و تکرار به اشتراک و حقیقت امر در هر دو معتقد شده است.
5 - یکى از مباحث امر این است که امر بر فور یا تراخى دلالت مى‏کند. علم الهدى با توجه به اصل استعمال بر این باور است که امر در فور و تراخى حقیقت است و در نتیجه بین آن‏ها مشترک است.
6 - شریف مرتضى در مبحث دلالت نهى بر فساد، نهى را موجب فساد ندانسته و با توجه به استعمال لفظ نهى در صحیح و فاسد، آن را بین این دو مشترک قلمداد کرده است.
7 - از نظر سید مرتضى الفاظى که برخى در آن‏ها ادعاى عموم کرده‏اند، بین عام و خاص مشترک است، زیرا همان الفاظ گاهى در خاص و گاهى در عام استعمال شده‏اند.
8- یکى از مباحث مربوط به عام و خاص این است که استثنایى که پس از چند جمله قرار مى‏گیرد، آیا به همه آن‏ها رجوع مى‏کند یا فقط به جمله اخیر؟ علم الهدى معتقد است که استثنا هم صلاحیت رجوع به همه جملات قبل را دارد و هم به جمله اخیر، لذا بدون دلیل و شاهدى نمى‏توان به هیچ طرف قطع پیدا کرد. یکى از دلایلى که سید بدان تمسک جسته است، استعمال است.

حسن استفهام‏ یکى از مبانى دیگر سید مرتضى در مباحث لفظى، حسن استفهام است؛ توضیح آن که، هر گاه لفظى از متکلم حکیم صادر شود و مخاطب در پاره‏اى از قیود و شئون‏آن تردید کند، در این‏گونه موارد سئوال و استفهام از مخاطب براى درک آن قیودنیکو است. این حسن استفهام و سؤال، نشان دهنده آن است که این لفظ، نسبت به آن قیود و شئون، مشترک است و نسبت به آن‏ها احتمال دارد. ایشان در این باره مى‏گوید: نیکو بودن سؤال بیان‏گر مشترک بودن لفظ و اختصاصى نبودن آن است.
گرچه مى‏توان در هر خطابى سئوال کرد، ولى این دلیل بر اشتراک نیست، از این‏رو، سید براى حسن استفهام شرایطى را تعیین کرده است. از جمع‏بندى کلمات سید در موارد مختلف به دست مى‏آید که او سه شرط براى تحقق حسن استفهام لازم مى‏داند: شرط اول - استفهام براى فهم و درک باشد، نه براى استکبار و استعظام.
شرط دوم - استفهام کننده از اهل زبان و آشناى به آن باشد.
شرط سوم - زمانى حسن استفهام، دلیل اشتراک است که لفظ، مطلق باشد.
حسن استفهام بر نظریه‏هاى علم‏الهدى تأثیر گذاشته، به طورى که در موارد متعددى به این اصل تمسّک جسته است که به پاره‏اى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1- سید در بحث مرّه و تکرار قایل به اشتراک شده است و یکى از دلایل آن را حسن استفهام قرار داده است.
2 - سید مرتضى براى پذیرش نظریه اشتراک امر در فور و تراخى، به حسن استفهام استناد کرده است.
3 - علم الهدى در بحث مفهوم وصف [دلیل الخطاب‏] به عدم مفهوم معتقد شده و دلیل آن را حسن استفهام بیان کرده است.
4 - شریف مرتضى براى اثبات اشتراک لفظى که در عموم یا خصوص ادعا شده، به این اصل تمسک کرده است.
اصل ظهور سید مرتضى در مباحث الفاظ، براى اصل ظهور نقش محورى قائل بوده و در مواردى از آن استفاده کرده است ولى در مورد مستند این اصل، سخنى به میان نیاورده است. سید مرتضى در مواردى از اصل ظهور استفاده کرده است، از قبیل:
1- سید مرتضى در این که آیا مطلق امر دلالت بر مره یا تکرار دارد، به اشتراک معتقد بوده و این که از امر بیش از یک بار استفاده نمى‏شود، مى‏گوید: اولین دلیل این که، از لفظ آن‏چه که ظاهرش اقتضا ندارد، جایز نیست فهمیده شود و نیز نمى‏توان از لفظ، کیفیت شمولش را نسبت به آن‏چه در برمى‏گیرد فهمید و ما مى‏دانیم که ظاهر قول گوینده: «بزن» شامل عددى در زیادى و کمى نیست.
2 - سید در ضمن بحث از این که امر دلالتى بر فور یا تراخى ندارد، به صراحت مى‏گوید که از لفظ، مکان‏ها، زمان‏ها و اعداد را نمى‏توان فهمید و در مورد امر، هر آن‏چه را که لفظش شامل نمى‏شود به این دلیل باطل مى‏داند.
بدین ترتیب طبق مبناى سید مى‏توان براى هر نکته زاید بر لفظى که در خطابات شارع آمده، به اصل ظهور تمسک کرد.

حسن تصریح به قید
در مواردى که ادعا مى‏شود لفظى براى معنایى وضع شده، چنان که آن ادعا صحیح باشد، تصریح به آن معنا از جهت لغوى نیکو نخواهد بود، زیرا آن معنا از درون همان لفظ استفاده مى‏شود و به تصریح به آن معنا نیازى نیست. سید مرتضى در موارد متعددى از این مبنا و اصل استفاده کرده که پاره‏اى از آن‏ها به قرار زیر است:
1- سید مرتضى در چهارمین دلیل بر عدم دلالت امر بر مره مى‏گوید: ما علم به حسن قول گوینده داریم که مى‏گوید: «افعل کذا و کذا ابداً او افعله مرة واحدة» در صورتى که اگر مطلق لفظ امر براى تکرار وضع شده بود، نیکو نبود که بگوید: «افعل ابدا»، زیرا این قید از قول اولش فهمیده مى‏شد و اگر آن لفظ بدون افزودن [قیدى‏] براى مره وضع شده بود، نیکو نبود که بگوید: «افعل مرة واحده»، زیرا آن سخن عبث و بى‏فایده بود.
2 - سید در مقام استدلال بر اشتراک بین فور و تراخى نیز به حسن تصریح به قید استناد کرده است.
نقض و تناقض‏
سید مرتضى معتقد است در مواردى که لفظ به صورت صریح، معنایى را شامل نمى‏شود، اما شمول لفظ نسبت به آن معنا شایسته باشد، تصریح به خلاف آن معنا منجر به نقض مى‏شود و این تناقض و نقض کلام پیشین نشان مى‏دهد که مى‏توان از آن لفظ، معناى داراى اولویت را استفاده کرد.

اقتضا نداشتن امر نسبت به نهى از ضد
سید مرتضى پیش از بیان آرا و نظریه‏ها به تبیین محل نزاع پرداخته و مى‏گوید: بسیار بعید است که کسى معتقد باشد امر به شى‏ء، لفظاً نهى از ضد مى‏کند، بلکه به طور اساسى محل اختلاف آن‏جایى است که امر از نظر معنا نهى از ضدش بکند. از کلمات ایشان معلوم مى‏شود که منظورش از ضد، ضد عام است، نه ضد خاص، زیرا مى‏گوید: وقتى قائلى مى‏گوید: افعل، از او لا تفعل فهمیده نشده است.
سید بر مدعاى خود چنین استدلال مى‏کند: ادله‏اى که این نظریه [یعنى اقتضاى امر نسبت به نهى از ضد] را باطل مى‏کند، اقامه کردیم و گفتیم آن‏چه امر اقتضا دارد این است که انجام دهنده آن، مورد امر را اراده کرده باشد، ولى این که ترک آن را کراهت داشته باشد، واجب نیست بلکه جایز است که آن را اراده کند و یا نه اراده کرده و نه کراهت داشته باشد. به علاوه، این نظریه به واسطه مستحبات ساقط مى‏شود، زیرا خداوند به آن‏ها امر نموده، ولى از ترک آن‏ها نهى ننموده است و به اضداد آن کراهت ندارد.

تبعیت نداشتن قضا نسبت به ادا
اگر امرى به وقت خاصى مقید باشد و به هر علتى در آن وقت انجام نگیرد، وجوب آن در زمانِ آینده احتیاج به دلیل مستقلى دارد و از همان امر وجوبش نسبت به زمان بعدى استفاده نمى‏شود. سید مرتضى ضمن پذیرش چنین نظرى، بر مدعاى خود استدلال کرده و مى‏گوید: دلیل بر صحت نظریه مختار آن است که امر به واسطه لفظش تنها زمان اول را شامل مى‏شود، چه امر شونده اطاعت کند یا معصیت، همان‏گونه که اگر مأمور اطاعت مى‏کرد، لفظ امر شامل زمان دیگر نمى‏شد. هم‏چنین در صورتى که معصیت کند، امر شامل زمان دیگرى نخواهد شد، زیرا اطاعت و معصیت متعلق امر را تغییر نخواهد داد.
در برابر، برخى از اصولیان معتقدند که امر، انجام متعلق خود را اقتضا مى‏کند و اگر آن فعل در زمان اول انجام نپذیرد باید در زمان‏هاى دیگر انجام گیرد
 اقتضا نداشتن نهى نسبت به فساد منهى عنه‏
سید مرتضى در آغاز بحث، محل نزاع را تبیین کرده و معتقد است که منهى عنه دو قسم است: در یک قسم، صحت، فساد و اجزا معنا ندارد، مثل جهل و ظلم و قسم دیگر، آن است که صحت و فساد در آن معنا دارد، مانند بیع و صلاة. به این قسم، احکام شرعى تعلق مى‏گیرد و منظور از نهىِ به کار رفته در عنوان، قسم دوم است. ایشان براى توضیح صحت و فساد از مثال استفاده کرده و مى‏گوید: وقتى فقیهى مى‏گوید: این عقد صحیح است، منظور او حُسن یا قبح آن نیست، بلکه غرض او اثبات احکام خاصى بر آن است و هم‏چنین است هر گاه فقیه مى‏گوید: این عقد باطل یا موقوف است، منظورش آن است که این الفاظ در فراق و تحریم مؤثّر نیست.
پس منظور از صحت و فساد در کلام سید مرتضى، اثبات احکام شرعى یا انتفاى آن‏هاست. هم‏چنین از مثال‏هاى ایشان معلوم مى‏شود که محل نزاع را شامل عبادات و معاملات مى‏داند.
اما این‏که نهى مقتضى فساد منهى عنه است یا نه، در مسئله سه قول وجود دارد: 1-دلالت نهى بر فساد از نظر لغوى 2- دلالت نهى از جهت شرعى
عدم دلالت نهى بر فساد مطلقاً
سید مرتضى مى‏گوید: آن‏چه ما بدان اعتقاد داریم این است که نهى از جهت لغوى و عرف اهل آن، اقتضاى‏صحت و فساد ندارد، ولى ما به دلیل جداگانه‏اى علم به فساد متعلق آن داریم.
پس ایشان اقتضاى نهى بر فساد را از نظر لغوى منکر است، در حالى که به دلیل خارجى و مستقل، فساد منهى عنه را مى‏پذیرد و براى اثباتِ دلیل مستقل به سیره تمسک مى‏کند.
وى براى نفى اقتضاى لغوى نهى بر فساد مى‏گوید: آن‏چه بر صحت مذهب ما دلالت مى‏کند این است که لفظ و معناى نهى با هیچ کدام‏ازاحکام اجزا، صحت و فساد ملازمه و ارتباطى ندارد، لذا بر آن‏ها دلالت نمى‏کند.
البته سید به اصل استعمال هم استناد کرده است.

الفاظ عام‏
علم الهدى الفاظى را که براى عموم ادعا شده نفى کرده و معتقد است در لغت، الفاظ اختصاصى براى عام وجود ندارد بلکه در عرف شرع است که الفاظ بر عموم و استغراق حمل مى‏شوند.
یکى از ادله ایشان براى این ادعا، استعمال است؛ بدین معنا که تمامى الفاظى که براى استغراق ادعا شده است، گاهى در عموم استعمال شده و گاهى در خصوص و ظاهر استعمال لفظ در دو شى‏ء، نشانه این است که بین آن‏ها مشترک بوده و براى آن دو وضع شده است. دلیل دیگر وى حسن استفهام است.
حد تخصیص‏ از نظر سید مرتضى هیچ نهایتى نمى‏توان براى تخصیص تعیین کرد و آن‏قدر عام را مى‏توان تخصیص زد تابه یک فرد برسد و این عمل هیچ‏گونه قبحى در پى ندارد. البته در مورد حقیقت و مجاز بودن از نظر او موارد متفاوت است: 1 - چنان‏چه عام با الفاظ جمع، مثل رجال باشد، تخصیص آن تا به سه برسد، حقیقت است اما کم‏تر از آن مجاز است. 2 - اما در الفاظى، مثل «من» در عاقلان و «ما» در غیر عاقلان، تخصیص تا به یک فرد هم، مجاز نیست.
مفاهیم‏
مفهوم در اصول فقه در برابر منطوق است و منظور از آن معنایى است که از کلام فهمیده مى‏شود، بدون آن که به آن تصریح شود. مفهوم، داراى دو قسم است: یکى موافق و دیگرى مخالف. مفهوم موافق، مدلولى است که حکم مفهوم در سنخ حکم منطوق باشد، مثلاً اگر حکم منطوق وجوب باشد، حکم مفهوم نیز وجوب باشد، همانند دلالت اولویت، اما مفهوم مخالف، عکس آن است.
مفهوم مخالف، داراى شش قسم است: مفهوم وصف، شرط، عدد، غایت، لقب یا اسم و حصر. در زمان سید مرتضى مفهوم وصف شهرت بیش‏ترى داشته و مورد نقض و ابرام بوده، اما سایر مفاهیم در لابه‏لاى مفهوم وصف بررسى مى‏شده است. اساساً سید مرتضى هیچ مفهومى، به جز مفهوم حصر را حجت نمى‏داند و در تمامى آن‏ها معتقد است که کلام بر آن‏ها دلالتى نداشته و براى اثبات یا نفى حکم، به دلیل جداگانه‏اى نیاز است.
مفهوم وصف‏ هرگاه حکمى در کلام به صفتى تعلق گرفت، آیا انتفاى صفت بر انتفاى حکم دلالت مى‏کند یا نه؟ بیش‏تر اصحاب شافعى معتقدند که وصف مفهوم دارد، ولى ابوعلى حیایى و ابوهاشم و بیش‏تر متکلمان معتقدند که وصف، مفهوم ندارد. سید نیز براى وصف مفهومى قائل نیست و براى اثبات مدعاى خود دوگونه استدلال کرده است: یکى، از راه تشبیه و قیاس وصف به اسم و دیگرى، به صورت‏ مستقل و با استفاده از حسن استفهام.
مفهوم لقب‏ هر اسمى که موضوع حکمى قرار گیرد، خواه جامد یا مشتق، در اصطلاح اصولى لقب نامیده مى‏شود. از طرز بیان سید معلوم مى‏شود که عدم مفهوم لقب، امر مسلّم و واضحى بوده است، چرا که در مقام استدلال بر نفى مفهوم وصف به آن استناد کرده است.
سید در مقام استدلال بر نفى مفهوم لقب مى‏گوید: آن‏چه بر اول دلالت مى‏کند این است که اگر تعلیق حکم بر اسم دلالت کند که غیر آن اسم، حکمى بر خلاف آن دارد، پس باید عبارت «زید قائم» و «عمرو طویل» و... مجاز باشد، زیرا به هر حال افراد دیگرى غیر از زید و عمرو در قیام و طول با آنان مشترکند و لازم مى‏آید که سخن گفتن به چنین الفاظى به صورت حقیقى ممکن نباشد و روشن است که چنین چیزى خلاف شیوه اهل زبان است.
مفهوم شرط سید مفهوم شرط را ضمن دلایل مفهوم وصف بیان کرده و معتقد است که شرط مفهوم ندارد، زیرا هر چند فایده شرط این است که حکم بر آن معلق مى‏شود، اما نفى شرط دلالت بر نفى حکم نمى‏کند، چرا که ممکن است شرط دیگرى جایگزین آن شود. در واقع دلیلى که انحصار شرط از آن فهمیده شود، در دست نیست.
مفهوم غایت و عدد
از نظر سید مرتضى، غایت و عدد هم مفهوم ندارند. او مى‏نویسد: صحیح آن است که هرگاه حکمى به غایت و یا عددى معلق شود، به خودى خود دلالت نمى‏کند که غیر از آن غایت و عدد، حکمى بر خلاف آن حکم دارند.

مفهوم حصر
تنها مفهومى را که سید مرتضى مى‏پذیرد، مفهوم حصر است.
از عبارت سید فهمیده مى‏شود که ابن عباس نیز به واسطه لفظ «انّما» به مفهوم حصر قائل بوده است.
خبر واحد
خبر واحد از مسائل مهم اصول فقه است که قبول یا ردّ آن تأثیر به سزایى در فقه خواهد داشت، چرا که مستند بسیارى از احکام شرعى قرار مى‏گیرد. سید مرتضى در این بحث به جوانب مختلف آن پرداخته و درباره هر چیزى که مى‏توانسته سرنوشت این مطلب را تغییر دهد تحقیق و پژوهش کرده است.
از کلمات سید چنین برمى‏آید که در عصر وى دو نحله فکرى وجود داشته است: یکى، اصحاب حدیث و دیگرى، متکلمان. روش اصحاب حدیث در مباحث دینى، تمسک به هر خبرى بود. سید مرتضى از اصحاب حدیث به شدت انتقاد کرده و روش آن‏ها را کاملاًافراطى دانسته است.
سید در جاى دیگر ریشه قول به جبر و تشبیه را تمسک به اخبار آحاد در مباحث اعتقادى مى‏داند.
اما در برابر اینان از متکلمان یاد مى‏کند؛ آنان که در فقه به استدلال و اقامه حجت شهرت دارند. سید مرتضى معتقد است که در کتاب‏هاى آنان هیچ‏گونه اثرى از تمسک به خبر واحد دیده نمى‏شود. از سوى دیگر وى از برخى مشایخ خود یاد کرده و مى‏گوید: برخى مشایخ ما در باطل کردن قیاس و عمل به خبر واحد راه افراط را در پیش گرفتند ... به گونه‏اى که عمل به اخبار آحاد را از جهت عقلى محال دانستند.

امکان تعبد به خبر واحد
سید مرتضى در تعدیل کردن نظریه خبر واحد نقش مؤثرى داشت، زیرا هر چند او به خبر واحد اعتقادى نداشت، اما استحاله عقلى تعبد به خبر واحد را مردود مى‏دانست و معتقد بود که از نظر عقلى، شارع مى‏تواند خبر واحد را، راه رسیدن به احکامش قرار دهد و هیچ محذور عقلى نیز لازم نمى‏آید، ولى تعبد شرعى از ناحیه شارع مقدس وارد نشده است.
وى براى استدلال بر جواز تعبد، مى‏گوید: هم‏چنین تعبد به قبول شهادات و اجتهاد در جهت قبله و پذیرش نظرِ مفتى از جمله چیزى‏هایى مى‏باشند که بر جواز تعبد به خبر واحد دلالت مى‏کنند و همگى این‏ها از یک باب است.
اثبات عدم تعبد به خبر واحد
سید مرتضى در تصحیح امکان و رفع موانع احتمالى تعبد به خبر واحد، نقش به سزایى داشت، ولى بر این باور بود که هیچ دلیلى از سوى شارع مبنى بر تعبد به خبر واحد وارد نشده است و در احکام شرعى، فقدان دلیل، بر عدم حکم دلالت مى‏کند.
سید در الذریعه براى اثبات عدم ورودِ دلیل شرعى نسبت به تعبد به خبر واحد، به نُه دلیل از دلایل مخالفان پاسخ داده است که عبارتند از: 1- آیه نفر، 2- آیه کتمان، 3- آیه نبأ، 4- اوامر الهى به رسول مبنى بر ابلاغ احکام، 5-اجماع صحابه، 6-فرستادن نمایندگان براى دعوت به شریعت از سوى پیامبر، 7-قیاس خبر واحد به قول مفتى، 8- ضرورت، 9- وجوب پرهیز از مضارّ. سید در جواب «المسائل التبانیات» به هفت دلیل از دلایل معتقدان به حجیت خبر واحد پاسخ داده که عبارتند از:
1- اعتماد پیامبر به خبر واحد، 2- اعتماد معروف‏ترین متشرعان به خبر واحد، 3-اعتماد متکلمان به خبر واحد، 4-اعتماد عقلا به خبر واحد، 5- اعتماد اهل لغت به خبر واحد، 6- اثبات حجیت خبر واحد از راه لطف، 7- بهره‏گیرى حجیت خبر واحد از داستان فرستادن حاکمان و کارگزاران از سوى پیامبر.
علم الهدى براى تثبیت نظریه خود در خصوص عدم حجیت خبر واحد در احکام، به دو دلیل عمده تمسک جسته است: یکى، از راه اجماع امامیه است.
دیگرى، از راه خدشه در سند اخبار آحادى است که در کتاب‏هاى روایى مى‏باشد. البته این شیوه نوینى است که تا پیش از سید سابقه نداشته است. وى این مطلب را در رساله کوچکى به نام مسألة فى ابطال العمل بأخبار الآحاد بیان کرده است. خلاصه بیان ایشان چنین است: همه آنان که به حجیت خبر واحد باور دارند، عدالت راوى آن را شرط مى‏دانند و عادل کسى است که دراصول و فروع، به حق معتقد بوده و به مذهبى که بر بطلان آن ادله قائم شده است معتقد نباشد و از جنبه عملى به معاصى و قبایح متظاهر نباشد. بر این اساس، اخبارى که «واقفیه» نقل مى‏کنند باطل مى‏شود؛ زیرا آنان به مهدى بودن امام کاظم‏ اعتقاد دارند. لذا روایات افرادى، مثل طاطرى و ابن سماعه از درجه اعتبار ساقط است. ایشان تصریح مى‏کند که در بیش‏تر مباحث فقهى، بلکه همه آن راویان احادیث کسانى‏اند که یا واقفى مذهب یا غالى یا از اصحاب حلول یا قمى‏هاى قائل به جبر و تشبیه و یا قائل به قیاس مى‏باشند. وى تفتیش و جُست‏وجو در اخبار را بهترین گواه چنین مدعایى مى‏داند. آن گاه در آخر این بحث مى‏گوید: با توجه به چنین اقسامى که شمردیم، چگونه خبر واحدى پیدا کنیم که عادلى روایت کرده باشد تا این که ادعا کنیم به قول او متعبد شده‏ایم.
تنگناهاى نظریه سید مرتضى‏
انکار حجیت خبر واحد در فقه، فقیه را در استنباط دچار سردرگمى خاصى مى‏کند، چرا که اخبار متواتر، ظواهر قرآن و اجماع، محدود و در مقابل، حوادث نامحدود است. لذا پاسخ‏گویى به حوادث و مسائل نا محدود با نصوص محدود، کارمشکلى است. سید به دلیل توجه به چنین اشکال و سؤالى در پاره‏اى موارد به آن‏پاسخ داده است.
آثار نظریه سید مرتضى‏
انکار حجیت خبر واحد، تأثیرات زیادى در اصول و فقه دارد که به پاره‏اى از آن‏ها در کلام سید مرتضى اشاره مى‏شود: 1- توجه بیش‏تر به اجماع: ایشان همانند بسیارى از کسانى که خبر واحد را منکر شده‏اند، براى به دست آوردن احکام حوادث عملاًبه اجماع، توجه بیش‏ترى کرده است. با مراجعه به کتاب‏هاى فقهى ایشان به خوبى روشن مى‏شود که در بسیارى از فروع فقهى به اجماع امامیه استناد کرده است. 2- عدم احتیاج به علم رجال: از لوازم نظریه سید این است که فقیه در استنباط احکام شرعى احتیاجى به علم رجال ندارد؛ چرا که دراخبار متواترِ، رجوع به سند معنا ندارد، آن‏چه مهم است وجود تعداد زیادى از افراد است که تواطى بر کذب آنان به طور عادى محال باشد. 3- رفع مشقت بناى عام بر خاص. 4 - تخصیص عموم به مذهب راوى. 5- اختلاف در تخصیص عام کتاب به خبر واحد. 6- طرح بحث نسخ سنت به سنت غیر قطعى. 7- بطلان نسخ قرآن با خبر واحد. 8 - شناخت ناسخ از منسوخ: یکى از راه‏هاى شناخت ناسخ از منسوخ، تاریخ آن‏ها است و براى شناخت تاریخ، راه‏هایى وجود دارد که یکى از آن‏ها قول صحابى است که خود بر پذیرش خبر واحد مبتنى است. 9 - عدم حجیت خبر مرسل: شیخ مفید با این که خبر واحد را حجت نمى‏داند، خبر مرسل مورد اتفاق اهل حق (شیعه) را معتبر دانسته است، اما سید مرتضى معتقد است کسى که حجیت خبر واحد را در شریعت، مردود مى‏داند براى بحث از خبر مرسل و ترجیح اخبار بر یک‏دیگر دلیلى ندارد.

اجماع‏
سید مرتضى از نخستین اصولیانى است که در تثبیت و تبیین جاى‏گاه اجماع در اصول امامیه نقش به سزایى داشت. او توانست با مدد از مسائل کلامى، حجیت اجماع را موجّه کند و آن را در زمره دیگر ادلّه فقه وارد سازد. هرچند شیخ مفید براى نخستین بار بر اساس مذهب شیعه از اجماع سخن گفت، اما این سید مرتضى بود که با دلایل گوناگون حجیت آن را به اثبات رساند و اشکال‏هاى آن را پاسخ داد و قلمروش را روشن ساخت و مبانى کلامى آن را بررسى کرد.

در حجیت اجماع‏ تا زمان سید چهار قول مهم درباره اجماع مطرح بود که عبارتند از: 1- بیش‏تر متکلمان و جمیع فقیهان به حجیت اجماع امت پیامبر معتقد بودند، 2- نظام و پیروان او معتقد به نفى حجیت اجماع معتقدند، 3- برخى دیگر به محال بودن حجیت اجماع اعتقاد دارند، 4- سید مرتضى به حجیت اجماع به جهت داخل بودن قول معصوم‏7 در میان اقوال آنان معتقد است.
نقاط اشتراک و افتراق اجماع شیعه و سنى‏
چون سید به شیوه مقارن و مقایسه‏اى در مباحث، عمل مى‏کند در بحث اجماع نیز، نظر شیعه و اهل سنت را با هم مقایسه کرده و نقاط اشتراک و افتراق آن‏ها را شمرده است. از نظر ایشان نقطه اشتراک این دو مکتب، در حجت دانستن اجماع در فتواست. هم‏چنین او معتقد است که آن‏ها در دو مورد با یک‏دیگر تفاوت دارند: یکى، تعلیل و دیگرى، دلالت، زیرا از نظر شیعه، علت حجیت اجماع مشتمل بودن آن بر قول معصوم است، ولى از نظر اهل تسنن علت آن این است که خداوند مى‏داند همه امت بر خطا جمع نمى‏شوند، هرچند تک‏تک امت احتمال به خطا رفتن را دارند.
در مورد دلالت نیز شیعه براى حجیت اجماع در هر عصرى به دلیل عقلى تمسک مى‏کند که بر اساس آن لازم است در هر زمانى امام معصومى وجود داشته باشد؛ زیرا وجود امام در تکلیف عقلى، لطف است. اما اهل سنت به برخى آیات و روایات تمسک کرده‏اند که سید مرتضى در تمامى آن‏ها خدشه وارد کرده است.
به هر تقدیر از بیانات ایشان روشن مى‏شود که دلیل حجیت اجماع را دخول قول معصوم در میان اقوال فقها دانسته و آن را مقتضاى قاعده لطف مى‏داند. وى با استفاده از این قاعده کلامى، حجیت اجماع را طبق مبانى شیعه تنظیم کرده است.

نقاط برترى اجماع شیعه بر اجماع اهل تسنن‏
سید مرتضى در بحث اجماع، نظریه شیعه را از جنبه‏هاى مختلفى بررسى کرده است. او نقاط امتیاز و برترى آن را بر نظریه اهل تسنن و احیاناً برخى مشکلات نظریه آنان را شمرده است.
حجیت اجماع در هر عصر و زمان: طبق نظریه شیعه مبنى بر ضرورت وجود معصوم در هر زمانى، حجیت اجماع در هر عصرى، امرى منطقى و طبیعى تلقى مى‏شود.
در صورتى که بر اساس نظریه اهل سنت، که معتقدند اتفاق جمیع مؤمنان بر خطا نمى‏رود، حجیت اجماع در هر عصرى دچار مشکل اساسى خواهد بود؛ زیرا اجتماع مؤمنان در هر عصرى، اتفاق همه مؤمنان در طول تاریخ نیست. سید مرتضى در خصوص ایراد نظریه اهل سنت مى‏نویسد: ظاهر اقتضا مى‏کند که لفظ یعنى مؤمنان تمامى مؤمنان را تا روز قیامت شامل بشود، پس چگونه آن لفظ را بر مؤمنان هر عصر اطلاق مى‏کنند، در صورتى که آنان تنها برخى از مؤمنان مى‏باشند، نه همه آن‏ها.
وسعت قلمرو: سید مرتضى بر این باور است که بر اساس نظریه شیعه، اجماع قلمرو وسیع‏ترى دارد، زیرا شیعه علاوه بر احکام شرعى، در برخى امور اعتقادى نیز مى‏توانند بر اجماع تکیه کنند، در صورتى که بر اساس نظریه اهل سنت، قلمرو آن به احکام شرعى محدود مى‏شود.
تعداد اجماع کنندگان: یکى از موارد دیگر امتیاز اجماع شیعه بر اهل سنت این است که براساس نظریه شیعه، این مسئله که چه کسانى جزو اجماع کنندگان باشند، کم باشند یا زیاد، مطرح نیست، چون دخول قول معصوم در اقوال آنان محور است، اما از نظر اهل سنت این مسئله، اختلافى است. برخى، اجماع جمیع امت و عده‏اى، اجماع مؤمنان و در نهایت عده دیگرى، اجماع فقها را معتبر مى‏دانند.
اجماع بعد از خلاف: یکى از مباحث مطرح در اجماع این است که آیا اجماعى که پس از اختلاف پدید مى‏آید، حکم اختلاف قبلى را از بین مى‏برد یا نه؟ سید معتقد است که این مسئله بر اساس تئورى شیعه مشکلى ندارد و میان اجماع ابتدایى با اجماع بعد از اختلاف تفاوتى نیست. هر دو حجت بوده و مانع از اختلاف مى‏شود، اما بر اساس نظریه اهل تسنن که قایل به صحت اجتهادند، حل کردن مسئله، مشکل به نظر مى‏رسد.
قلمرو اجماع‏
علم الهدى به صورت شفّاف و روشن، قلمرو اجماع را مشخص کرده است. به طور کلى از نظر وى هر امرى که شناختش بر شناخت صحت اجماع مقدم باشد، اجماع در آن صحیح نیست، مثل توحید، عدل و امور عقلى. در این‏گونه موارد ادعاى اجماع گزاف و بیهوده است. اما در امورى که شناخت امام بر آن‏ها مقدم باشد، اجماع در آن‏ها حجت است، مثل معاد و احکام شرعى.
اجماع از نظر محتوا به چهار قسم تقسیم مى‏شود: 1- اجماع بر قول؛ 2- اجماع بر فعل؛ 3- اجماع بر اعتقاد؛ 4- اجماع بر رضا. ممکن است برخى از این اقسام با یک‏دیگر جمع شوند.

قیاس‏
یکى از نشانه‏هاى گرایش سید مرتضى به اصول مقارن، مطرح کردن بحث قیاس است و شاید قیاس مفصّل‏ترین بحث الذریعه باشد، چرا که حدود 136 صفحه آن به بحث قیاس اختصاص دارد. بحث قیاس در الذریعه آن‏قدر جامع، مستدل و گویاست که شیخ طوسى در کتاب العدة عیناً همه مطالب آن را نقل کرده است
 شناخت واژه‏ها، به ویژه در مباحث علمى که جنبه مقارن و تطبیقى دارد، از اهمیت بسیارى برخوردار است. سید مرتضى در آغاز ورود به مبحث قیاس، الفاظ و واژه‏هایى را که در استدلال‏هاى دو طرف به کار مى‏رود، شرح داده است. وى بر این اساس، واژه‏هاى قیاس، استدلال، اجتهاد و رأى را تعریف کرده و شرح داده است. 1 - قیاس: سید در تعریف قیاس مى‏نویسد: قیاس اثبات مثل حکم مقیس علیه، براى مقیس است.
او براى قیاس سه شرط بیان کرده است: شرط اول - اصل (مقیس علیه) و حکم آن معلوم باشد، شرط دوم - فرع (مقیس) مشخص باشد، شرط سوم - وجه شباهت و علت نیز معلوم باشد.
سید در تعریف استدلال مى‏نویسد: استدلال از دلیل، اشتقاق یافته است و هر کس که به واسطه دلیلى به حکمى از احکام برسد، بر آن استدلال مى‏کند، خواه آن دلیل نص باشد یا قیاس.
اجتهاد:
اجتهاد در لغت به معناى بذل وسع و طاقت براى فعلى است که در انجام آن مشقت وجود دارد، همانند حمل اشیاى سنگین. بر اساس همین مبنا نیز واژه اجتهاد براى استنباط احکام از دلایل که با زحمت و مشقت همراه است، استعمال شده است.
نسبت قیاس و اجتهاد
این که مقصود از این دو واژه، یک معنا و تعدد در تعبیر است یا واقعاً دو معنا از آن‏ها اراده مى‏شود، اختلاف است. سید مرتضى در این باره مى‏گوید: برخى از فقها میان قیاس و اجتهاد، تفاوت قائل شده‏اند و چیزى را که «اصل» آن مشخص است، قیاس قرار داده و چیزى را که «اصل» در آن معین نباشد، اجتهاد، نامیده‏اند، همانند اجتهاد در یافتن قبله...، اما برخى دیگر قیاس را در اجتهاد داخل دانسته و معتقدند که اجتهاد اعم از قیاس است.
رأى:
سید مى‏نویسد: قول صحیح نزد ما این است که رأى عبارت از مذهب و اعتقادى است که به ادله، مستند باشد، نه امارات و ظنون.
آرا در قیاس‏
درباره قیاس شرعى اختلاف نظر است و در این زمینه سه دیدگاه میان علما وجود دارد: 1- برخى از علما، طریق بودن قیاس نسبت به احکام شرعى را محال مى‏دانند، 2- بیش‏تر اهل سنت آن را طریق به احکام شرعى و حجّت دانسته‏اند، 3- نظر سید مرتضى، وى مى‏گوید: آن‏چه که من بدان اعتقاد دارم این است که استفاده قیاس در شریعت ممنوع است، زیرا تعبد به آن وارد نشده است، هرچند که عقل تعبّد به استفاده از آن را تجویز مى‏کند.
دلایل بر نفى قیاس‏ از مجموع کلمات سید، سه دلیل بر نفى تعبد به قیاس استفاده مى‏شود:
دلیل اول - اگر تعبد به قیاس، محقق شده بود، باید همانند سایر عبادات شرعى بر آن دلیلى اقامه شده باشد، حال آن‏که هر چه در ادله شرعى تفحص شود، دلیلى مبنى بر تعبد به آن به دست نمى‏آید. پس باید تعبد به آن را نفى کرد. آن گاه سید دلایلى را که از سوى مخالفان بر ورود تعبد به قیاس وارد شده، در مباحث بعدى پاسخ مى‏دهد.
دلیل دوم - اجماع امامیه است.
دلیل سوم - ایشان روایات فراوانى را در نفى و ذمّ قیاس از صحابه و دیگران نقل کرده است. در همین راستا روایاتى را از حضرت على، ابوبکر، عمر، ابن مسعود، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمرو شعبى و... بر مذمّت قیاس نقل کرده است.

قلمرو قیاس‏
سید مرتضى از معدود اصولیانى است که بر روش‏گرایى تأکید فراوان داشته است. بر این اساس، معتقد است که روش تحقیق در مباحث لغوى و لفظى، مراجعه به اهل زبان است و نباید از قیاس و استدلال‏هاى عقلى استفاده کرد.
اجتهاد و تقلید
جواز تقلید
در زمان سید مرتضى عده‏اى بودند که تقلید از مفتى را جایز نمى‏دانستند و معتقد بودند که رجوع عامى به مفتى براى یادگیرىِ طریق استنباط و استدلال است.
سید مرتضى این نظر را مردود مى‏داند و بر این باور است که تقلید عامى از مفتى جایز است و در این مسأله امت اسلامى اجماع دارند.
صفات مفتى‏ علم الهدى براى مفتى، شرایط و صفاتى را شمرده که عبارتند از:
1- پاسخ‏گویى نسبت به شبهات آن؛ 2- شناخت تفصیلى از اصول فقه و توانایى آگاهى از کیفیت استخراج احکام از کتاب و سنت؛ 3- شناخت لغت عربى به مقدار نیاز؛ 4- توانایى فتوا دادن در مسائل مستحدثه؛ 5- داشتن ورع، عدالت، صیانت نفس و دین‏دارى.
اعلم بودن مفتى‏
در صورتى که در شهر، صفات و شرایط مفتى به یک عالم منحصر باشد، جواز تقلید، به او اختصاص پیدا مى‏کند و اگر آن صفات به صورت مساوى در جماعتى وجود داشته باشد، مستفتى و عامى در انتخاب هر یک مخیّر است، اما در صورتى که یکى از مفتیان بلد، اعلم یا اورع باشد، مسئله اختلافى است. برخى معتقدند که در این‏جا مستفتى مخیر است، ولى دیگران معتقدند مستفتى باید شخصى را که از لحاظ علمى و دینى مقدم است انتخاب کند. سید مرتضى نظر دوم را پذیرفته و ادعا کرده که تمامى اصول بر چنین نظرى شاهد است.
حظر و اباحه‏ به گفته سید مرتضى مردم درباره چیزى که انتفاع بردن از آن صحیح است و به کسى ضررى نمى‏رساند، اختلاف کرده‏اند. برخى به حظر آن و برخى به اباحه آن معتقد شده‏اند و عده‏اى نیز بین دو امر متوقف شده‏اند.
ایشان معتقد است که اصل اولیه، طبق نظر عقل، اباحه است.
اصول عملیه‏
موضوع اصول عملیه شک است. هرگاه مکلف، درباره حکم یا موضوعى شک داشته باشد، با مراجعه به این اصول، وظیفه عملى خویش را یافته و از حیرت و سرگردانى رهایى مى‏یابد. سید مرتضى به صورت پراکنده درباره سه اصل از اصول عملیه (استصحاب، برائت و احتیاط) بحث کرده است.

استصحاب
حال‏ سید مرتضى بر خلاف استادش شیخ مفید، استصحاب حال را فاقد اعتبار و حجیت دانسته و بر این باور است که چون دلیل فقط حکم حالت اول را شامل مى‏شود، سرایت آن حکم به حالت دوم دلیلى ندارد، زیرا حالت اول و دوم با یک‏دیگر اختلاف دارند و این خود مقتضى اختلاف در حکم است.
ممکن است این طور به ذهن خطور کند که همان ثبوت حکم در حالت اولى اقتضاى استمرار نسبت به حالت دوم را دارد، جز آن که چیزى مانع از استمرارش شود و اگر چنین نباشد هیچ‏گاه استمرار احکام، ثابت نمى‏شود. سید مرتضى در برابر چنین سؤالى پاسخ مى‏دهد که پیش از هر چیز مى‏باید لسان دلیل حکم اول را بازشناسى کرد و همین که احتمال‏هاى متعددى درباره آن مطرح است که آیا حکم را براى یک حالت بیان کرده یا به صورت مستمر و یا آن را بر شرطى معلق کرده است، خود دلیل بر آن است که حالت‏ها، مختلف بوده و دلیلى بر سرایت آن به حالت دوم وجود ندارد.
برائت‏
یکى از اصول عملیه که قدما از آن کم‏تر بحث کرده‏اند، اصل برائت است. شاید نکته آن، اتفاق نظر علما در مورد آن است. سید مرتضى برائت را حجت دانسته و بارها در مباحث اصولى و فقهى به آن استناد کرده است. او رساله‏اى به نام مسألة فى نفى الحکم بعدم الدلیل علیه در موضوع‏برائت به نگارش در آورده است. ایشان استدلال به برائت را این گونه بیان‏ مى‏کند: اما استدلال به برائت ذمّه از امورى است که اعتماد بر آن ممکن است، زیرا تعلق گرفتن حقى بر ذمه از جنبه عقلى یا شرعى نیازمند سبب استحقاق است. پس هنگامى‏که سبب استحقاقى در کار نباشد، علم به برائت حاصل مى‏شود و در صورتى که این شیوه صحیح نباشد، عقلا نسبت به برائت ذمه‏شان از حقوق، علم حاصل نمى‏کردند.
برائت عقلى:
اصولیان متأخر، برائت را به لحاظ دلیلى که بر اعتبارش دلالت کند، به دو قسم تقسیم مى‏کنند: یکى، برائت عقلى و دیگرى، برائت شرعى. از بیانات سید مرتضى معلوم مى‏شود که او مدرک برائت را عقل قرار داده و به نوعى برائت عقلى را باور داشته است.
قلمرو برائت:
سید اصل برائت را به فروع و احکام شرعى منحصر نمى‏داند و قلمرو آن را شامل اعتقادات و مباحث اصول فقه نیز مى‏داند. او در زمینه‏به‏کارگیرى برائت در بحث نبوت مى‏نویسد: و درست به همین دلیل، نبوت هر شخصى را که معجزه‏اى نداشته باشد، نفى مى‏کنیم و بر انتفاى نبوت او قطع پیدا مى‏کنیم.
سید در نفى حجیت خبر واحد و قیاس از برائت نیز بهره جسته است.

احتیاط
سید مرتضى درباره احتیاط بحث مستقلى عنوان نکرده است، اما از لابه‏لاى مباحث اصولى و فقهى او، برخى مباحث آن به دست مى‏آید. ایشان احتیاط را دلیل قابل اعتمادى تلقى کرده و در مباحث فقهى بارها به آن استناد کرده است. سید از احتیاط به عنوان دلیل عقلى و اعتبارى یاد کرده است.
به‏کارگیرى احتیاط در اصول:
سید استدلال به احتیاط را در مباحث اصولى مردود دانسته و آن را کافى نمى‏داند، در حالى که برخى براى اثبات ظهور امر در وجوب، عده‏اى براى دلالت امر بر فوریت و نیز دسته‏اى براى حمل افعال نبى بر وجوب، به دلیل احتیاط تمسک کرده‏اند. سید مرتضى پاسخ هر یک از این موارد را داده است. 2 - به‏کارگیرى احتیاط در فقه: سید مرتضى به رغم این که توجه چندانى به استفاده از احتیاط در اصول از خود نشان نمى‏دهد، اما در فقه بارها به آن استناد کرده است که برخى از آن‏ها عبارتند از:
الف) عدم وجوب و استحباب مسح گوش‏ها و غسل آن‏ها.
ب) صحت سجده بر زمین و آن‏چه از آن مى‏روید و عدم صحت سجده بر لباس.
عقل‏
سید مرتضى در مباحث فقهى، گرایش عقلى داشته و پیرو مکتب متکلمان است، از این رو در لابه‏لاى مباحث فقهى و اصولى از عقل سخن گفته و به آن استناد کرده است
جایگاه عقل در میان ادله‏
سید مرتضى براى اولین بار عقل را در طول کتاب، سنت و اجماع قرار داده و آن را به عنوان یک دلیل در کنار کتاب و سنت مطرح کرده است. وى معتقد است در صورتى که هیچ دلیلى از کتاب، سنت و اجماع بر حکمى شرعى اقامه نشود، به حکم عقل مراجعه مى‏شود و حکم عقل را، حکم الهى مى‏داند. او مى‏گوید: اگر فرض کنیم که حکم این حادثه [نوظهور] در هیچ یک از دلایل گذشته کتاب، سنت و اجماع یافت نشود، در این مسئله به حکم اصل عقلى مراجعه مى‏شود و در واقع، حکم الهى، در این حالت همین است.
از این کلام دو نکته به دست مى‏آید: یکى، جاى‏گاه عقل در میان سایر ادله شرعى و دیگرى، تلازم میان حکم عقل و شرع، یعنى همان قاعده‏اى که متأخران به آن تصریح کرده‏اند: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع». ترک ظاهر کتاب به دلیل عقلى‏ سید مرتضى در این باره مى‏نویسد: و ما بیان کردیم که ظاهر کتاب را ترک کرده و عموم آن را با دلیل عقلى تخصیص مى‏زنیم.
ویژگى‏هاى دلیل عقلى‏
سید مرتضى برخى از ویژگى‏هاى دلیل عقلى را این چنین بیان مى‏کند: احتمال، حقیقت و مجاز در دلیل عقلى ندارد، ولى تمامى این موارد در عموم، صحیح است. بر این اساس، عموم را به عقل تخصیص مى‏زنیم.
نسخ به دلیل عقلى‏
وى نسخ با دلیل عقلى را پذیرفته است: اما نسخ به واسطه دلیل عقلى در معنا، ممتنع نیست؛ زیرا ساقط شدن وجوب قیام در نماز به دلیل مریضى، همانند سقوط آن در نهى است. پس معناى نسخ حاصل است، هرچند اسم نسخ بر آن اطلاق نشود.

تخصیص عام به عقل‏
سید مرتضى دلیل عقلى را قطعى تصور کرده و معتقد است هر دلیل عقلى مى‏تواند عام را تخصیص بزند. وى مى‏گوید: شبهه‏اى در تخصیص عموم با هر دلیلى که موجب علم شود، اعم از عقل، کتاب، سنت قطعى و اجماع وجود ندارد.
کاربرد عقل در معاملات‏
سید در این مورد مى‏نویسد: بدان که املاک اصلى عقلى دارند و بر نقل و سمع متوقف نیستند، زیرا هر کس چیزى را حیازت کند و دست او بر آن ثابت شود، مالک‏ آن مى‏شود و دیگرى بدون اذن او حق تصرف در آن را ندارد.
تخییر عقلى‏
سید مرتضى در این زمینه مى‏گوید: هیچ مانعى نیست که حادثه‏اى واقع شود و حکمى از کتاب، سنت قطعى و اجماع اهل حق در آن وجود نداشته باشد. در این صورت عقل بین آن دو امر، تساوى قائل است و هیچ کدام بر دیگرى مزیتى نداشته، در نتیجه هر یک به صورت تخییرى واجب خواهد شد.
کاربرد عقل در افعال‏ شریف
مرتضى در این باره مى‏گوید: در هر نوعى از احکام افعال، اصل ضرورىِ عقل وجود دارد، زیرا [از افعال‏] آن‏چه که ویژگى ظلم را دارد، حتماً از نظر عقل قبیح است و آن‏چه صفت انصاف و شکر نعمت را دارد، به ناچار واجب است.
عقل و ویژگى‏هاى عبادات‏
سید مرتضى مى‏گوید: و ما مى‏دانیم که نماز و سایر امور شرعى صفاتشان با عقل درک مى‏شود، هرچند که وجوب‏شان از راه عقل به دست نیاید.
عقل و نفى استصحاب‏
سید معتقد است عقل بر نفى حجیت استصحاب دلالت دارد. او در این زمینه مى‏گوید: در عقول ثابت شده است که هر کس زید را در خانه مشاهده کند و سپس از او جدا شود، نیکو نیست که معتقد شود او هنوز در خانه است، جز آن که دلیل دیگرى بر آن داشته باشد و استصحاب حالت اول جایز نیست.
منبع: دانشنامه اصولی، ضمیری، محمدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی