معرفى کتاب القواعد و الفوائد
هرچند تاریخ تدوین این کتاب به طور دقیق مشخص نیست، اما آنچه مسلّم است اینکه این کتاب بیش از 12 رمضان سال 784ق تألیف شده است؛ زیرا مصنّف در اجازهاش به ابن خارن در تاریخ فوق نام این کتاب را مطرح کرده است. این کتاب داراى سه دسته از قواعد است: قواعد اصولى، قواعد فقهى وقواعد ادبى. البته وجهه غالب آن قواعد فقهى است. شهید ابتدا «قاعدهاى» را مطرح و سپس نکات مرتبط با قاعده را ضمن «فائده» بیان کرده است و آن گاه فروع فقهى مناسب با آن را ذکر مىکند، در پایان چنانچه امورى از قاعده کلى استثنا شده باشد، بیان مىکند. القواعد، نزدیک به 330 قاعده و حدود 100 فائده است. نقص اساسى این کتاب به چینش و ترتیب قواعدمربوط مىشود. شهید گاه قواعد فقهى را از اصولى یا ادبى جدا ننموده است؛ به بیان دیگر، قواعد فقهى را به ترتیب ابواب فقهى رایج ذکر نکرده است و در پارهاى از موارد قواعدى را در جاهاى مختلفى تکرار کرده است. به خاطر همین عدم انسجام و ترتیب، شاگرد او فاضل مقداد (726 ق) کتاب القواعد شهید را تهذیب و قواعد آن را مرتب کرده که حاصل تلاش او کتابى به نام نُضد القواعد الفقیه شده است. شهید بسیارى از این قواعد را از کتابهاى اهل سنت نقل و نظر صریح شیعه را در مقابل نظرات اهل سنت مطرح کرده است. البته در برخى موارد شهید قاعدهاى را ذکرکرده، ولى نظریه مختار خودش را تبیین نکرده است، گویا دستکم یکى ازانگیزههاى او بیان کیفیت تفریع فروع بر اصول بوده است، نه اظهار نظر در مسائل. محتواى کتاب این عناوین را دارد: 1- مقدمات و قواعد خمس و مباحث اصولى، 2- قواعد اجتهاد، 3- قواعد نکاح، 4- قواعد قضا، 5- قواعد جنایات، 6- قواعد عبادات، 7- قواعد عقود.
مبانى کلامى
غرض افعال الهى
شهید، احکام شرعى را بر اساس غرض ناشى از افعال الهى تحلیل کرده است. او بر این باور است که افعال الهى اغراض نیکویى دارد و این اغراض به نفع مکلف است. بر این اساس، احکام شرعى را دستهبندى کرده است، شهید اول مىگوید: از آنجا که در علم کلام ثابت شده است که افعال الهى به اهداف و اغراضى مستند است و محال است که این غرض قبیح باشد و نیز ممتنع است که آن غرض به خداوند برگردد، ثابت مىشود که غرض و هدف به مکلف برمىگردد و چنین غرضى یا رساندن سود به مکلف است و یا دفع ضرر از او و هر دوى آنها گاه به دنیا نسبت داده مىشود و گاه به آخرت. بر این اساس احکام شرعى از یکى از این چهار صورت بیرون نیست.
مصالح و مفاسد شهید
در موارد متعدّدى از مصالح و مفاسد سخن به میان آورده است. ایشان ضمن شمردن انواع وسائل، مىگوید: وسیله پنجم، عبارت است از چیزى که جلب مصلحت و دفع مفسده را تقویت کند و آن قضاوت و دعاوى و بیّنههاست.
مقاصد پنجگانه
محمدبنمکى از پنج هدف و مقصد یاد مىکند: نفس، دین، عقل، نسب و مال. ایشان زیربناى تمام احکام تشریعى را محافظت از این اهداف قلمداد کرده است. او مىنویسد: وسیله چهارم چیزى است که موجب حفظ مقاصد پنجگانه مىشود و آنها عبارتاند از: نفس، دین، عقل، نسب و مال. هیچ حکمى جز براى حفظ آنها تشریع نشده است و آنها ضروریات پنجگانه مىباشند. پس نفس به واسطه قصاص، دیه و دفاع حفظ مىشود؛ حفظ دین به جهاد و کشتن مرتد است، حفظ عقل با حرام نمودن مست کنندهها و حدّ بر آنها حاصل مىشود، حفظ نسب به تحریم زنا، لواط، حرمت قذف و حد بر آن صورت مىگیرد و در نهایت حفظ مال به واسطه تحریم غصب، دزدى، خیانت، راه بستن و حد و تعزیر بر آنها انجام مىگیرد.
شئون پیامبر
از نظر شهید اول، پیامبر شئون و وظایف متعددى دارد و هر یک از شئون آن حضرت فعل خاصى را اقتضا دارد. تشخیص و تفکیک شئون و تصرفات پیامبر در احکام شرعى از حساسیت ویژهاى برخوردار است، به عنوان نمونه افعالى را که پیامبر به عنوان قاضى یا حاکم اسلامى انجام مىدهد قابل تغییر است و به شرایط زمانى و مکانى ویژهاى مختص است. شهید مىگوید: تصرف پیامبر گاهى به تبلیغ است و آن عبارت است از فتوا دادن و گاه به امامت است، همانند جهاد کردن و تصرف کردن در بیت المال مسلمانان و در نهایت گاهى تصرف او به قضاوت است، مانند خاتمه دادن به خصومت میان مدعى و منکر (به شاهد یا قسم و یا اقرار) و هر تصرفى در عبادت، حتماً از باب تبلیغ خواهد بود و گاه در برخى موارد میان تصرف قضایى و تصرف تبلیغى تردید ایجاد مىشود، مثل مَنْ أحیا أرضاً فهى له.
تأثیرپذیرى از گذشتگان
شهید در نظریات اصولى خویش از اندیشمندان شیعى و سنى تأثیراتى را پذیرفته است که به آنها اشاره مىشود: 1 - شیخ مفید 1 - 1 - مقدمه واجب در زمینه مقدمه واجب، قولها و نظریههاى مختلفى مطرح است: یکى، وجوب مقدّمه به صورت مطلق است که این نظریه شیخ مفید است و دیگرى، تفصیل میان سبب و غیر آن که نظر سید مرتضى است. شیخ مفید مىگوید: آنچه که فعل، جز به واسطه آن تمام نمىشود واجب است، همانند وجوب فعل مأمور به و نیز امر به مسبب دلیل بر وجوب فعل سبب است و امر به مراد دلیل بر وجوب فعل اراده است.
شهید به پیروى از شیخ مفید مقدمه واجب را به طور مطلق واجب مىداند. او مىنویسد: فائده: از آنچه بر (قاعده) تفریع مىشود «آنچه که واجب، جز به آن تمام نمىشود، واجب است» وجوب شستوشوى تمامى لباس است، هنگامى که نجاست در اجزاى آن مشخص نباشد.
حجیت مفهوم وصف
شیخ مفید معتقد بود که وصف، مفهوم دارد؛ یعنى هرگاه حکمى، به وصفى مقید باشد، چنانچه آن وصف منتفى شود، حکم به تبع آن منتفى خواهد شد. او مىنویسد: اما دلیل خطاب آن است که حکم هرگاه بر برخى از صفات مذکور معلق شود، دلالت مىکند که آنچه در صفت با آن مخالف است، بر خلاف آن حکم است، جز آن که دلیلى بر موافقت آن استوار شود.
شیخ طوسى پس از شیخ مفید با این تفکر موافقت کرد، ولى سید مرتضى و در قرون بعدى محقق و علامه آن را نقد کردند. اما شهید اول در ذکرى قول شیخ مفید را تقویت و مفهوم وصف را معتبر تلقّى کرده است. او مىگوید: پنجمین مورد، دلیل خطاب است که بدان، مفهوم [نیز] گفته مىشود و اقسام فراوانى دارد: وصفى و شرطى. این دو نزد برخى از اصحاب حجت است و اشکالى متوجه آنها نیست، خصوصاً در مورد شرطى.
سید مرتضى
شهید حجیت اجماع را دخول قول معصوم در میان اجماع کنندگان مىداند. وى در این نظر از سید مرتضى تبعیت کرده است. سید مرتضى دراین زمینه مىگوید: در تمامى اقسام گذشته به ناچار مىبایست قول امام معصوم داخل در آن باشد؛ زیرا امام از اعضاى امت است و از بالاترین مؤمنان و گرامىترین عالمان است.
شهید اول نیز با تأکید برهمین مطلب مىنویسد: اجماع، اتفاق علماى شیعه بر مطلبى درزمان و عصرى است، بىآنکه معصوم معیّن باشد؛ زیرا بدین طریق دخول معصوم فهمیده مىشود.
شیخ طوسى
شیخ طوسى خبر مرسل را مشروط به آن که اِخبار دهنده، جز از ثقه نقل نکند، حجت و معتبر دانسته است. بر این اساس روایات مرسله ابن ابىعمیر و صفوان بن
یحیى واحمد بن محمد ابى نصر وجز آنها را پذیرفته است. شهید مسلک شیخ را در حجیت خبر مرسل پذیرفته و مىگوید: [خبر واحد تحت شرایطى مقبول است] یکى از آنها خبر مرسلى است که اِخبار دهنده آن، از غیر ثقه روایت نکند و روى همین مبنا است که اصحاب، اخبار مرسله ابن أبى عمیر، صفوان بن یحیى و احمد بن ابى نصر بزنطى را پذیرفتهاند؛ زیرا آنان خبر مرسل را جز از ثقه نقل نمىکنند.
علّامه حلّى
شهید در مباحث اصولى بیشتر از علامه حلّى متأثر شده است. این تأثیرات از دو جنبه قابل بررسى است: یکى، از لحاظ شکلى و ترتیب مباحث اصولى و دیگرى، از جنبه محتوایى
تأثیرات شکلى
ترتیب مباحث اصولى در القواعد با ترتیب مباحث کتاب تهذیب الوصول علامه منطبق است. جدول زیر گویاى ترتیب این دو کتاب است. فهرست کتاب تهذیبفهرست مباحث اصولى القواعد مقدمات قاعده
تعریف فقه، حکم وضعى و انواع آن لغات قاعده
اصل لفظى، حقیقت ومجاز امر ونهى قاعده
امرونهى عام وخاص قاعده
عاموخاص مجمل و مبیّن قاعده
مطلق و مقید ومجمل ومبیّن افعال قاعده
فعل النبى نسخ قاعده
نسخ اجماع قاعده
اجماع اخبار قاعده
عدالت راوى قیاس قاعده
قیاس تعادل وتراجیح قاعده
تعادل و تراجیح اجتهاد قاعده
اجتهاد وتوابع آن
تأثیرات محتوایى
اجماع سکوتى: از نظر علامه حلى نمىتوان اظهار نظر عدهاى از فقها نسبت به حکمى و سکوت عده دیگر را اجماع نامید و چنین عملى حجیت ندارد. گاهى از این عمل، به اجماع سکوتى تعبیر مىشود، علامه حلى مىگوید: بحث پنجم، نمىتوان اظهار نظر برخى و سکوت دیگران از انکار را اجماع نامید؛ زیرا احتمال دارد سکوت آنان به علت عدم اجتهادشان باشد یا ممکن است اجتهاد کرده باشند، ولى معتقدند هر مجتهدى مصیب به واقع است و یا مانعى از اظهار عقیدهشان وجود دارد .... به هر حال چنین عملى حجت نیست.
شهید به تبعیت از علامه، اجماع سکوتى را واقعاً اجماع نمىداند و براى آن هیچگونه اعتبارى قائل نیست. وى مىنویسد: اجماع سکوتى، [حقیقتاً] نه اجماع است ونه حجیت دارد؛ زیرا احتمال غیر رضا [از سکوت] وجود دارد.
در جاى دیگرى، شهید تصریح دارد که از نظر علماى شیعه هیچ اثرى بر آن مترتب نیست.
اطلاق و تقیید:
علامه در فصل پنجم از تهذیب موارد اطلاق و تقیید را بیان و حکم آنها را مشخص کرده است. او مىنویسد: فصل پنجم، در مطلق ومقید است. اگر مختلف باشند تقییدى در کار نخواهد بود، مثل و «آتوا الزکاة» و «اعتقوا رقبة مؤمنة» و چنانچه آن دو متماثل باشند و سبب متحد باشد، مطلق بر مقید حمل مىشود تا به دو دلیل عمل شده باشد ... و اگر سبب مختلف باشد، حمل مطلق بر مقید واجب نیست؛ زیرا امکان تصریح بر بقاى مطلق بر اطلاقش وجود دارد.
شهید اول با پیروى از علامه موارد اطلاق و تقیید را مطرح کرده است. البته شهید تفصیل بیشترى در این زمینه داده است. او مىنویسد: براى مطلق و مقید چهار قسم وجود دارد: اول، اختلاف حکم و سبب است. در این صورت به اتفاق علما مطلق بر مقید حمل نمىشود ...؛ دوم، اتحاد سبب و حکم که قطعاً مطلق بر مقید حمل مىشود ...؛ سوم، اختلاف سبب و اتحاد حکم...؛ چهارم، اتحاد سبب و اختلاف حکم .... شهید حکم قسم سوم و چهارم را بیان نکرده است.
دخول غایت در مغیّا:
علامه در بحث غایت، پس از تعریف و بیان الفاظ آن، دو حکم براى آن بیان مىکند: یکى، آن که اگر غایت به واسطه امر محسوسى از مغیا جدا شود، مثل: «اتمّوا الصیام إلى اللّیل»، در این صورت غایت در مغیا داخل نیست و در نتیجه حکمِ ما قبلِ غایت با ما بعد آن یکسان نخواهد بود و حکم دیگر آن که غایت به واسطه امر محسوسى از مغیا جدا نشده باشد، غایت در مغیا داخل و حکم قبل و بعد از غایت یکى خواهد بود.
شهید اول در این زمینه مىگوید: شارع عبادات را به غایات مخصوصى محدود کرده است، مانند تعیین کردن روزه تا شب و شستن دست [در وضو] تا مرافق ... ظاهر آن است که غایت در صورتى که به واسطه امر محسوسى جدا نشده باشد، در مغیّا داخل است.
تجزّى در اجتهاد:
علامه تجزّى در اجتهاد را پذیرفته است، او مىگوید: اقرب آن است که اجتهاد تجزیه بردار است؛ زیرا همان مقتضى که براى وجوب عمل با اجتهاد در کل احکام وجود داشت، براى اجتهاد در برخى از احکام نیز وجود دارد.
شهید با پیروى از علامه حلى، این نظریه را قبول کرده است، او مىنویسد: شایستهتر امکان تجزّى اجتهاد است؛ زیرا هدف، آگاهى یافتن بر دلیل حکم و آنچه درآن معتبر است مىباشد واین غرض در تجزّى هم وجود دارد و بعید است که غیر از آن موارد به این بعض مربوط باشد. پس به آن التفات نمىشود؛ زیرا چنین احتمالى براى مجتهد مطلق نیز مطرح است و بر همین مطلب در حدیث مشهور ابى خدیجه تنبیه شده است. امام صادق مىفرماید: به شخصى که چیزى از قضایاى ما را مىداند نظر کنید، پس او را میان خودتان [قاضى] قرار دهید؛ زیرا من او را قاضى قرار دادم.
تفاوت بیان علامه و شهید در آن است که شهید، علاوه بر استدلال عقلى بر تجزّى در اجتهاد به روایت نیز تمسک کرده است و مسئله را از جنبه عقلى و نقلى ثابت کرده است، ولى بیان علامه بر جنبه عقلى مسئله تأکید دارد. 5 - ماهیت نهى: در اینکه ماهیت نهى، مجرد ترک عمل است و یا کفِّ نفس از عمل، میان اصولیان اختلاف نظر است. تفاوت این دو نظر این است که اولى، امر عدمى و دومى، امر وجودى است. علامه در این مورد آراى متعددى دارد. در تهذیب الوصول بر این باور است که مطلوب از نهى، کفّ نفس است، ولى در نهایة الوصول بر این باور است که مطلوب از نهى ترک عمل است.
شهید با تبعیت از نظر علامه در تهذیب، مطلوب از نهى را کف نفس مىداند. او درتعریف نهى مىنویسد: نهى، لفظى است که همراه با طلب برترى، بر طلب کفّ دلالت دارد، مانند «لاتقربوا الزنى» «لا تمشِ فى الارض مرحاً».
تعریف حقیقت و مجاز:
علامه در تعریف حقیقت و مجاز براى شمول انواع حقیقت، اعم از لغوى، شرعى و عرفى (خاص و عام)، قید اصطلاح تخاطب را به تعریف مشهورِ حقیقت و مجاز افزوده است. شهید نیز همین گونه حقیقت را تعریف کرده است.
قُرافى
احمد بن ادریس بن عبدالرحمن بن عبدالله بن یلیّن الصنهاجى ملقب به شهابالدین، معروف به قرافى است. او از فقهاى بزرگ مالکى در قرن هفتم قمرى به شمار مىرود. او نزد اساتیدى، همچون محمد بن عمران معروف به شریف کرکى و ابوبکر بن على الادریسى و ابن حاجب شامى تلمّذ کرد و پیوسته ملازم عزالدین بن عبدالسلام بود. از آثار او مىتوان الفروق والذخیره را نام برد. سرانجام در سال 684 ق، در قاهره وفات کرد.
کتاب الفروق نوشته قُرافى (684 ق) از اعتبار و شهرت ویژهاى برخوردار است. او در قالب فروق، قواعد فراوانى را مطرح کرده است. در سرتاسر این کتاب 274 فرق وجود دارد وهر فرقى متضمن دو قاعده است. بنابر این در این کتاب 548 قاعده ذکر شده است. دکتر لنگرودى در میزان تأثیر پذیرى شهید از قرافى مبالغه کرده و مىگوید: اغلب مباحث کتاب فروق در کتاب قواعد شهید آورده شده است ... گاه عین عبارت صاحب الفروق را اقتباس کرده است.
هرچند شهید از قرافى متأثر بوده است، اما نمىتوان گفت که اغلب مباحث فروق در القواعد ذکر شده است؛ زیرا فروق حاوى 548 قاعده است که در این میان شهید تنها 94 قاعده را از او نقل کرده و تقریباً 42 مورد از سخن او را نیز نقد کرده است. 1 - 5 - وجوب تخییرى قرافى معتقد است که امر تخییرى امکان دارد و در این صورت متعلق امر، مفهوم «احدها» است. این مفهوم قدر مشترک میان امور متعدد است و در این مفهوم دیگر تخییرى نیست؛ در واقع امر تخییرى به امر تعیینى برگشت مىکند. او مىگوید: امر در مأمور به همراه با تخییر، مانند خصال کفاره، به مفهوم «احدها» تعلق مىگیرد که میان آنها مشترک است؛ زیرا بر هر یک از آن خصال صدق مىکند. پس متعلق امر مشترک است و در آن تخییرى نیست و خصوصیات متعلق تخییرند و وجوب در آنها نیست.
شهید نیز به پیروى از قرافى مىگوید: امر میان چند چیز به صورت تخییرى صحیح است و امر به قدر مشترک تعلق مىگیرد که آن مفهوم «احدها» است و در آن تخییرى نیست و خصوصیات، متعلق تخییر مىباشند، زیرا عین یکى از آنها بر مکلف واجب نیست، همانگونه که اخلال به تمامى آنها جایز نیست.
عدم استلزام عام نسبت به خاص هرگاه لفظ عامى گفته شود، هیچگونه دلالتى بر خاص و جزئیات زیر مجموعه خود ندارد، مانند لفظ حیوان که مستلزم انسان نیست. قرافى در این زمینه مىگوید: حقیقت عامّه گاهى در رتبههاى مترتب بر یکدیگر به اقل و اکثر و جزء و کل واقع مىشود و گاه در رتبههاى متباین از یکدیگر.
شهید ضمن انعکاس همین عبارت معتقد است که در صورت اول، عام مستلزم خاص است، ولى در صورت دوم، عام مستلزم آن نخواهد بود.
انواع مصالح شهید چهار نوع مصلحت را به تبعیت از قرافى ذکر مىکند. شهید مىگوید: مصالح بر سه قسم است: 1- مصالح ضرورى، مثل نفقه انسان بر خودش، 2-مصالح موارد احتیاج، مثل نفقه انسان بر همسرش و 3- مصالح تکمیلى، مانند نفقه انسان بر نزدیکانش.
قرافى چهار نوع مصلحت را با همین عبارات بیان کرده است.
علایى (م 761ق)
او یکى از کسانى است که بر اندیشههاى شهید، تأثیرات فراوانى گذاشت.
منظور از علایى، صلاحالدین ابوسعید، خلیل بن کیکلدى بن عبدالله شافعى است که در سال 694ق در دمشق چشم به جهان گشود و در سال 761 ق چشم از جهان فروبست. مرحوم خوانسارى به اشتباه تصور کرده که منظور از علایى، محمد بن ابو بکر بن ایوب الزرعى الخلیلى (ابن قیم) است
خوانسارى در روضات الجنات در این زمینه مىنویسد: شهید اول معاصر علایى بود ... او مدت زمان کوتاهى با شهید معاشرت داشته یا تألیفات او را فراوان و به طور جدى مطالعه کرده است؛ زیرا از جهت سبک و تألیف میان مصنفات آنان مشابهت دیده مىشود، به گونهاى که گفته شده بیشتر قواعد شهید از کتاب قواعد این دانشمند یگانه اقتباس شده است.
عبدالعزیز بن عبدالسلام بن ابو القاسم بن الحسن السلمى الدمشقى، عزالدین ملقب به سلطان العلماء در سال 577ق در دمشق به دنیا آمد. او از فقها و مفسران شافعى قرن ششم و هفتم قمرى بود. التفسیر الکبیر، قواعد الاحکام فى مصالح الانام، الفتاوى و...نام برد. او در سال (660 ق) در قاهره دار فانى را وداع گفت
محقق کتاب القواعد (عبدالهادى حکیم) در این زمینه مىنویسد: به نظر مىرسد که مصنف در تدوین نظریات اهل سنت، به دو منبع اخیر (القواعد ابن عبدالسلام والفروق) اعتماد زیادى کرده است.
نوآورىها شهید اول با بهرهگیرى از هوش سرشار و با استفاده از مکتب فقهى و اصولى علّامه و فرزندش فخرالمحققین و مسافرتهاى علمى به سرزمینهاى مختلف اسلامى، توانست نظریهها و اندیشههاى بدیع و تازهاى را در عرصه اصول و فقه، ارائه دهد. او از چهل نفر از علماى اهل سنت اجازه علمى دریافت کرد و مسافرتهاى متعددى را براى آشنایى با افکار اهل سنت انجام داد. ازسوى دیگر، بر افکار رایج حوزههاى شیعى آن عصر که به طور عمده تحت تأثیر محقق و علامه بود، احاطه داشت. از این رو، براى او زمینه مناسبى فراهم آمد تا با احاطه بىوصف او بر مذهب شیعه و سنى، تحولات و ابتکارات علمى را پدید آورد. در زیر قسمتى از آراى ویژه و نوآورىهاى شهید را در اصول، بررسى مىکنیم. 1 - تغییرپذیرى احکام شهید در القواعد بحث مستقل ونسبتاً مفصّلى را در موضوع عرف مطرح کرده و در آن از عادت قولى و فعلى سخن به میان آورده است. در آنجا از تغییر احکام به واسطه تغییر عادات سخن گفته است. توضیح آن که برخى از احکام شرعى بر اساس عرف ویژهاى تنظیم شدهاند و با تغییر آن عرفها، احکام مترتب بر آنها نیز تغییر مىیابد. از این نظر، احکام الهى پویایى خاصى خواهند داشت که در زمانها و مکانهاى متفاوت، قابل تطبیق و اجراست. از نظر شهید، احکام قابلیت تغییر را دارند، اما باید مکانیزم و سیستم تغییر آنها را دریافت. یکى از عواملى که مىتواند در تغییر و تحول احکام مؤثر باشد، عرف و عادت است. از عبارات شهید استفاده مىشود که در نظر او عرف و عادت دو مفهوم مترادف و یکسانند، لذا آنها را به جاى یکدیگر به کار برده است. او در زمینه تغییر احکام، مىگوید: تغییر احکام به واسطه دگرگونى عادتها امکان دارد، مانند پولهاى رایج و وزنهاى متداول و نفقه زنان و نزدیکان. اینگونه امور تابع عاداتى است که در آن زمان واقع شدهاند.
صحیح و اعم
در مباحث الفاظ، این بحث مطرح شده که آیا الفاظِ عبادات و معاملات تنها بر صحیح از آنها اطلاق مىشود یا شامل فاسد هم مىشود. ظاهراً شهید براى اولین بار این مسئله را در اصول شیعه عنوان کرده است. از نظر شهید، ماهیاتى را که شرع جعل واختراع کرده و عقود، فقط بر صحیح اطلاق مىشوند و در این حکم میان عبادات و معاملات تفاوتى نگذاشته است. شهید در این باره مىنویسد: ماهیات جعلى، همانند نماز، روزه و سایر عقود، بر فاسد اطلاق نمىشوند، مگر حج؛ زیرا در صورت فساد نیز ادامه دادن آن واجب است. پس چنانچه بر ترک نماز و یا روزه قسم یاد کند، به مُسمّاى صحت اکتفا مىشودوآن عبارت است از داخل شدن در آنها، ولى چنانچه پس از آن، نماز و روزه را فاسد و باطل کند حنثِ قسم، بر طرف نمىشود واحتمال عدم آن وجود دارد؛ زیرا در صورت فساد، بر آنها نماز و صوم شرعى اطلاق نمىشود.
دلالت نهى بر فساد
در دلالت نهى بر فسادِ منهىعنه، نظریههاى متعددى ابراز شده است. برخى به طور کلى معتقد به فساد منهىعنه شدهاند. برخى دیگر مانند محقق وعلامه حلّى بر این باورند که نهىِ در عبادت بر فساد منهىعنه دلالت مىکند، ولى در معاملات چنین دلالتى ندارد.
شهید تفصیل میان عبادات و معاملات را به گونهدیگرى مطرح کرده است. از نظر او نهىِ در عبادات چه به ذات آن اصابت کند و چه به وصف خارج آن، موجب فساد منهىعنه مىشود، ولى در معاملات تنها در صورتى که نهى به ذات آن تعلق گیرد، موجب فساد مىشود و در صورت تعلّق نهى به وصف خارج از ماهیت عقد، بر فساد دلالت نخواهد کرد. شهید مىنویسد: نهى در عبادات، مفسد آن است، گرچه نهى به وصف خارج از آن تعلق گیرد، مانند طهارت گرفتن با آب غصبى و نماز خواندن در مکان غصبى و درغیر عبادات (معاملات) چنانچه نهى از ذات ماهیت و نه از امر (وصف) خارجى باشد، دلالت بر فساد مىکند. پس بیعى که مشتمل بر ربا باشد، فاسد است، نه مالکِ مساوى است ونه مالکِ اضافى. بیع در هنگام اذان ظهر جمعه صحیح است؛ زیرا نهى در صورت اول به نفس ماهیت بیع و در دومى به وصف خارج از بیع است.
البتّه مقصود شهید از «وصفِ خارج» در معاملات، امر عارضى است که گاه عارض بر معامله مىشود و گاه معامله بدون آن وصف تحقق مىیابد؛ زیرا شهید در عبارت دیگرى وصفى را که لازمِ معامله باشد، در صورت تعلق نهى به آن موجب فساد مىداند.
دلالت اقتضا و اشاره
اصولیان از برخى دلالتهاى الفاظ نام بردهاند که در قالب اصطلاحاتِ دلالات منطقى قرار نمىگیرند. این دلالتها در استنباط از آیات و روایات نقش مهمى دارند. شهید براى نخستین بار دلالت اقتضا و اشاره را در اصول شیعه طرح کرد. او تنها دلالت اقتضا را تعریف و تبیین کرده است. از نظر شهید، دلالت اقتضا سه مورد دارد: 1- در جایى که صدق کلام به آن دلالت بستگى داشته باشد؛ 2- جایى که صدق متکلم به آن بستگى داشته باشد و 3- موردى که شرع اقتضاى آن دلالت را داشته باشد. شهید در تعریف دلالت اقتضا مىنویسد: گاهى چیزى به طور ضمنى ثابت مىشود که به صورت مستقل ثابت نمىگردد و این قاعده از قاعده مقتضى در اصول فقه اخذ شده است (که از آن به دلالت اقتضا تعبیر مىشود) و آن زمانى است که مدلول، مخفى و مضمر باشد؛ زیرا صدق متکلم ضرورى است، مثل رفع الخطأ یا به خاطر آن که صحت لفظ بر آن متوقف است، مثل «اسأل القریة» و یا به جهت آن که شرع آن را اقتضا دارد، مثل «اعتق عبدک عنى»؛ زیرا این جمله از لحاظ شرعى اقتضا دارد که قبلاًمکلف به آن منتقل شده باشد زیرا عتق باید از ملک باشد
شهید درباره دلالتِ اشاره، توضیحى نداده است، ولى منظور اصولیان از آن این است که دلالت به قصد استعمالى، مقصود نباشد، اما مدلول آن لازمه مدلول کلام باشد، به نحو لزومِ غیر بیّن و یا لزوم بیّن به معناى اعم، خواه مدلول آن از یک کلام استنباط شده باشد و یا از دو کلام.
شهید در مورد دلالت اشاره مىگوید: از دلالتِ اشاره، احکام [شرعى] استفاده مىشود، مانند قول خداوند که مىفرماید: «وحمله وفصاله ثلاثون شهراً» و یا سخن دیگر خداوند: «وفصاله فى عامین» از این دو کلام استفاده مىشود که کمترین مدت باردارى شش ماه است.
یکى از بحثهاى اساسى در مورد این دو دلالت، حجیت و اعتبار آنها است.مرحوم مظفر در این زمینه معتقد است که دلالت اقتضا از باب ظهور، حجیتدارد، ولى حجیت دلالت اشاره مورد تردید است؛ زیرا در ظواهر داخل نیست.
از عبارات شهید استفاده مىشود که او دلالت اقتضا و اشاره را حجت مىداند؛ زیرا در مورد دلالت اقتضا مىگوید: «قد یثبت ضمناً ما لا یثبت اصلاً» و در مورد دلالت اشاره مىگوید: «یستفاد» منظور شهید از «قد یثبت» طبق معیارى که ارایه مىدهد، همان موارد دلالت اقتضاست.
اهم و مهم قاعده اهم و مهم در مورد دو تکلیف متزاحم با یکدیگر مطرح مىشود؛ یعنى اگر دو تکلیف در مقام امتثال با یکدیگر تنافى داشته باشند، تزاحم، پیش مىآید و براى رفع تزاحم تکلیف اهم بر تکلیف مهم مقدّم مىشود. ناگفته نماند که تزاحم با تعارض تفاوت دارد؛ زیرا تعارض، تنافى دو دلیل در مقام ثبوت و تشریع است، در حالى که تزاحم، تنافى دو دلیل در مقام اثبات و امتثال است.
شهید در مورد اهم و مهم این چنین اظهار مىکند که: و گاهى دو امر مهم با یکدیگر تعارض مىکنند که در این صورت اهم بر مهم مقدم مىشود، مثل آن که نماز جماعت، مستحب است و از سوى دیگر، نماز در مسجد نیز مستحب است، در صورتى که آن دو با همدیگر تعارض کنند، اقرب آن است که نماز جماعت مقدم است، هر چند در خانه باشد.
انواع ظواهر شهید در زمینه دلالت لفظ بر معناى خود آن را به نص، مجمل، مؤول و مرجوح تقسیم مىکند. اگر لفظ خالى از هر گونه احتمالى است به آن نص مىگویند و در مقابل آن مجمل قرار دارد و در صورتى که همراه با احتمال راجح بر منطوق باشد به آن مؤول مىگویند و چنانچه با احتمال مرجوح همراه باشد به آن ظاهر گفته مىشود. انواع ظاهر چهار قسم است: 1- برترى به حسب حقیقت شرعیه، مثل دلالت حج بر مناسک مخصوص، 2-برترى به حسب حقیقت عرفیه، مثل دلالت «أو جاء أحد منکم الغائط» بر حدث، 3-دلالت مطلق بر مدلولش، 4-دلالت عام بر مدلولش.
این دستهبندى از ظواهر دستکم تا پیش از شهید، سابقه نداشته است.
نسبیت اجمال و نص
شهید پس از تعریف اجمال و نص، اذعان مىکند که اجمال و نص به عنوان دو وصف براى لفظ مطلق نیستند، بلکه ممکن است لفظى به یک اعتبار مجمل و نسبت به اعتبار دیگر نص باشد، مثل آیه «والمطلقات یتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء» که در دلالت کردن بر گرفتن عدّه نص است، ولى نسبت به میزان عدّه و تعیین زنى که باید عدّه بگیرد، مجمل است. بر این اساس، شهید معتقد است که اجمال و نص نسبى است.
تساهل در ادعاى اجماع و توجیه شهید یکى از مشکلات فقه، ادعاهاى متعدد اجماع است. این ادعاهاى اجماع که گاه با وجود مخالف و گاه در مقابل اجماع دیگرى ادعا مىشود براى فقیهى که مىخواهد فتوا بدهد، سردرگمى به وجود مىآورد. شهید براى پاسخگویى به این اجماعها توجیهات بسیار واقع بینانهاى دارد که به آنها اشاره مىکنیم: - مخالفى که معلوم و مشخص است اعتبارى ندارد و به ادعاى اجماع ضربه نمىزند، - فقها مسائل مشهور را اجماع نامگذارى کردهاند، - هنگامىکه ادعاى اجماع مىکردند، مخالف را نمىشناختند، - اختلاف و مخالفت را جورى توجیه مىکردند تا با ادعاى اجماع قابل جمع باشد، - فقها بر روایتى اجماع مىکردند؛ یعنى همه آن را در کتابهاى حدیثى نقل مىکردند.
به این توجیهات پنجگانه بعدها بسیار توجه شد، به طورى که شیخ انصارى و صاحب معالم آن را در کتابهاى رسائل و معالم نقل کردند.
گسترش دلیل عقل
طرح عقل به عنوان یک دلیل درعرصه استنباط فقهى، فراز و نشیبى داشته است. در ابتدا در کلمات شیخ مفید از آن سخن به میان آمده؛ سپس سید مرتضى و قاضى ابن برّاج آن را در طول سایر ادله به کار بردهاند، آنگاه ابن ادریس با صراحت از دلیل بودن عقل نام برده است. تحول اساسى پس از آن دوره، مربوط به شهید اول است که دلیل عقل را به طور جامع و گسترده و به طور تفصیلى بیان کرده است. شهید تصریح مىکند که دلیل عقل بر دو قسم است: قسمى که توقفى بر خطاب شرعى ندارد؛ یعنى از مستقلات عقلیه است. براى این قسم پنج مورد برمىشمرد: 1- آنچه از قضیه عقل استفاده مىشود، مانند وجوب پرداخت بدهکارى،حرمت ظلم و استحباب احسان کردن، در اینگونه موارد چنانچه دلیل نقلى وارد شود، جنبه تأکیدى دارد و ارشادى است. 2- هنگامىکه دلیلى در مقام نباشد، به اصل برائت تمسک مىشود. مستفاد از این کلام شهید این است که وى اصل برائت را در طول سایر ادله مىداند، بر خلاف برخى از اصولیان گذشته، مثل سید مرتضى و ابن ادریس، که آن را درعرض سایر ادله نیز بهکار مىبردند. از این اصل به استصحاب حالِ عقل نیز تعبیر مىشود. شهید براى اصل برائت به دلیل نقلى نیز تمسک مىکند. این یکى از نکات جدیدى است که سابقه نداشته است. از نظر شهید، حدیث «کل شىء فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتى تعرف الحرام بعینه فتدعه» دلالت بر برائت مىکند. 3- اینکه در مقام استدلال گفته مىشود: «دلیلى بر فلان مطلب نیست، پس منتفى است»، به اصل برائت برمىگردد. 4- اخذ به اقلّ هنگامىکه دلیلى بر اکثر نباشد، به اصل برائت بر مىگردد. چنین تحلیلى از دلیل عقل و دستهبندى جامعى که بسیارى از مباحث اصولى را زیر عنوان دلیل عقل قرار دهد، تا زمان شهید سابقه نداشته و این از ابتکارات شهید اول به شمار مىآید. 5- اصالت بقاى ما کان که از آن به استصحاب حال شرع و استصحاب حالِ اجماع نیز تعبیر مىشود. اصولیان در مورد حجیت چنین اصلى اختلاف نظر دارند. قسم دوم دلیلِ عقل، مواردى است که عقل بر خطاب متوقّف است، این قسم داراى شش مورد است: 1- مقدمه واجب مطلق، 2- امر به شىء مستلزم نهى از ضدش باشد، 3- فحواى خطاب - مفهوم موافقت - ، 4- لحن الخطاب، و آن چیزى است که به طور ضرورى از معنا استفاده مىشود، 5- دلیل خطاب و از آن به مفهوم تعبیر مىشود که اقسام بسیارى دارد: وصفى و شرطى (که این دو نزد برخى از اصحاب حجیت دارند و شهید هم آن دو را مىپذیرد) مفهوم عدد و مفهوم غایى (که از نظر شهید، مفهوم غایى به مفهوم وصف برمىگردد.) مفهوم حصر (حجیت آن مسلم است) و مفهوم لقب (که حجیت ندارد)، 6- اصل اباحه در منافع و اصل حرمت در مضار.
شهید در مورد عدم علم به خلاف مىگوید: هرگاه گروهى از اصحاب فتوایى دهند و مخالفى براى آنها معلوم نباشد، چنین مسئلهاى قطعاً اجماع نیست، خصوصاً در صورتى که علم داشته باشیم که امام داخل آن گروه نباشد. در صورتى که معلوم نیست که امام داخل است و مشخص نیست که سایر علما موافق آن مسئله و فتوا باشند، عدم علم به خلاف کفایت نمىکند؛ زیرا اجماع، وفاق است، نه عدم علم به خلاف و آیا چنین عدم خلافى در صورت فقدان مستند ظاهرى (حجّت عقلى و نقلى) حجّت است؟ ظاهر آن است که حجت است؛ زیرا عدالت آنان مانع از فتوا دادنِ بدون علم مىشود.
اجماع منقول
شهید ظاهراً اولین کسى است که اجماع منقول را مطرح کرده است. از نظر شهید، اجماع به واسطه نقلِ واحد، ثابت و داراى اعتبار است. او در این زمینه مىگوید اجماع به واسطه خبر واحد ثابت مىگردد تا زمانى که علم به خلاف آن حاصل نشود؛ زیرا خبر واحد ماده قوى است، همانند روایت آن. به تحقیق کتاب خلاف، انتصار، سرائر و غنیه بر بیشتر این مشتمل است، در حالىکه مخالف در برخى از آنها حتى از ناقل آن دیده شده است.
عدم علم به خلاف
شهید با توجه به دقتهاى عالمانهاش میان اجماع و عدم علم به خلاف، تفاوت قائل مىشود و در مرحله بعد از حجیت و اعتبار آن بحث مىکند. از نظر او، اجماع معنایش وفاق است که بار اثباتى دارد، ولى عدم علم به خلاف بار نفى دارد و این عدم علم به خلاف حجیت دارد.
شهرت
شهید از دو نوع شهرت بحث کرده است: 1- شهرت روایى 2- شهرت فتوایى. از نظر شهید روایت مشهور، روایتى است که راویان آن از سه نفر بیشتر باشند. به چنین روایتى مستفیض نیز گفته مىشود. منظور از شهرت فتوایى، آن چیزى است که عمل به آن در میان علما شهرت یافته باشد.
از کلمات شهید استفاده مىشود که او هر دو قسم شهرت را معتبر و حجت مىدانسته است. وى در این زمینه مىنویسد: برخى مشهور را به مجمععلیه ملحق ساختهاند، اگر منظورشان از الحاق در اجماع است، این سخن ممنوع است، ولى چنانچه مقصود آنان در حجیت است، این حرف نزدیک به چیزى است که ما مىگوییم و به دلیل اینکه ظن در طرف شهرت قوى است، خواه شهرت روایى باشد - به اینکه تدوین آن یا راویان آن به یک لفظ یا الفاظ متفاوت زیاد باشد - و خواه شهرت در فتوا.
آنگاه شهید، مباحث تعارض شهرت را مطرح مىکند که در اینجا دو مورد را ذکر مىکند: 1- تعارض شهرت روایى با شهرت فتوایى، که از نظر شهید، شهرت فتوایى مقدم است. 2- تعارض شهرت مستند به روایت ضعیف با حدیث قوى. در این صورت نیز شهید شهرت را بر حدیث قوى مقدم مىکند.
تجرّى
نقطه اصلى بحث در تجرى آن است که آیا قطع، مطلقا حجت است یا اساساً حجیت قطع به موردى منحصر است که قطع مصادف با واقع باشد. بر این اساس در صورتى که شخص مایعى را که قطع به خمریتش داشته است و از روى علم و عمد آن را بنوشد و بعد معلوم شود که خمر نبوده، آیا چنین شخصى بر این گستاخى به معصیت و تجرّى عقاب مىشود یا نه؟
ریشههاى این بحث به نظریههاى شهید اول در القواعد برمىگردد. شیخ انصارى نیز براى بحث تجرى به کلام شهید اول استناد کرده است. البته روشن است که این بحث با عنوان تجرّى در کلمات شهید و دیگران مطرح نبوده، ولى اساس چنین بحثى را مىتوان در آثار شهید جستوجو کرد. شهید اول در این زمینه مىگوید:
. البته علامه حلى نیز سخنى مشابه آن در مورد ضیق وقت در نماز دارد (علامه حلى، تذکرة الفقهاء، ج1، ص86)، ولى سخن شهید در اینجا از عمومیت برخوردار است.
نیتِ معصیت تا زمانى که آن را عملى نکرده، در معصیت و مذمّت مؤثر نیست و در روایات، چنین عملى مورد بخشش واقع شده است. پس اگر معصیتى را نیت کند و به آنچه که معصیت مىپندارد عمل کند، بعد خلاف آن معلوم شود، پس در تأثیر این نیت (در عقاب و مذمّت) اشکال و نظر است؛ از آن نظر که ایننیت با معصیت مصادف نبوده، بسان یک نیت صرف تلقى مىشود و در نتیجه مورد مؤاخذه قرار نمىگیرد، ولى از آن جهت که چنین عملى دلالت بر هتک حرمت و جرأت بر معصیت دارد مورد عقاب و مذمت قرار مىگیرد.
اقسام استصحاب
اقسام استصحاب براى اولین بار به تفصیل در کلام محقق بیان گردید، اما شهید آنرا توسعه داد و اقسام دیگرى به آن افزود. از این رو اقسام استصحاب از نظر شهیداهمیت دارد. علاوه بر این، شهید، استصحاب را جزء قواعد پنجگانهاى قرارداده است که همه احکام شرعى به آنها بازگشت مىکند، او در این زمینه مىگوید: قاعده سوم: قاعده یقین است و آن بنا گذاشتن بر اصل است؛ یعنى استصحاب چیزى که گذشته است و آن چهار قسم دارد: 1- استصحاب نفى در حکم شرعى تا زمانى که دلیل بر آن وارد شود و از آن به برائت اصلیه تعبیر مىشود، 2- استصحاب حکم عموم، تا هنگامى که مخصصى وارد شود و استصحاب حکم نص، تا موقعى که ناسخى پدید آید. این مورد تنها در موردى تمام است که به صورت مستوفا از مخصص و ناسخ جستوجو شده باشد، 3- استصحاب حکمى که شرعاً ثابت شده است، 4- استصحاب حکم اجماع در محل نزاع، چنان که مىگوییم: آنچه از غیر دو مجراى طبیعى انسان خارج مىگردد وضو را نقض نمىکند؛ زیرا پیش از این خارج شدن، اجماع بر طهارت آن قائم است و آن حکم اجماعى، استصحاب مىشود؛ زیرا اصل در چیز محققى، دوام آن است، مگر معارضى براى آن ثابت شود و اصل عدم معارض است.
احتیاط
اصل بحث احتیاط پیش از شهید نیز مطرح بوده است، ولى شهید دیدگاههاى خاصى درباره آن دارد که کمتر سابقه داشته است و گاه او مباحثى را بر احتیاط مترتب کرده که جنبه ابتکارى دارد.
شهید احتیاط را راهى براى جلب مصلحت و دفع مفسده مىداند.
شهید، مستند قاعده و اصل احتیاط را دلایل نقلى قرار داده است، او مىگوید: اصل این، احادیث خاصى است که در بعضى از آنها وارد شده و نیز حدیث عام از پیامبر گرامى است که فرمود: «دع ما یریبک إلى ما لا یریبک» [آنچه را که تردید دارى رها کن و به سوى چیزى که تردید ندارى روى بیاور.
عمل به دو اصل متنافى. شهید مىگوید: عمل به دو اصل متنافى در بسیارى از مسائل واقع شده است. و اصل و ریشه آن غالباً أخذ به احتیاط است.
عمل به نظریههاى مختلف. او مىنویسد: از همین باب است جمع میان مذاهب و نظریهها در صحت عبادت و معامله تا آنجا که امکان دارد.
تأویل
یکى از مباحث مهم لفظى که در علوم نقلى به ویژه فقه و تفسیر کارایى بسیارى دارد، بحث تأویل است که شهید هم جاىگاه و هم مراتب آن را مشخص و مثالهایى بر آن مترتّب کرده است. او مىگوید: تأویل، تنها در ظواهر است، نه نصوص و براى تأویل مراتبى است که بالاترین آن، آنجایى است که لفظ احتمال آن را داشته باشد و در کلام زیاد داخل شود و نزدیک به این مرتبه، جایى است که احتمال آن در لفظ بعید باشد، ولى قرینهاى بر آن دلالت کند، و بعیدترین تأویل موردى است که نه احتمال آن از لفظ برود و نه قرینهاى بر آن قائم شود که این صورت ردّ شده و پذیرفته نمىشود.
کاربرد اصول
در کلام شهید شهید اصول را در موارد متعددى به کار برده است که برخى لفظى و برخى دیگر عملى است:
اصل عدم سرایت، شهید مىگوید: اصل، اقتضا مىکند که حکم بر مدلول لفظ منحصر شود و به غیر مدلولش، جز در برخى موارد سرایت نکند.
اصل عدم تشریع، شهید مىنویسد: اگر فعل پیامبر بین فعل تکوینى و تشریعى متردّد شد، آیا بر تکوینى حمل مىشود؛ (زیرا اصل عدم تشریع است ) و یا بر شرعى؛ زیرا پیامبر براى بیان شرعیات مبعوث شده است
اصل عدم تداخل اسباب
شهید مىگوید: اصل در اسباب، عدم تداخل آنها است، ولى برخى مواضع استثنا شده است.
اصل برائت، شهید اولین قسم از موارد دلیل عقل را تمسک به اصل برائت شمرده است.
اصل استصحاب، شهید مىگوید: پنجم، اصل بقاى آنچه در گذشته بوده است و به آن استصحاب حال شرع مىگویند.
اصل در منافع و مضار، ایشان بر اساس این اصل، اصل در منافع را اباحه و اصل در مضار را حرمت مىداند.
فاضل مقداد عالمى فقیه، متکلم، عالم به علوم معقول و منقول بود. وى از بزرگان علماى امامیه به شمار مىآمد. او نزد متأخران به «فاضل سیورى» یا «فاضل مقداد» شهرت داشت. ایشان از اکابر شاگردان شهید اول و از کسانى بود که از وى اجازه نقل روایت داشت. شاگردان فاضل مقداد که از او روایت مىکردند، عبارتند از: شرفالدین مکى، حسین بن علاءالدین قمى، تاجالدین حسن بن راشد حلّى، محمدبن شجاع قطان حلى، احمد بن فهد حلى و سیفالدین شفرابى. فاضل مقداد در زمینههاى مختلف تصنیفهایى دارد که به بعضى از آنها اشاره مىشود: آداب الحج، آیات الاحکام، التنقیح الرائع و کنز العرفان.
همچنین در اصول، شرحى بر کتاب مبادى الاصول علامه و شرحى بر کتاب القواعد و الفوائد شهید اول به نام نُضد القواعد الفقهیة على مذهب الامامیة نوشته است. کتاب «شرح مبادى الاصول» در دسترس نیست اما کتاب نضد القواعد الفقهیه با تحقیق سید عبداللطیف کوهکمرى و به اهتمام سیدمحمود مرعشى توسط کتابخانه آیتاللَّه مرعشى در سال 1403 ق چاپ و منتشر شده است. وى از علماى امامیه در قرن نهم قمرى و عالمى فاضل، محقق، ادیب، شاعر و فقیه است. ایشان از شاگردان شیخ ظهیرالدین عاملى است. نسب وى به سلاطین آلبویه مىرسد. وى از بلاد خویش به بلاد شام هجرت کرد و به تحصیل علوم پرداخت. او حاشیهاى بر قواعد علامه و حاشیهاى بر ذکرى الشیعه شهید نوشته است، همچنین وى حواشى زیادى بر کتب اصول و غیر آن نوشته است، که هیچکدام از آن آثار در دسترس نیست.
- محمد بن على بن ابراهیم بن حسن بن ابى جمهور إحسائى
زندگى نامه
وى از علماى بزرگ امامیه، عالمى فاضل، حکیم کامل و مدقق، متبحر و ماهر، متکلم و محدث و از شاگردان شیخ على بن هلال جزائرى و حسن بن عبدالکریم فتال و از معاصران محقق کرکى است.
برخى از تألیفات او عبارتند از: معین الفکر، غوالى اللئالى یا عوالى اللئالى، زاد المسافرین فى اصول الدین، المجلى فى مرآة المنجى، درر اللئالى و المسالک الجامعیة.
همچنین کتابهاى اصولى وى عبارتند از: - الأقطاب الفقهیة والوظائف الدینیة على مذهب الامامیة که مانند قواعد شهید بر اقطاب مرتب است، اما از قواعد شهید خیلى مختصرتر است. این کتاب مشتمل بر
برخى مباحث فقهى و همچنین قواعد فقهى و اصولى مىباشد. - کاشف الحال عن احوال الاستدلال. - الاجتهادیة؛ - قبس الاقتداء أو الاهتداء فى شرائط الافتاء و الاستفتاء که مشتمل بر مباحث اجتهاد و تقلید است. رسالة فى لزوم العمل بأخبار الأصحاب فى هذا الزمان.
هیچکدام از این سه اثر اخیر یافت نشده است. در مورد ابن ابى جمهور احسائى شبهات زیادى وارد شده و نسبتهاى ناروایى به ایشان دادهاند. حضرت آیتاللّه العظمى مرعشى نجفى؛ آن شبهات و نقد آنها را در رسالهاى به نام الرّدود و النقود على الکتاب و مؤلفة والاجوبة الشافیة الکافیة عنهما گردآورى کرده است. این رساله در مقدمه کتاب العوالى به چاپ رسیده است. تعدادى از شبهات وارده بر ایشان از این قرار است: او از غلات بود، از عرفا وصوفیه بود، از فلاسفه بود، وى درنقل روایات، اهل تساهل بود و هرچه و در هر جإ؛طض مىیافت در کتابهایش نقل مىکرد، وى اخبارى بود، او در نقل روایت غیرضابط و غیرمتثبت بود.
معرفى اجمالى کتاب الأقطاب الفقهیة ابن ابى جمهور
پس از نوشتن کتاب حدیثى عوالى اللئالى در آرزوى نوشتن کتاب فقهىاى بود که هم جامع باشد و هم به دانشپژوه این رشته، کیفیت استخراج فروع از اصول را آموزش دهد. از این رو تصمیم بر نوشتن این کتاب گرفت. او در مقدمه کتاب چنین نگاشته است: واز آنجا که خداوند کریم توفیق اتمام کتاب عوالى اللئالى الحدیثة على مذهب الامامیه را عنایت فرمود، دوست داشتم به دنبال آن رسالهاى در احکام فقهى و وظایف دینى که جامع بین فروع و دلایل آن و مشتمل بر مسائل و دلایلش باشد و به جوینده مشتاق، کیفیت استخراج را بیاموزد، به نگارش درآورم.
نویسنده در این کتاب مباحث اصولى و فقهى را در 46 قطب بیان کرده است که در این میان نزدیک به 16 قطب نخست کتاب به قواعد و اقطاب اصولى اختصاص دارد. او همانند سایر قاعدهنویسان، علاوه بر توضیح قاعده، فروع ومصادیق متناسب با آن را نیز ذکر کرده است. وى در بیان قواعد اصولى و فقهى از ترتیب و نظم خاصى پیروى نکرده است. سرفصلها و عناوین کلى مباحث اصولى که ابن ابى جمهور مطرح ساخته، به قرار ذیل است: 1- تعریف حکم و اقسام آن، 2- وضع، سبب، شرط و مانع و اقسام آنها، 3- بنابر اصل، تعارض اصلین، 4- رخصتهاى شرعى، 5- نفى ضرر، 6- عادت و تغییر احکام، 7- اقسام دلالت الفاظ، 8- مطلق و مقید و حالت مختلف آن، 9- دو اصل متنافى، 10- منحصر کردن حکم بر مدلول لفظ، 11- انشا و خبر، 12- امر و نهى، 13- افعال پیامبر، 14- حجیتِ اجماع، 15- خبر در بردارنده قرینه. ابن ابى جمهور، مباحث مختلف اصولى و فقهى را بایکدیگر مخلوط کرده که این امر باعث پیچیدگى و بههم ریختگى این کتاب شده است. براى نمونه، سه مورد این اختلاط ذکر مىشود: الف) ابن ابى جمهور در قطب 8، قاعده نفى ضرر و قاعده عادت را با یکدیگر مخلوط نموده است ، در حالى که همه قاعدهنویسان این دو قاعده را از یکدیگر تفکیک کردهاند. ب) در قطب ، قاعده بنابر اصل یا استصحاب را ذکرکرده است و در ادامه بدون آن که اصل قاعده نیت را بیان کند یک فرع آن را بیان کرده است.
در قطب 13، بحث انشا و خبر و فرق آنها را مطرح کرده و بىهیچ مناسبتى بحث را روى مانع و انواع آن برده است، در حالى که شهید اول، مانع و اقسام آن را از اقسام حکم وضعى شمرده است.
تأثیرپذیرى از گذشتگان
شهید اول ابن ابى جمهور در افکار و اندیشههاى اصولى، سبک وشیوه نگارشِ کتابش به شدت تحت تأثیر شهید اول قرار داشته، به گونهاى که اگر گفته شود عمده این کتاب تلخیصِ کتاب القواعد و الفوائد است، سخن گزافى نیست؛ تشابه در عبارات، مثالها، فروع و چینش مطالب همگى حاکى از این مطلب است. براى اثبات ادعاى فوق، سه مورد از عین عبارات آن دو عالم فقیه نقل مىشود تا میزان و کمیت تأثیرپذیرى به خوبى آشکار شود
عنوان کتاب شهید کتاب ذکرى را در یک مقدمه و چهار قطب به نظم مىکشد. ایشان مىگوید: اما اقطاب چهارگانه عبارتند از: اول، عبادات؛ دوم، عقود؛ سوم، ایقاعات و چهارم سیاسات که به آنها احکام نیز مىگویند. ابن ابى جمهور با الهام از کتاب ذکرى، نام کتاب خویش را الأقطاب الفقهیة گذاشته است.
تعریف حکم شهید مىگوید: الحکم خطاب الشرع المتعلق بأفعال المکلفین بالإقتضاء او التخییر او الوضع. ابن ابى جمهور عین همین تعریف را براى حکم در کتاب خود آورده است.
متعلق حکم شهید اول درباره متعلق حکم مىگوید: متعلقات الاحکام قسمان: أحدهما: ما هو المقصود بالذات وهو المتضمن للمصالح و المفاسد فى نفسه والثانى: ما هو وسیلة وطریق الى المصلحة والمفسدة، و حکم الوسائل حکم المقاصد و تتفاوت الفضائل بحسب المقاصد.
ابن ابى جمهور نیز در این زمینه مىنویسد: متعلق الحکم مقصدان نفس المصلحة او المفسدة فى نفسه ووسیلة: هى الطریق المفضى الى احدهما و حکمها حکمه فى الاحکام الخمسة ویتفاوت فى الفضیلة بحسب تفاوت المقاصد فیها.
نوآورىها
هر چند ابن ابى جمهور عمیقاً تحت تأثیر شگرف اندیشههاى شهید اول قرار داشته است، اما به هر حال به عنوان یک فقیه و اصولى از اندیشههاى ویژهاى هم برخوردار بوده که به رغم اندک بودنش، باید به آن توجه شود. 1 - تعارض اصل و ظاهر ابن ابى جمهور مىگوید: گاهى اصل و ظاهر با یکدیگر تعارض مىکنند، مانند غساله حمام و لباس کسى که پیوسته شراب مىخورد وگل سر راه، و براى آن فروع بسیارى است و در ترجیح هر کدام بر دیگرى دو وجه است. تا اینجا شهید هم همینطور مطرح کرده، ولى ابن ابى جمهور ملاک تقدم یکى بر دیگرى را چنین ذکر کرده است: نزدیکترین این دو وجه [به واقع] مراعات کردن قوت و ضعف در هر یک از آنهاست.
. ابن ابى جمهور احسائى، الأقطاب الفقهیّه، ص45: «وقد یتعارض الأصل والظاهر، کغسالة الحمام وثیاب مدمن الخمر وطین الطریق، وله فروع کثیرة. وفى ترجیح أیهما وجهان، أقربهما مراعاة القوة والضعف فى أیهما
حمل مطلق بر مقید
بىتردید براى مطلق و مقید حالات متفاوتى است که در برخى از آنها حمل مطلق بر مقید واجب و در برخى این حمل لازم نیست. ابن ابى جمهور مىگوید: اگر سبب و حکم در مطلق و مقید مختلف باشد، اجماعاً حملى صورت نخواهد گرفت و در صورتى که آن دو یکى باشند، حمل، قطعى است و براى آن، مثالهایى است و گاهى در نفى و اثبات جارى مىشود و اگر سبب، مختلف ولى حکم، متحد باشد یا برعکس، در حمل مطلق بر مقید اختلاف است و اقوا [به نظر من] در این دو صورت، حمل مطلق بر مقید است.
کل و کلّى
ابن ابى جمهور مىگوید: لفظ، یا دلالت بر کلى مىکند یا دلالت بر کلّ و در هر دوحالت یا در ثبوت یا در نفى؛ در ثبوت [در امتثال] به جزئى از کلى اکتفا مىشود و در نفى باید جمیع جزئیات [ترک شود] و در مورد کل نیز [در امتثال] آوردن جزء کافى است و در نفى باید جمیع [ترک شود].
فقدان دلالت امر بر فوریت از نظر ابن ابى جمهور، صیغه امر بر فوریت هیچگونه دلالتى ندارد.
سید محمد بن ابراهیم حسینى شیرازى دشتکى
وى ملقّب به صدرالدین و امیر صدرالدین و سیدالحکماء و صدرالعلماء و صدرالحکماء و صدرالحقیقة و معروف به صدرالدین کبیر است. او عالم، حکیم، فقیه مدقق و از علماى اوایل قرن دهم قمرى مىباشد. ایشان علوم شرعى را از پدرش غیاثالدین منصور و پسر عموى پدرش میرنظامالدین احمد بن اسحاق بن على بن عربشاه فراگرفته است. وى از خانواده اهل علم و آبا و اجدادش از علماى عصر خود بودهاند. تعدادى از تألیفات او به شرح زیر است: حاشیة تیسیر الوصول الى جامع الاصول در فقه شافعى؛ حاشیة شرح المطالع؛ حاشیة مطول و حاشیة کشاف زمخشرى. کتاب اصولى وى حاشیة شرح مختصر الاصول عضدى است که در دسترس نیست. - سید جمالالدین بن عبدالله بن محمد بن حسن حسینى جرجانى (زنده در سال 921ق) جمال الدین، عالمى فاضل، محقق و مدقق است. وى از معاصران محقق کرکى یا از شاگردان او مىباشد. او در زمان شاه اسماعیل صفوى به مقام صدارت رسید.
کتاب اصولى وى شرح تهذیب الاصول علامه مىباشد که بین اصولیان معروف است و از آن زیاد نقل مىکنند. این کتاب محققانه بهترین شرحى است که بر تهذیب الاصول علامه نوشته شده است.
سید بدر الدین حسن بن سید جعفر بن فخرالدین حسن بن نجمالدین بن اعرج حسینى عاملى موسوى کرکى
سید بدرالدین از اکابر علماى شیعه، فاضل جلیل القدر و از مشایخ شهید ثانى است. شهید ثانى در وصف استاد خود چنین فرموده است: فقیه کبیر اجل اعلم اکمل، رییس الفقهاء، صاحب نفس طاهره زکیه، افضل متأخرین در هر دو قوه علمیه وعملیه و.... آبا و اجداد وى از مشاهیر علما بودهاند.
مشایخ و اساتید او عبارتند از: پسر خالهاش محقق کرکى، شیخ على بن عبدالعلى میسى و شیخ شمسالدین محمد بن داوود معروف به ابن مؤذن جزینى.
برخى از شاگردان او نیز به این قرار است: شهید ثانى، شیخ حسین بن عبدالصمد والد شیخ بهائى و فرزندش سید حسین.
سید بدرالدین در موضوعات مختلف تألیفاتى دارد که برخى از آنها عبارتند از: المحجة البیضاء و الحجة الغراء، مقنع الطلاب و شرح الطیبة الجزریة فى القرائات العشر. کتاب اصولى وى العمدة الجلیة فى الاصول الفقهیة است که امروزه در دسترس نیست.
کمالالدین حسین بن خواجه شرفالدین عبدالحق اردبیلى معروف به الهى
وى عالمى فاضل، کامل و ماهر در علوم عقلى و نقلى و نخستین کسى است که در علوم شرعى طبق مذهب تشیع به زبان فارسى کتاب نوشته است. او در مذهب حق شیعه تعصب خاصى داشته و به مسلک تصوف و عرفان، رغبت کامل داشته است.
اساتید او عبارتاند از: شیخ على آملى، جلال الدین محمد دوانى، غیاث الدین بن الامیر صدر الشیرازى و جمال الدین عطاء الله بن فضلالله حسینى.
از جمله شاگردان ایشان میرزا کمالالدین ابراهیم صفوى اردبیلى است.
ایشان بیش از سى تألیف، تعلیق، حاشیه و رساله در مورد موضوعات مختلف دارد که به تعدادى از آنها اشاره مىشود: منهج الفصاحة فى شرح نهجالبلاغه، کتاب التفسیر، امامت (به فارسى و ترکى)، فضایل ائمه و دلائل امامت ایشان و.... کتاب اصولى او شرح تهذیب الاصول علامه حلى است که در دسترس
نیست.
نورالدین أبوالحسن على بن حسین بن عبدالعالى عاملى کرکى
زندگى نامه
محقق ثانى از علماى قرن دهم قمرى و معاصر شاه طهماسب صفوى بود. وى عالمى عامل و فقیهى کامل، مجتهد و اصولى، محقق و مدقق، نادره و علّامه وقت خود بود. در وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و کثرت تحقیق و تدقیق و نیکویى تألیف و متانت تصنیف، از کثرت شهرت به اقامه برهان و بینه احتیاج ندارد.
گاهى معروف به شیخ علائى و زمانى معروف به مولاى مروج و گاهى معروف به محقق ثانى و محقق کرکى بود. به خاطر شهرت و آوازهاى که پیدا کرده بود، شاه
طهماسب به او عنایت داشت و منصب شیخالاسلامى را به او واگذار کرد. بدین ترتیب، خدمات دینى و مذهبى زیادى انجام داد به طورى که در ترویج مذهب جعفرى و قلع و قمع بدعتها و دفع شرارت و مفاسد، کوشش و جانفشانى مىکرد. محقق کرکى به خاطر ترویج مذهب به بلاد مختلفى از جمله شهرهاى مختلف ایران مسافرت کرد.
برخى از اساتید ایشان عبارتند از: على بن هلال جزایرى، شیخ شمسالدین محمدبن خاتون و شیخ شمسالدین جزینى پسر عموى شهید اول.
همچنین شیخ على بن عبدالعالى کرکى، ابن ابى جامع، شیخ زینالدین الفقعانى، شیخ نعمت الله بن شیخ جمالالدین ابى العباس و شیخ عبدالنبى جزائرى از جمله شاگردان وى مىباشند.
محقق کرکى تألیفات وتعلیقات فراوانى دارد که به تعدادى از آنها اشاره مىشود: جامع المقاصد فى شرح القواعد، حاشیة ارشاد علامه حلى، حاشیة تحریر علامه، حاشیة مختصر النافع، شرح الفیه شهید اول و شرح شرایع.
آثار اصولى وى دو رساله بهنام طریق استنباط الاحکام و رسالة فى المنع من تقلید المیّت مىباشد.
رساله طریق استنباط الاحکام دو بار چاپ شده است. ابتدا در سال 1391ق در نجف اشرف و بعد در سال 1396ق در شهر مقدس قم با تحقیق و تعلیق عبدالهادى فضلى و در 24 صفحه توسط مکتبة الاسلامیة الکبرى چاپ شده است.
روششناسى
معرّفى اجمالى رساله طریق استنباط الاحکام محقق کرکى این رساله را به درخواست دو نفر از شاگردانش به نگارش درآوردهاست. آنان از وى خواسته بودند که دستور عمل استنباط و کیفیت استخراج حکمِ وقایع را از ادله، آنگونه که او به صورت شفاهى آموخته بود، براى آنان تبیین کند. شاید آنان احساس مىکردند همه شیوهها و روشهاى استنباط در کتابهاى اصولى و به صورت کاربردى بیان نشده است، از اینرو، از او چنین درخواستى را کردند.
کیفیت طرح مباحث محقق کرکى در این رساله از مباحث مفصل اصولى سخن به میان نیاورده است، بلکه مقصود او ارایه دستورالعملى کلى براى شخصى است که مىخواهد ورود و خروج و کیفیت عملى کردن استنباط را یاد بگیرد. مباحث رساله محقق کرکى به طور مختصر و سربسته این مباحث را مطرح کرده است: 1- راههاى رسیدن به احکام (ادله اربعه)، 2- کیفیت استفاده از کتاب براى اثبات حکم شرعى، 3- کیفیت استفاده از سنت براى اثبات حکم شرعى، 4- اجماع، 5- ادله عقل، 6- وجوب اجتهاد، 7- کیفیّت تصرّف مجتهد درحوادثى که محلّ فتواست.
نوآورىها
خبر مُرسل محقق کرکى در حجیت خبر مرسل همان نظریه شیخ طوسى را پذیرفته است. او مىگوید: اصحاب ما از مراسیل، جز به آنچه که معلوم باشد که مُرسِل آن جز از ثقات نقل نمىکند، عمل نمىنمایند، مانند ابن ابى عمیر وابو بصیر. نکته اضافى در کلام وى ایناست که به برخى از مراسیل اصحاب مىتوان عمل کرد و به برخى دیگر بنا به دلایلى نمىتوان. از نظر محقق کرکى به مراسیل علامه حلى، فخرالمحققین، شیخ مقداد و ابن فهد حلى مىتوان عمل کرد، ولى مراسیل شهید اول و محقق حلى اعتبار کافى ندارد.
تعارض اخبار
محقق پس از تعریف انواع خبر (صحیح، موثق، حسن و ضعیف) به سلسله مراتب آنها اشاره کرده و مىگوید در صورت تعارض این اخبار با یکدیگر، صحیح مقدم مىشود و در مرحله بعدى خبر حسن و در نهایت به خبر موثق عمل مىشود، ولى به هر حال به خبر ضعیف عمل نمىشود.
حجیت اجماع منقول
محقق کرکى به پیروى از شهید اول، اجماع منقول به خبر واحد را مطرح ساخته و آن را حجت دانسته است.
دلیل عقل
محقق کرکى هنگام شمردن دلایل احکام از دلیل عقل به «ادلة عقل» تعبیر مىکند. او پس از شهید اول دلیل عقل را گسترش بیشترى مىدهد و موارد جدیدى بدان مىافزاید. مصادیق وموارد دلیل عقل از نظر کرکى به این قرار است: منطوق، مفهوم موافقت، مفهوم مخالفت، برائت اصلیه، استصحاب، اتحاد طریق المسئلتین و تعدى حکم از منطوق به مسکوت.
دلیل وجوب اجتهاد
محقق کرکى مىگوید: دلیل ما بر عمل به این ادله روایتى است که به صورت صحیح از امام صادق نقل شده که شیخ مقداد در تنقیح، آن را چنین آورده است: بر ماست که اصول را به شما القا کنیم و بر شماست که بر آن اصول تفریع کنید و این دلیل وجوب اجتهاد نیز مىباشد.
فرق محل فتوا و محل روایت یکى از شیوههاى مهم استنباط فهم و درک موارد فتوا و موارد روایت است؛ زیرا در مواردى که محل فتواست در آنها نهىِ از تقلید اموات وجود دارد. محقق کرکى موارد محل روایت را چنین مىشمرد: 1- نص از کتاب، 2- نص از سنت متواتر و آحاد صحیحه، 3- مشهور روایى و فتوایى میان علما، 4- مواردى که اجماعى است، چه اجماع کل امت یا اجماع شیعه. اما موارد محل فتوا از نظر ایشان عبارت است از: 1- مسائل موارد نزاع میان مجتهدان که در کتابهاى مختلف علامه حلّى جمع شده است، 2- فروعى که بعد از علّامه توسط مجتهدان بعدى، مثل شهید و متأخران او مطرح شده است.
کیفیت تصرف در حوادث محقق کرکى پس از آن که میان موارد روایت و موارد فتوا تمییز قائل شده است، در موارد فتوا چگونگى تصرف مجتهد را در ادله بیان مىکند: از نظر محقق کرکى حوادث دو دستهاند: 1- حوادثى که در زمانهاى گذشته حادث شده است و مجتهدان در آن بحث کردهاند که در این صورت لازم است دانشپژوه، اقوال و ادله مجتهدان را بداند تا یکى را بر دیگرى ترجیح دهد، ولى در صورتى که مرجحى برایش حاصل نشده باشد، باید توقف و احتیاط کند. 2- چنانچه حوادث از زمره حوادثى باشد که در زمان جوینده و دانشپژوه ایجاد شده در اینجا در صورتى که حادثه از جزئیاتى باشد که در کلیات مسائل داخل است، باید جزئى را در آن کلى داخل کند، ولى چنانچه داخل یکى از کلیات نشده، خود او در آن حادثه بحث و تصرف کند، به اینکه به اصول و ادله مراجعه کند و آنچه را با ادله مناسبت دارد، تطبیق مىدهد.
امیر غیاثالدین منصور بن صدرالدین محمد بن ابراهیم حسینى دشتکى شیرازى
وى از اعاظم علما، فحول حکماى نامى اسلامى امامى، جمع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، اکمل اهل دقت و نظر و جلالت علمى او مسلّم همگان بود.
در سن چهارده سالگى انگیزه جدل و مناظره با علّامه دوانى را در مطالب علمى عالى در خود دید و در بیست سالگى از تحصیل علوم فارغ شد. ایشان به «خاتم الحکماء» و «استاد البشر» و «عقل حادى عشر» موصوف و به «غیاث الحکماء» و «امیر غیاثالدین» معروف و مشهور بود.
او در علوم و فنون مختلف تألیفاتى دارد که به تعدادى از آنها اشاره مىشود: اثبات الواجب تعالى، اشراق هیاکل النور عن ظلمات شواکل الغرور، التجرید و تعدیل المیزان.
کتاب اصولى وى المحاکمات بین حواشى والده الامیر صدرالدین على شرح مختصر العضدى وحواشى المحقق الدوانى علیه است. این کتاب در دسترس نیست.
شاه طاهر بن رضىالدین حسینى کاشانى
ایشان از اکابر علماى اثنى عشرى و عالم در حدیث، فقه، تفسیر و ریاضى بود.تعدادى از ملوک هند به برکت ارشادات وى مذهب تشیع را قبول کردند.
تعدادى از کتابهاى او به این قرار است: احوال معاد، انموذج العلوم و شرح باب حادى عشر.کتاب اصولى وى شرح تهذیب الأصول علامه حلى مىباشد. که در دسترس نیست. - شیخ زیدالدین بن نورالدین على بن احمد بن محمد بن على بن جمال الدینبن تقى بن صالح بن مشرف عاملى شامى طوسى جبعى مشهور به شهید ثانى
زندگى نامه
وى مشهور به شهید ثانى است و در علم، فضل، زهد، عبادت، وثاقت، ورع، تحقیق، تبحر، جلالت قدر، عظمت شأن و کرامت، بلکه در تمام کمالات و فضایل مشهورتر از آن است که ذکر شود و محاسنش بیشتر از آن است که قابل شمارش باشد. وى از مفاخر و اعیان و اکابر فقهاى اثنا عشرى و فقیهى اصولى، محدثى رجالى، مفسر، ادیب، نحوى و لغوى، حکیم متکلم بود. جامعیت او در تمامى علوم عقلى و نقلى و فنون ادبى و عربى و ریاضى مسلم عامّه و مشهور آفاق بود و از امامیه نخستین کسى است که در علم درایه کتاب تألیف کرده است. پدر بزرگوار، همچنین اجداد و اولاد و احفادش همه از اهل علم بودهاند.
شهید ثانى براى تحصیل علم و کسبِ فیض از اساتید به شهرهاى مختلفى از جمله دمشق، مصر، حجاز، عراق و بیتالمقدس سفر کرد.
ایشان غیر از مذهب اثنا عشرى، به مذاهب اهل تسنن نیز مسلط بود و به هر گروهى طبق مذهبش فتوا مىداد. برخى از مشایخ و اساتید شیعى ایشان عبارتند از: پدر بزرگوارش على بن احمد معروف به ابن حاجه نحاریرى، محقق میسى، سید حسن بن سید جعفر موسوى کرکى عاملى صاحب محجة البیضاء، شمسالدین محمد بن مکى و شیخ احمد بن جابر. اما تعدادى از مشایخ و اساتید سنى ایشان نیز به این قرار است: شمسالدین بن طولون دمشقى حنفى، شیخ محیى الدین عبدالقادر ابن ابى الخیر الغزى، شیخ شمسالدین بن ابى اللطف مقدسى، شیخ شهابالدین احمد رملى و شیخ شهابالدین بن نجار حنبلى.
ایشان شاگردانى نیز داشته است که برخى از آنها عبارتند از: سید نورالدین علىبن حسین موسوى عاملى جبعى (والد صاحب مدارک)، شیخ حسین بن عبدالصمد (والد شیخ بهائى) محمد بن حسین (ملقّب به حرعاملى) و على بن زهرة عاملى جبعى.
شهید ثانى در علوم و فنون مختلف تألیفات و تصنیفات زیادى داشته است، به طورى که تا هشتاد و سه کتاب براى آن عالم فرزانه ذکر کردهاند.
اینک به تعدادى از آنها اشاره مىکنیم: الروضة البهیة فى شرح اللمعة الدمشقیه، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان علامه حلى، المقاصد العلیه، مسالک الافهام الى تنقیح شرایع الاسلام، حاشیة الارشاد و البدایة فى علم الدرایه.
اما کتابهاى اصولى ایشان نیز به این قرار است: تمهید القواعد الاصولیة والعربیة لتفریع الاحکام الشرعیه، رسالة فى عدم جواز تقلید المیت، رسالة فى الاجتهاد، رسالة فى تحقیق الاجماع (هیچکدام از این دو اثر اخیر تا کنون یافت نشده و در دسترس نیست) و رسالة فى تیقن الطهارة و الحدث و الشک فى المتأخر منهما.
روششناسى
معرّفى اجمالى تمهید القواعد
چنانکه گذشت شهید در این کتاب صد قاعده اصولى و صد قاعده ادبى را با فروع و مصادیق آنها ذکر کرده است. او در ابتدا، باب، سپس فصل و بعد از آن مقدمه و در نهایت به طرح قواعد پرداخته است. ابواب اصولى این کتاب به قرار زیر است: المقصد الاول: فى الحکم، المقصد الثانى: فى الکتاب والسنة، المقصد الثالث: فى الاجماع، المقصد الرابع: فى القیاس، المقصد الخامس: فى ادلة اختلف فیها، المقصد السادس: فى التعادل و التراجیح، المقصد السابع: فى الاجتهاد و التقلید. شهید ضمن این صد قاعده، مهمترین مباحث اصولى هر بابى را به خوبى بیان کرده است.
مقایسه تمهید القواعد با القواعد والفوائد کتاب القواعد شهید اول و تمهید القواعد شهید ثانى نخستین کتابهایى مىباشند که مباحث فقهى و اصولى و ادبى را به سبک قاعده مطرح کردهاند و هر یک خصوصیات و ویژگىهایى دارند که آنها را از سایر کتابهاى مشابه جدا مىسازد. از این رو، مقایسه اجمالى آن دو حایز اهمیت است. 1- القواعد و الفوائد حاوى قواعد اصولى، فقهى و ادبى است، در حالى که تمهیدالقواعد تنها شامل قواعد ادبى و اصولى است. 2- شهید اول قواعد را از یکدیگر تفکیک نکرده، ولى تمهید القواعد شهید ثانى از این جهت، نظم ویژهاى دارد. او به خوبى، قواعد اصولى را از ادبى جدا کرده است. 3- قواعدى را که شهید اول طرح کرده بر حسب ترتیب معهود ابواب اصولى، فقهى و ادبى نیست، در حالى که این ترتیب در تمهید القواعد به شایستگى رعایت شده است. 4- در القواعد، تمامى مباحث اصولى مطرح نشده، در حالى که در تمهید القواعد همه مباحث اصولى به طور جامع طرح شده است. 5- نکته مهم دیگر اینکه میزان تأثیر پذیرى شهید ثانى در تمهید القواعد نسبت به شهید اول در القواعد بیشتر است. و به همین میزان نوآورى شهید ثانى در تمهید کمتر از شهید در القواعد است.
کیفیت طرح مباحث شهید ثانى
در تمهید القواعد دو دسته قواعد را بررسى کرده است (قواعد اصولى و قواعد ادبى) و از هر نوع، صد قاعده را انتخاب کرده است و روش ویژهاى در طرح و بیان مباحث اصولى به کار بسته است که به تفصیل موارد آن ذکر مىشود
هدف و انگیزه
از نظر شهید ثانى نقطه اصلى اجتهاد و استنباط، توانایى برگشت دادن فروع به اصول متناسب با آنهاست و این مهم جز با تمرین دادن و نشان دادن عملىِ کیفیتِ ردّ فروع به اصول و قواعد میسّر نمىشود. از این رو، هدف او از تألیف کتاب التمهید، ارایه راههاى عملى براى تحصیل ملکه اجتهاد در میان طلاب حوزههاى علوم دینى است.
نقش اصول و ادبیات در اجتهاد
شهید ثانى معتقد است که علوم مختلفى در زمینهسازى براى فقه و اجتهاد تأثیر دارند، ولى در این میان اصول و ادبیات عرب، نقش بارزترى بازى مىکنند؛ چرا که اصول، امکان استدلال را براى اثبات فقه تأمین کرده و ادبیات عرب، راه وصول به آن است، اما مىتوان نیازمندى به سایر علوم را در استنباط، با مراجعه به منابع اصیل آن، برطرف کرد. شهید درباره اهمیت این دوعلم مىگوید: مهمترین مقدمات علم فقه، علم اصول و ادبیات است؛ زیرا اولى، روش و دلیل فقه است و دومى، راه و مسلک آن است و غیر از ایندو علم، یا فقه بر آن متوقف نیست، مثل علم کلام (جز آن مقدارى که در تحقق ایمان، معتبر است) یا فقه بر آن متوقف است، ولى با این حال در آنها همین مقدار که به اصول تصحیح شده مراجعه شود کافى است، مثل حدیث و لغت.
تفریعگرایى
شهید بر این باور است که بیان قواعد ادبى و اصولى به صورت انتزاعى و بدون ذکر مصادیق و موارد نمىتواند براى اجتهاد و استنباط، اثر کافى داشته باشد، هر چند در جاى خود شرط لازم براى اجتهاد به حساب مىآیند. بر این اساس،هنگام ذکر هر قاعده، مصادیق و فروعى را نیز براى آن شمرده است. البته دراین باره بناى استقصاى فروع را به طور کامل نداشته، وگرنه حجم کتاب به چندین جلد مىرسید. با وجود این، شیوه متعادلى را در تفریع، انتخاب کرده است.
غیر استدلالى
هدف اصلى شهید در کتاب مذکور، آشنایى طلاب با کیفیت تفریع و استخراج فروع از اصول بوده و بر همین اساس او کمتر به استدلال بر صحّت و سقم مطالب پرداخته است. خود وى به همین نکته اذعان کرده است.
شهید ثانى در تطبیق و تفریع فروع تنها به ذکر مصادیق ومثالهاى قاعده اکتفا نکرده و گاهى شیوه استدلال را به عنوان تفریع بر قاعده ذکر کرده است. او مىگوید: هرگاه مأمور به، اسم جنسى باشد که به واسطه «من» مجرور شده باشد، مانند آیه شریفه: «خذ من أموالهم صدقة» مقتضاى آن وجوب از هر نوعى است که دلیلى بر اخراج آن قائم نشده باشد ... و از فروع آن: استدلال به آیه بر موارد اختلافى در وجوب زکات در آنها است، مثل اسب و مانند آن.
تفریعگرایى، شهید ثانى را تا به آنجا سوق داده که گاهى فرعى از مذهب شیعه براى قاعدهاى نیافته، لاجرم فرع مذهب اهل سنت را بر قاعده مزبور تفریع کرده است: هر گاه سبب، عام و لفظ، خاص باشد معیار در اعتبار، لفظ است (نه سبب)و عامه بر آن متفرّع کردهاند ....
فرقشناسى
شناخت تمایز و فرقهاى امور مشابه از ضرورتهاى هر علمى است. در گذشته، علم فروق جاىگاه ویژهاى، به خصوص در فقه اهل سنت داشته است، به گونهاى که کتابهاى مستقلى در این رابطه تدوین شده است، مانند کتاب الفروق قُرافى. شهید ثانى در کتاب تمهید القواعد به گونه تلفیقى عمل کرده است؛ بدین معنا که علاوه بر ذکر قواعد، گاهى به فروق میان قواعد و مسائل فقهى پرداخته است، براى نمونه او فرق میان خبر و انشا را بیان کرده است.
بیان واژههاى مختلف یک قاعده شهید سبک و روش معجمنگارى را تا حدودى در کتاب التمهید به کاربسته است، او در آنجا نامهاى متعدد هر قاعده را متذکر شده است. او مىگوید: استصحابِ حال نزد بیشتر محققان، حجت است و گاهى از آن اینگونه تعبیر مىشود که: اصل در هر حادثى، تقدیر آن به نزدیکترینِ زمان است و نیز گاهى چنین تعبیر مىشود: اصل، بقاى هر چیزى بر همان صفتى است که در گذشته بر آن بوده است.
بیان محل نزاع
مشخص نبودن محل اختلاف در مباحث اختلافى، به بحثهاى طولانى و بى حاصل منجرّ مىشود. شهید با درک این ضرورت، موارد اختلاف و محل نزاع را به طور دقیق و صحیح تبیین کرده است، به طور نمونه او در این بحث که آیا جمع غیر مضاف و غیر مدخول به الف و لام، اِفاده عموم مىکند یا نه پس از بیان مبناى اختلاف که اقل جمع دو یا سه است، مىگوید: و سزاوار است که محل نزاع و اختلاف روشن شود؛ اختلاف در لفظى است که مفید جمع است، مثل «زیدان» و «رجال»، نه در لفظ «ج - م - ع»؛ زیرا قطعاً آن لفظ بر دو تإ؛کق «ظذ - بدون هیچ اختلافى - اطلاق مىشود.
کم تنوّعى
در فروع شهید، همانند بسیارى از نویسندگان قواعد فقهى، اصولى و ادبى، براى ذکر فروع متناسب، با مشکلات متعددى مواجه بوده است، گاهى طبق مذهب خودش، مصادیق متناسب پیدا نکرده است، ولى مهمتر آن که در بسیارى از اوقات، مصادیقِ قواعد از بابهاى اقرار، وصیت، عتق، نذر و وقف را انتخاب و کمتر تنوع در مصادیق را رعایت کرده است، هرچند گاهى از ابواب مختلف فقهى از جمله عبادات براى جستوجوى فروع و مصادیق بهره گرفته است، به طور نمونه پس از پایان تعریف فقه مىگوید: وقتى این تعریف تثبیت شد، بر آنچه ذکر کردهاند مسائل بسیارى مترتب مىشود، مثل اوقاف، وصایا، ایمان، نذورات، تعلیقات و غیر اینها. او در پایان بحث اقلّ جمع، همین عبارت و فروع را مطرح کرده است.
تأثیرپذیرى از گذشتگان
شهید ثانى از اندیشههاى موجود و مطرح در حوزههاى شیعى و سنى بهره وافى گرفت و توانسته نظریههاى مهمى را ارایه کند. برخى از شخصیتهایى که در افکار شهید ثانى مؤثر بودهاند، عبارتاند از:
علامه حلّى
انواع علت در قیاس علامه، قیاس منصوص العلة را حجت مىدانست. از نظر او راههاى رسیدن به علت از طریق نص سه چیز است: 1-نص بر علت حکم، دلالت قطعى داشته باشد، مثل لعلة کذا ...، 2- نص، در تعلیل ظهور داشته باشد که این سه قسم است: لکذا و بکذا و انّه کذا، 3- نص به ایماء و اشاره علت را بیان کند، مانند آن که جواب از سؤال قرار گیرد.
شهید ثانى با پیروى از علامه مىگوید: نصى که بر علت دلالت دارد یا در دلالتش بر علت قطعى است، مثل لعلة کذا یا لسبب کذا ومن اجل کذا یا نص، ظهور در علت داشته باشد، مثل لکذا یا انه کذا، مثل قول خداوند که مىفرماید: ما خلقت الجن والانس الّا لیعبدون... یا علت حکم به واسطه ایما و اشاره استفاده مىشود، مثل آن که در جواب از سؤال واقع شود، چنانکه اگر گفته شود: در ماه رمضان افطار کردم؛ در جوابش گفته مىشود: کفاره بر تو لازم است، از این جمله ظن به وجوب کفاره براى افطار حاصل مىشود.
منبع: دانشنامه اصولی، ضمیری، محمدرضا
هرچند تاریخ تدوین این کتاب به طور دقیق مشخص نیست، اما آنچه مسلّم است اینکه این کتاب بیش از 12 رمضان سال 784ق تألیف شده است؛ زیرا مصنّف در اجازهاش به ابن خارن در تاریخ فوق نام این کتاب را مطرح کرده است. این کتاب داراى سه دسته از قواعد است: قواعد اصولى، قواعد فقهى وقواعد ادبى. البته وجهه غالب آن قواعد فقهى است. شهید ابتدا «قاعدهاى» را مطرح و سپس نکات مرتبط با قاعده را ضمن «فائده» بیان کرده است و آن گاه فروع فقهى مناسب با آن را ذکر مىکند، در پایان چنانچه امورى از قاعده کلى استثنا شده باشد، بیان مىکند. القواعد، نزدیک به 330 قاعده و حدود 100 فائده است. نقص اساسى این کتاب به چینش و ترتیب قواعدمربوط مىشود. شهید گاه قواعد فقهى را از اصولى یا ادبى جدا ننموده است؛ به بیان دیگر، قواعد فقهى را به ترتیب ابواب فقهى رایج ذکر نکرده است و در پارهاى از موارد قواعدى را در جاهاى مختلفى تکرار کرده است. به خاطر همین عدم انسجام و ترتیب، شاگرد او فاضل مقداد (726 ق) کتاب القواعد شهید را تهذیب و قواعد آن را مرتب کرده که حاصل تلاش او کتابى به نام نُضد القواعد الفقیه شده است. شهید بسیارى از این قواعد را از کتابهاى اهل سنت نقل و نظر صریح شیعه را در مقابل نظرات اهل سنت مطرح کرده است. البته در برخى موارد شهید قاعدهاى را ذکرکرده، ولى نظریه مختار خودش را تبیین نکرده است، گویا دستکم یکى ازانگیزههاى او بیان کیفیت تفریع فروع بر اصول بوده است، نه اظهار نظر در مسائل. محتواى کتاب این عناوین را دارد: 1- مقدمات و قواعد خمس و مباحث اصولى، 2- قواعد اجتهاد، 3- قواعد نکاح، 4- قواعد قضا، 5- قواعد جنایات، 6- قواعد عبادات، 7- قواعد عقود.
مبانى کلامى
غرض افعال الهى
شهید، احکام شرعى را بر اساس غرض ناشى از افعال الهى تحلیل کرده است. او بر این باور است که افعال الهى اغراض نیکویى دارد و این اغراض به نفع مکلف است. بر این اساس، احکام شرعى را دستهبندى کرده است، شهید اول مىگوید: از آنجا که در علم کلام ثابت شده است که افعال الهى به اهداف و اغراضى مستند است و محال است که این غرض قبیح باشد و نیز ممتنع است که آن غرض به خداوند برگردد، ثابت مىشود که غرض و هدف به مکلف برمىگردد و چنین غرضى یا رساندن سود به مکلف است و یا دفع ضرر از او و هر دوى آنها گاه به دنیا نسبت داده مىشود و گاه به آخرت. بر این اساس احکام شرعى از یکى از این چهار صورت بیرون نیست.
مصالح و مفاسد شهید
در موارد متعدّدى از مصالح و مفاسد سخن به میان آورده است. ایشان ضمن شمردن انواع وسائل، مىگوید: وسیله پنجم، عبارت است از چیزى که جلب مصلحت و دفع مفسده را تقویت کند و آن قضاوت و دعاوى و بیّنههاست.
مقاصد پنجگانه
محمدبنمکى از پنج هدف و مقصد یاد مىکند: نفس، دین، عقل، نسب و مال. ایشان زیربناى تمام احکام تشریعى را محافظت از این اهداف قلمداد کرده است. او مىنویسد: وسیله چهارم چیزى است که موجب حفظ مقاصد پنجگانه مىشود و آنها عبارتاند از: نفس، دین، عقل، نسب و مال. هیچ حکمى جز براى حفظ آنها تشریع نشده است و آنها ضروریات پنجگانه مىباشند. پس نفس به واسطه قصاص، دیه و دفاع حفظ مىشود؛ حفظ دین به جهاد و کشتن مرتد است، حفظ عقل با حرام نمودن مست کنندهها و حدّ بر آنها حاصل مىشود، حفظ نسب به تحریم زنا، لواط، حرمت قذف و حد بر آن صورت مىگیرد و در نهایت حفظ مال به واسطه تحریم غصب، دزدى، خیانت، راه بستن و حد و تعزیر بر آنها انجام مىگیرد.
شئون پیامبر
از نظر شهید اول، پیامبر شئون و وظایف متعددى دارد و هر یک از شئون آن حضرت فعل خاصى را اقتضا دارد. تشخیص و تفکیک شئون و تصرفات پیامبر در احکام شرعى از حساسیت ویژهاى برخوردار است، به عنوان نمونه افعالى را که پیامبر به عنوان قاضى یا حاکم اسلامى انجام مىدهد قابل تغییر است و به شرایط زمانى و مکانى ویژهاى مختص است. شهید مىگوید: تصرف پیامبر گاهى به تبلیغ است و آن عبارت است از فتوا دادن و گاه به امامت است، همانند جهاد کردن و تصرف کردن در بیت المال مسلمانان و در نهایت گاهى تصرف او به قضاوت است، مانند خاتمه دادن به خصومت میان مدعى و منکر (به شاهد یا قسم و یا اقرار) و هر تصرفى در عبادت، حتماً از باب تبلیغ خواهد بود و گاه در برخى موارد میان تصرف قضایى و تصرف تبلیغى تردید ایجاد مىشود، مثل مَنْ أحیا أرضاً فهى له.
تأثیرپذیرى از گذشتگان
شهید در نظریات اصولى خویش از اندیشمندان شیعى و سنى تأثیراتى را پذیرفته است که به آنها اشاره مىشود: 1 - شیخ مفید 1 - 1 - مقدمه واجب در زمینه مقدمه واجب، قولها و نظریههاى مختلفى مطرح است: یکى، وجوب مقدّمه به صورت مطلق است که این نظریه شیخ مفید است و دیگرى، تفصیل میان سبب و غیر آن که نظر سید مرتضى است. شیخ مفید مىگوید: آنچه که فعل، جز به واسطه آن تمام نمىشود واجب است، همانند وجوب فعل مأمور به و نیز امر به مسبب دلیل بر وجوب فعل سبب است و امر به مراد دلیل بر وجوب فعل اراده است.
شهید به پیروى از شیخ مفید مقدمه واجب را به طور مطلق واجب مىداند. او مىنویسد: فائده: از آنچه بر (قاعده) تفریع مىشود «آنچه که واجب، جز به آن تمام نمىشود، واجب است» وجوب شستوشوى تمامى لباس است، هنگامى که نجاست در اجزاى آن مشخص نباشد.
حجیت مفهوم وصف
شیخ مفید معتقد بود که وصف، مفهوم دارد؛ یعنى هرگاه حکمى، به وصفى مقید باشد، چنانچه آن وصف منتفى شود، حکم به تبع آن منتفى خواهد شد. او مىنویسد: اما دلیل خطاب آن است که حکم هرگاه بر برخى از صفات مذکور معلق شود، دلالت مىکند که آنچه در صفت با آن مخالف است، بر خلاف آن حکم است، جز آن که دلیلى بر موافقت آن استوار شود.
شیخ طوسى پس از شیخ مفید با این تفکر موافقت کرد، ولى سید مرتضى و در قرون بعدى محقق و علامه آن را نقد کردند. اما شهید اول در ذکرى قول شیخ مفید را تقویت و مفهوم وصف را معتبر تلقّى کرده است. او مىگوید: پنجمین مورد، دلیل خطاب است که بدان، مفهوم [نیز] گفته مىشود و اقسام فراوانى دارد: وصفى و شرطى. این دو نزد برخى از اصحاب حجت است و اشکالى متوجه آنها نیست، خصوصاً در مورد شرطى.
سید مرتضى
شهید حجیت اجماع را دخول قول معصوم در میان اجماع کنندگان مىداند. وى در این نظر از سید مرتضى تبعیت کرده است. سید مرتضى دراین زمینه مىگوید: در تمامى اقسام گذشته به ناچار مىبایست قول امام معصوم داخل در آن باشد؛ زیرا امام از اعضاى امت است و از بالاترین مؤمنان و گرامىترین عالمان است.
شهید اول نیز با تأکید برهمین مطلب مىنویسد: اجماع، اتفاق علماى شیعه بر مطلبى درزمان و عصرى است، بىآنکه معصوم معیّن باشد؛ زیرا بدین طریق دخول معصوم فهمیده مىشود.
شیخ طوسى
شیخ طوسى خبر مرسل را مشروط به آن که اِخبار دهنده، جز از ثقه نقل نکند، حجت و معتبر دانسته است. بر این اساس روایات مرسله ابن ابىعمیر و صفوان بن
یحیى واحمد بن محمد ابى نصر وجز آنها را پذیرفته است. شهید مسلک شیخ را در حجیت خبر مرسل پذیرفته و مىگوید: [خبر واحد تحت شرایطى مقبول است] یکى از آنها خبر مرسلى است که اِخبار دهنده آن، از غیر ثقه روایت نکند و روى همین مبنا است که اصحاب، اخبار مرسله ابن أبى عمیر، صفوان بن یحیى و احمد بن ابى نصر بزنطى را پذیرفتهاند؛ زیرا آنان خبر مرسل را جز از ثقه نقل نمىکنند.
علّامه حلّى
شهید در مباحث اصولى بیشتر از علامه حلّى متأثر شده است. این تأثیرات از دو جنبه قابل بررسى است: یکى، از لحاظ شکلى و ترتیب مباحث اصولى و دیگرى، از جنبه محتوایى
تأثیرات شکلى
ترتیب مباحث اصولى در القواعد با ترتیب مباحث کتاب تهذیب الوصول علامه منطبق است. جدول زیر گویاى ترتیب این دو کتاب است. فهرست کتاب تهذیبفهرست مباحث اصولى القواعد مقدمات قاعده
تعریف فقه، حکم وضعى و انواع آن لغات قاعده
اصل لفظى، حقیقت ومجاز امر ونهى قاعده
امرونهى عام وخاص قاعده
عاموخاص مجمل و مبیّن قاعده
مطلق و مقید ومجمل ومبیّن افعال قاعده
فعل النبى نسخ قاعده
نسخ اجماع قاعده
اجماع اخبار قاعده
عدالت راوى قیاس قاعده
قیاس تعادل وتراجیح قاعده
تعادل و تراجیح اجتهاد قاعده
اجتهاد وتوابع آن
تأثیرات محتوایى
اجماع سکوتى: از نظر علامه حلى نمىتوان اظهار نظر عدهاى از فقها نسبت به حکمى و سکوت عده دیگر را اجماع نامید و چنین عملى حجیت ندارد. گاهى از این عمل، به اجماع سکوتى تعبیر مىشود، علامه حلى مىگوید: بحث پنجم، نمىتوان اظهار نظر برخى و سکوت دیگران از انکار را اجماع نامید؛ زیرا احتمال دارد سکوت آنان به علت عدم اجتهادشان باشد یا ممکن است اجتهاد کرده باشند، ولى معتقدند هر مجتهدى مصیب به واقع است و یا مانعى از اظهار عقیدهشان وجود دارد .... به هر حال چنین عملى حجت نیست.
شهید به تبعیت از علامه، اجماع سکوتى را واقعاً اجماع نمىداند و براى آن هیچگونه اعتبارى قائل نیست. وى مىنویسد: اجماع سکوتى، [حقیقتاً] نه اجماع است ونه حجیت دارد؛ زیرا احتمال غیر رضا [از سکوت] وجود دارد.
در جاى دیگرى، شهید تصریح دارد که از نظر علماى شیعه هیچ اثرى بر آن مترتب نیست.
اطلاق و تقیید:
علامه در فصل پنجم از تهذیب موارد اطلاق و تقیید را بیان و حکم آنها را مشخص کرده است. او مىنویسد: فصل پنجم، در مطلق ومقید است. اگر مختلف باشند تقییدى در کار نخواهد بود، مثل و «آتوا الزکاة» و «اعتقوا رقبة مؤمنة» و چنانچه آن دو متماثل باشند و سبب متحد باشد، مطلق بر مقید حمل مىشود تا به دو دلیل عمل شده باشد ... و اگر سبب مختلف باشد، حمل مطلق بر مقید واجب نیست؛ زیرا امکان تصریح بر بقاى مطلق بر اطلاقش وجود دارد.
شهید اول با پیروى از علامه موارد اطلاق و تقیید را مطرح کرده است. البته شهید تفصیل بیشترى در این زمینه داده است. او مىنویسد: براى مطلق و مقید چهار قسم وجود دارد: اول، اختلاف حکم و سبب است. در این صورت به اتفاق علما مطلق بر مقید حمل نمىشود ...؛ دوم، اتحاد سبب و حکم که قطعاً مطلق بر مقید حمل مىشود ...؛ سوم، اختلاف سبب و اتحاد حکم...؛ چهارم، اتحاد سبب و اختلاف حکم .... شهید حکم قسم سوم و چهارم را بیان نکرده است.
دخول غایت در مغیّا:
علامه در بحث غایت، پس از تعریف و بیان الفاظ آن، دو حکم براى آن بیان مىکند: یکى، آن که اگر غایت به واسطه امر محسوسى از مغیا جدا شود، مثل: «اتمّوا الصیام إلى اللّیل»، در این صورت غایت در مغیا داخل نیست و در نتیجه حکمِ ما قبلِ غایت با ما بعد آن یکسان نخواهد بود و حکم دیگر آن که غایت به واسطه امر محسوسى از مغیا جدا نشده باشد، غایت در مغیا داخل و حکم قبل و بعد از غایت یکى خواهد بود.
شهید اول در این زمینه مىگوید: شارع عبادات را به غایات مخصوصى محدود کرده است، مانند تعیین کردن روزه تا شب و شستن دست [در وضو] تا مرافق ... ظاهر آن است که غایت در صورتى که به واسطه امر محسوسى جدا نشده باشد، در مغیّا داخل است.
تجزّى در اجتهاد:
علامه تجزّى در اجتهاد را پذیرفته است، او مىگوید: اقرب آن است که اجتهاد تجزیه بردار است؛ زیرا همان مقتضى که براى وجوب عمل با اجتهاد در کل احکام وجود داشت، براى اجتهاد در برخى از احکام نیز وجود دارد.
شهید با پیروى از علامه حلى، این نظریه را قبول کرده است، او مىنویسد: شایستهتر امکان تجزّى اجتهاد است؛ زیرا هدف، آگاهى یافتن بر دلیل حکم و آنچه درآن معتبر است مىباشد واین غرض در تجزّى هم وجود دارد و بعید است که غیر از آن موارد به این بعض مربوط باشد. پس به آن التفات نمىشود؛ زیرا چنین احتمالى براى مجتهد مطلق نیز مطرح است و بر همین مطلب در حدیث مشهور ابى خدیجه تنبیه شده است. امام صادق مىفرماید: به شخصى که چیزى از قضایاى ما را مىداند نظر کنید، پس او را میان خودتان [قاضى] قرار دهید؛ زیرا من او را قاضى قرار دادم.
تفاوت بیان علامه و شهید در آن است که شهید، علاوه بر استدلال عقلى بر تجزّى در اجتهاد به روایت نیز تمسک کرده است و مسئله را از جنبه عقلى و نقلى ثابت کرده است، ولى بیان علامه بر جنبه عقلى مسئله تأکید دارد. 5 - ماهیت نهى: در اینکه ماهیت نهى، مجرد ترک عمل است و یا کفِّ نفس از عمل، میان اصولیان اختلاف نظر است. تفاوت این دو نظر این است که اولى، امر عدمى و دومى، امر وجودى است. علامه در این مورد آراى متعددى دارد. در تهذیب الوصول بر این باور است که مطلوب از نهى، کفّ نفس است، ولى در نهایة الوصول بر این باور است که مطلوب از نهى ترک عمل است.
شهید با تبعیت از نظر علامه در تهذیب، مطلوب از نهى را کف نفس مىداند. او درتعریف نهى مىنویسد: نهى، لفظى است که همراه با طلب برترى، بر طلب کفّ دلالت دارد، مانند «لاتقربوا الزنى» «لا تمشِ فى الارض مرحاً».
تعریف حقیقت و مجاز:
علامه در تعریف حقیقت و مجاز براى شمول انواع حقیقت، اعم از لغوى، شرعى و عرفى (خاص و عام)، قید اصطلاح تخاطب را به تعریف مشهورِ حقیقت و مجاز افزوده است. شهید نیز همین گونه حقیقت را تعریف کرده است.
قُرافى
احمد بن ادریس بن عبدالرحمن بن عبدالله بن یلیّن الصنهاجى ملقب به شهابالدین، معروف به قرافى است. او از فقهاى بزرگ مالکى در قرن هفتم قمرى به شمار مىرود. او نزد اساتیدى، همچون محمد بن عمران معروف به شریف کرکى و ابوبکر بن على الادریسى و ابن حاجب شامى تلمّذ کرد و پیوسته ملازم عزالدین بن عبدالسلام بود. از آثار او مىتوان الفروق والذخیره را نام برد. سرانجام در سال 684 ق، در قاهره وفات کرد.
کتاب الفروق نوشته قُرافى (684 ق) از اعتبار و شهرت ویژهاى برخوردار است. او در قالب فروق، قواعد فراوانى را مطرح کرده است. در سرتاسر این کتاب 274 فرق وجود دارد وهر فرقى متضمن دو قاعده است. بنابر این در این کتاب 548 قاعده ذکر شده است. دکتر لنگرودى در میزان تأثیر پذیرى شهید از قرافى مبالغه کرده و مىگوید: اغلب مباحث کتاب فروق در کتاب قواعد شهید آورده شده است ... گاه عین عبارت صاحب الفروق را اقتباس کرده است.
هرچند شهید از قرافى متأثر بوده است، اما نمىتوان گفت که اغلب مباحث فروق در القواعد ذکر شده است؛ زیرا فروق حاوى 548 قاعده است که در این میان شهید تنها 94 قاعده را از او نقل کرده و تقریباً 42 مورد از سخن او را نیز نقد کرده است. 1 - 5 - وجوب تخییرى قرافى معتقد است که امر تخییرى امکان دارد و در این صورت متعلق امر، مفهوم «احدها» است. این مفهوم قدر مشترک میان امور متعدد است و در این مفهوم دیگر تخییرى نیست؛ در واقع امر تخییرى به امر تعیینى برگشت مىکند. او مىگوید: امر در مأمور به همراه با تخییر، مانند خصال کفاره، به مفهوم «احدها» تعلق مىگیرد که میان آنها مشترک است؛ زیرا بر هر یک از آن خصال صدق مىکند. پس متعلق امر مشترک است و در آن تخییرى نیست و خصوصیات متعلق تخییرند و وجوب در آنها نیست.
شهید نیز به پیروى از قرافى مىگوید: امر میان چند چیز به صورت تخییرى صحیح است و امر به قدر مشترک تعلق مىگیرد که آن مفهوم «احدها» است و در آن تخییرى نیست و خصوصیات، متعلق تخییر مىباشند، زیرا عین یکى از آنها بر مکلف واجب نیست، همانگونه که اخلال به تمامى آنها جایز نیست.
عدم استلزام عام نسبت به خاص هرگاه لفظ عامى گفته شود، هیچگونه دلالتى بر خاص و جزئیات زیر مجموعه خود ندارد، مانند لفظ حیوان که مستلزم انسان نیست. قرافى در این زمینه مىگوید: حقیقت عامّه گاهى در رتبههاى مترتب بر یکدیگر به اقل و اکثر و جزء و کل واقع مىشود و گاه در رتبههاى متباین از یکدیگر.
شهید ضمن انعکاس همین عبارت معتقد است که در صورت اول، عام مستلزم خاص است، ولى در صورت دوم، عام مستلزم آن نخواهد بود.
انواع مصالح شهید چهار نوع مصلحت را به تبعیت از قرافى ذکر مىکند. شهید مىگوید: مصالح بر سه قسم است: 1- مصالح ضرورى، مثل نفقه انسان بر خودش، 2-مصالح موارد احتیاج، مثل نفقه انسان بر همسرش و 3- مصالح تکمیلى، مانند نفقه انسان بر نزدیکانش.
قرافى چهار نوع مصلحت را با همین عبارات بیان کرده است.
علایى (م 761ق)
او یکى از کسانى است که بر اندیشههاى شهید، تأثیرات فراوانى گذاشت.
منظور از علایى، صلاحالدین ابوسعید، خلیل بن کیکلدى بن عبدالله شافعى است که در سال 694ق در دمشق چشم به جهان گشود و در سال 761 ق چشم از جهان فروبست. مرحوم خوانسارى به اشتباه تصور کرده که منظور از علایى، محمد بن ابو بکر بن ایوب الزرعى الخلیلى (ابن قیم) است
خوانسارى در روضات الجنات در این زمینه مىنویسد: شهید اول معاصر علایى بود ... او مدت زمان کوتاهى با شهید معاشرت داشته یا تألیفات او را فراوان و به طور جدى مطالعه کرده است؛ زیرا از جهت سبک و تألیف میان مصنفات آنان مشابهت دیده مىشود، به گونهاى که گفته شده بیشتر قواعد شهید از کتاب قواعد این دانشمند یگانه اقتباس شده است.
عبدالعزیز بن عبدالسلام بن ابو القاسم بن الحسن السلمى الدمشقى، عزالدین ملقب به سلطان العلماء در سال 577ق در دمشق به دنیا آمد. او از فقها و مفسران شافعى قرن ششم و هفتم قمرى بود. التفسیر الکبیر، قواعد الاحکام فى مصالح الانام، الفتاوى و...نام برد. او در سال (660 ق) در قاهره دار فانى را وداع گفت
محقق کتاب القواعد (عبدالهادى حکیم) در این زمینه مىنویسد: به نظر مىرسد که مصنف در تدوین نظریات اهل سنت، به دو منبع اخیر (القواعد ابن عبدالسلام والفروق) اعتماد زیادى کرده است.
نوآورىها شهید اول با بهرهگیرى از هوش سرشار و با استفاده از مکتب فقهى و اصولى علّامه و فرزندش فخرالمحققین و مسافرتهاى علمى به سرزمینهاى مختلف اسلامى، توانست نظریهها و اندیشههاى بدیع و تازهاى را در عرصه اصول و فقه، ارائه دهد. او از چهل نفر از علماى اهل سنت اجازه علمى دریافت کرد و مسافرتهاى متعددى را براى آشنایى با افکار اهل سنت انجام داد. ازسوى دیگر، بر افکار رایج حوزههاى شیعى آن عصر که به طور عمده تحت تأثیر محقق و علامه بود، احاطه داشت. از این رو، براى او زمینه مناسبى فراهم آمد تا با احاطه بىوصف او بر مذهب شیعه و سنى، تحولات و ابتکارات علمى را پدید آورد. در زیر قسمتى از آراى ویژه و نوآورىهاى شهید را در اصول، بررسى مىکنیم. 1 - تغییرپذیرى احکام شهید در القواعد بحث مستقل ونسبتاً مفصّلى را در موضوع عرف مطرح کرده و در آن از عادت قولى و فعلى سخن به میان آورده است. در آنجا از تغییر احکام به واسطه تغییر عادات سخن گفته است. توضیح آن که برخى از احکام شرعى بر اساس عرف ویژهاى تنظیم شدهاند و با تغییر آن عرفها، احکام مترتب بر آنها نیز تغییر مىیابد. از این نظر، احکام الهى پویایى خاصى خواهند داشت که در زمانها و مکانهاى متفاوت، قابل تطبیق و اجراست. از نظر شهید، احکام قابلیت تغییر را دارند، اما باید مکانیزم و سیستم تغییر آنها را دریافت. یکى از عواملى که مىتواند در تغییر و تحول احکام مؤثر باشد، عرف و عادت است. از عبارات شهید استفاده مىشود که در نظر او عرف و عادت دو مفهوم مترادف و یکسانند، لذا آنها را به جاى یکدیگر به کار برده است. او در زمینه تغییر احکام، مىگوید: تغییر احکام به واسطه دگرگونى عادتها امکان دارد، مانند پولهاى رایج و وزنهاى متداول و نفقه زنان و نزدیکان. اینگونه امور تابع عاداتى است که در آن زمان واقع شدهاند.
صحیح و اعم
در مباحث الفاظ، این بحث مطرح شده که آیا الفاظِ عبادات و معاملات تنها بر صحیح از آنها اطلاق مىشود یا شامل فاسد هم مىشود. ظاهراً شهید براى اولین بار این مسئله را در اصول شیعه عنوان کرده است. از نظر شهید، ماهیاتى را که شرع جعل واختراع کرده و عقود، فقط بر صحیح اطلاق مىشوند و در این حکم میان عبادات و معاملات تفاوتى نگذاشته است. شهید در این باره مىنویسد: ماهیات جعلى، همانند نماز، روزه و سایر عقود، بر فاسد اطلاق نمىشوند، مگر حج؛ زیرا در صورت فساد نیز ادامه دادن آن واجب است. پس چنانچه بر ترک نماز و یا روزه قسم یاد کند، به مُسمّاى صحت اکتفا مىشودوآن عبارت است از داخل شدن در آنها، ولى چنانچه پس از آن، نماز و روزه را فاسد و باطل کند حنثِ قسم، بر طرف نمىشود واحتمال عدم آن وجود دارد؛ زیرا در صورت فساد، بر آنها نماز و صوم شرعى اطلاق نمىشود.
دلالت نهى بر فساد
در دلالت نهى بر فسادِ منهىعنه، نظریههاى متعددى ابراز شده است. برخى به طور کلى معتقد به فساد منهىعنه شدهاند. برخى دیگر مانند محقق وعلامه حلّى بر این باورند که نهىِ در عبادت بر فساد منهىعنه دلالت مىکند، ولى در معاملات چنین دلالتى ندارد.
شهید تفصیل میان عبادات و معاملات را به گونهدیگرى مطرح کرده است. از نظر او نهىِ در عبادات چه به ذات آن اصابت کند و چه به وصف خارج آن، موجب فساد منهىعنه مىشود، ولى در معاملات تنها در صورتى که نهى به ذات آن تعلق گیرد، موجب فساد مىشود و در صورت تعلّق نهى به وصف خارج از ماهیت عقد، بر فساد دلالت نخواهد کرد. شهید مىنویسد: نهى در عبادات، مفسد آن است، گرچه نهى به وصف خارج از آن تعلق گیرد، مانند طهارت گرفتن با آب غصبى و نماز خواندن در مکان غصبى و درغیر عبادات (معاملات) چنانچه نهى از ذات ماهیت و نه از امر (وصف) خارجى باشد، دلالت بر فساد مىکند. پس بیعى که مشتمل بر ربا باشد، فاسد است، نه مالکِ مساوى است ونه مالکِ اضافى. بیع در هنگام اذان ظهر جمعه صحیح است؛ زیرا نهى در صورت اول به نفس ماهیت بیع و در دومى به وصف خارج از بیع است.
البتّه مقصود شهید از «وصفِ خارج» در معاملات، امر عارضى است که گاه عارض بر معامله مىشود و گاه معامله بدون آن وصف تحقق مىیابد؛ زیرا شهید در عبارت دیگرى وصفى را که لازمِ معامله باشد، در صورت تعلق نهى به آن موجب فساد مىداند.
دلالت اقتضا و اشاره
اصولیان از برخى دلالتهاى الفاظ نام بردهاند که در قالب اصطلاحاتِ دلالات منطقى قرار نمىگیرند. این دلالتها در استنباط از آیات و روایات نقش مهمى دارند. شهید براى نخستین بار دلالت اقتضا و اشاره را در اصول شیعه طرح کرد. او تنها دلالت اقتضا را تعریف و تبیین کرده است. از نظر شهید، دلالت اقتضا سه مورد دارد: 1- در جایى که صدق کلام به آن دلالت بستگى داشته باشد؛ 2- جایى که صدق متکلم به آن بستگى داشته باشد و 3- موردى که شرع اقتضاى آن دلالت را داشته باشد. شهید در تعریف دلالت اقتضا مىنویسد: گاهى چیزى به طور ضمنى ثابت مىشود که به صورت مستقل ثابت نمىگردد و این قاعده از قاعده مقتضى در اصول فقه اخذ شده است (که از آن به دلالت اقتضا تعبیر مىشود) و آن زمانى است که مدلول، مخفى و مضمر باشد؛ زیرا صدق متکلم ضرورى است، مثل رفع الخطأ یا به خاطر آن که صحت لفظ بر آن متوقف است، مثل «اسأل القریة» و یا به جهت آن که شرع آن را اقتضا دارد، مثل «اعتق عبدک عنى»؛ زیرا این جمله از لحاظ شرعى اقتضا دارد که قبلاًمکلف به آن منتقل شده باشد زیرا عتق باید از ملک باشد
شهید درباره دلالتِ اشاره، توضیحى نداده است، ولى منظور اصولیان از آن این است که دلالت به قصد استعمالى، مقصود نباشد، اما مدلول آن لازمه مدلول کلام باشد، به نحو لزومِ غیر بیّن و یا لزوم بیّن به معناى اعم، خواه مدلول آن از یک کلام استنباط شده باشد و یا از دو کلام.
شهید در مورد دلالت اشاره مىگوید: از دلالتِ اشاره، احکام [شرعى] استفاده مىشود، مانند قول خداوند که مىفرماید: «وحمله وفصاله ثلاثون شهراً» و یا سخن دیگر خداوند: «وفصاله فى عامین» از این دو کلام استفاده مىشود که کمترین مدت باردارى شش ماه است.
یکى از بحثهاى اساسى در مورد این دو دلالت، حجیت و اعتبار آنها است.مرحوم مظفر در این زمینه معتقد است که دلالت اقتضا از باب ظهور، حجیتدارد، ولى حجیت دلالت اشاره مورد تردید است؛ زیرا در ظواهر داخل نیست.
از عبارات شهید استفاده مىشود که او دلالت اقتضا و اشاره را حجت مىداند؛ زیرا در مورد دلالت اقتضا مىگوید: «قد یثبت ضمناً ما لا یثبت اصلاً» و در مورد دلالت اشاره مىگوید: «یستفاد» منظور شهید از «قد یثبت» طبق معیارى که ارایه مىدهد، همان موارد دلالت اقتضاست.
اهم و مهم قاعده اهم و مهم در مورد دو تکلیف متزاحم با یکدیگر مطرح مىشود؛ یعنى اگر دو تکلیف در مقام امتثال با یکدیگر تنافى داشته باشند، تزاحم، پیش مىآید و براى رفع تزاحم تکلیف اهم بر تکلیف مهم مقدّم مىشود. ناگفته نماند که تزاحم با تعارض تفاوت دارد؛ زیرا تعارض، تنافى دو دلیل در مقام ثبوت و تشریع است، در حالى که تزاحم، تنافى دو دلیل در مقام اثبات و امتثال است.
شهید در مورد اهم و مهم این چنین اظهار مىکند که: و گاهى دو امر مهم با یکدیگر تعارض مىکنند که در این صورت اهم بر مهم مقدم مىشود، مثل آن که نماز جماعت، مستحب است و از سوى دیگر، نماز در مسجد نیز مستحب است، در صورتى که آن دو با همدیگر تعارض کنند، اقرب آن است که نماز جماعت مقدم است، هر چند در خانه باشد.
انواع ظواهر شهید در زمینه دلالت لفظ بر معناى خود آن را به نص، مجمل، مؤول و مرجوح تقسیم مىکند. اگر لفظ خالى از هر گونه احتمالى است به آن نص مىگویند و در مقابل آن مجمل قرار دارد و در صورتى که همراه با احتمال راجح بر منطوق باشد به آن مؤول مىگویند و چنانچه با احتمال مرجوح همراه باشد به آن ظاهر گفته مىشود. انواع ظاهر چهار قسم است: 1- برترى به حسب حقیقت شرعیه، مثل دلالت حج بر مناسک مخصوص، 2-برترى به حسب حقیقت عرفیه، مثل دلالت «أو جاء أحد منکم الغائط» بر حدث، 3-دلالت مطلق بر مدلولش، 4-دلالت عام بر مدلولش.
این دستهبندى از ظواهر دستکم تا پیش از شهید، سابقه نداشته است.
نسبیت اجمال و نص
شهید پس از تعریف اجمال و نص، اذعان مىکند که اجمال و نص به عنوان دو وصف براى لفظ مطلق نیستند، بلکه ممکن است لفظى به یک اعتبار مجمل و نسبت به اعتبار دیگر نص باشد، مثل آیه «والمطلقات یتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء» که در دلالت کردن بر گرفتن عدّه نص است، ولى نسبت به میزان عدّه و تعیین زنى که باید عدّه بگیرد، مجمل است. بر این اساس، شهید معتقد است که اجمال و نص نسبى است.
تساهل در ادعاى اجماع و توجیه شهید یکى از مشکلات فقه، ادعاهاى متعدد اجماع است. این ادعاهاى اجماع که گاه با وجود مخالف و گاه در مقابل اجماع دیگرى ادعا مىشود براى فقیهى که مىخواهد فتوا بدهد، سردرگمى به وجود مىآورد. شهید براى پاسخگویى به این اجماعها توجیهات بسیار واقع بینانهاى دارد که به آنها اشاره مىکنیم: - مخالفى که معلوم و مشخص است اعتبارى ندارد و به ادعاى اجماع ضربه نمىزند، - فقها مسائل مشهور را اجماع نامگذارى کردهاند، - هنگامىکه ادعاى اجماع مىکردند، مخالف را نمىشناختند، - اختلاف و مخالفت را جورى توجیه مىکردند تا با ادعاى اجماع قابل جمع باشد، - فقها بر روایتى اجماع مىکردند؛ یعنى همه آن را در کتابهاى حدیثى نقل مىکردند.
به این توجیهات پنجگانه بعدها بسیار توجه شد، به طورى که شیخ انصارى و صاحب معالم آن را در کتابهاى رسائل و معالم نقل کردند.
گسترش دلیل عقل
طرح عقل به عنوان یک دلیل درعرصه استنباط فقهى، فراز و نشیبى داشته است. در ابتدا در کلمات شیخ مفید از آن سخن به میان آمده؛ سپس سید مرتضى و قاضى ابن برّاج آن را در طول سایر ادله به کار بردهاند، آنگاه ابن ادریس با صراحت از دلیل بودن عقل نام برده است. تحول اساسى پس از آن دوره، مربوط به شهید اول است که دلیل عقل را به طور جامع و گسترده و به طور تفصیلى بیان کرده است. شهید تصریح مىکند که دلیل عقل بر دو قسم است: قسمى که توقفى بر خطاب شرعى ندارد؛ یعنى از مستقلات عقلیه است. براى این قسم پنج مورد برمىشمرد: 1- آنچه از قضیه عقل استفاده مىشود، مانند وجوب پرداخت بدهکارى،حرمت ظلم و استحباب احسان کردن، در اینگونه موارد چنانچه دلیل نقلى وارد شود، جنبه تأکیدى دارد و ارشادى است. 2- هنگامىکه دلیلى در مقام نباشد، به اصل برائت تمسک مىشود. مستفاد از این کلام شهید این است که وى اصل برائت را در طول سایر ادله مىداند، بر خلاف برخى از اصولیان گذشته، مثل سید مرتضى و ابن ادریس، که آن را درعرض سایر ادله نیز بهکار مىبردند. از این اصل به استصحاب حالِ عقل نیز تعبیر مىشود. شهید براى اصل برائت به دلیل نقلى نیز تمسک مىکند. این یکى از نکات جدیدى است که سابقه نداشته است. از نظر شهید، حدیث «کل شىء فیه حلال و حرام فهو لک حلال حتى تعرف الحرام بعینه فتدعه» دلالت بر برائت مىکند. 3- اینکه در مقام استدلال گفته مىشود: «دلیلى بر فلان مطلب نیست، پس منتفى است»، به اصل برائت برمىگردد. 4- اخذ به اقلّ هنگامىکه دلیلى بر اکثر نباشد، به اصل برائت بر مىگردد. چنین تحلیلى از دلیل عقل و دستهبندى جامعى که بسیارى از مباحث اصولى را زیر عنوان دلیل عقل قرار دهد، تا زمان شهید سابقه نداشته و این از ابتکارات شهید اول به شمار مىآید. 5- اصالت بقاى ما کان که از آن به استصحاب حال شرع و استصحاب حالِ اجماع نیز تعبیر مىشود. اصولیان در مورد حجیت چنین اصلى اختلاف نظر دارند. قسم دوم دلیلِ عقل، مواردى است که عقل بر خطاب متوقّف است، این قسم داراى شش مورد است: 1- مقدمه واجب مطلق، 2- امر به شىء مستلزم نهى از ضدش باشد، 3- فحواى خطاب - مفهوم موافقت - ، 4- لحن الخطاب، و آن چیزى است که به طور ضرورى از معنا استفاده مىشود، 5- دلیل خطاب و از آن به مفهوم تعبیر مىشود که اقسام بسیارى دارد: وصفى و شرطى (که این دو نزد برخى از اصحاب حجیت دارند و شهید هم آن دو را مىپذیرد) مفهوم عدد و مفهوم غایى (که از نظر شهید، مفهوم غایى به مفهوم وصف برمىگردد.) مفهوم حصر (حجیت آن مسلم است) و مفهوم لقب (که حجیت ندارد)، 6- اصل اباحه در منافع و اصل حرمت در مضار.
شهید در مورد عدم علم به خلاف مىگوید: هرگاه گروهى از اصحاب فتوایى دهند و مخالفى براى آنها معلوم نباشد، چنین مسئلهاى قطعاً اجماع نیست، خصوصاً در صورتى که علم داشته باشیم که امام داخل آن گروه نباشد. در صورتى که معلوم نیست که امام داخل است و مشخص نیست که سایر علما موافق آن مسئله و فتوا باشند، عدم علم به خلاف کفایت نمىکند؛ زیرا اجماع، وفاق است، نه عدم علم به خلاف و آیا چنین عدم خلافى در صورت فقدان مستند ظاهرى (حجّت عقلى و نقلى) حجّت است؟ ظاهر آن است که حجت است؛ زیرا عدالت آنان مانع از فتوا دادنِ بدون علم مىشود.
اجماع منقول
شهید ظاهراً اولین کسى است که اجماع منقول را مطرح کرده است. از نظر شهید، اجماع به واسطه نقلِ واحد، ثابت و داراى اعتبار است. او در این زمینه مىگوید اجماع به واسطه خبر واحد ثابت مىگردد تا زمانى که علم به خلاف آن حاصل نشود؛ زیرا خبر واحد ماده قوى است، همانند روایت آن. به تحقیق کتاب خلاف، انتصار، سرائر و غنیه بر بیشتر این مشتمل است، در حالىکه مخالف در برخى از آنها حتى از ناقل آن دیده شده است.
عدم علم به خلاف
شهید با توجه به دقتهاى عالمانهاش میان اجماع و عدم علم به خلاف، تفاوت قائل مىشود و در مرحله بعد از حجیت و اعتبار آن بحث مىکند. از نظر او، اجماع معنایش وفاق است که بار اثباتى دارد، ولى عدم علم به خلاف بار نفى دارد و این عدم علم به خلاف حجیت دارد.
شهرت
شهید از دو نوع شهرت بحث کرده است: 1- شهرت روایى 2- شهرت فتوایى. از نظر شهید روایت مشهور، روایتى است که راویان آن از سه نفر بیشتر باشند. به چنین روایتى مستفیض نیز گفته مىشود. منظور از شهرت فتوایى، آن چیزى است که عمل به آن در میان علما شهرت یافته باشد.
از کلمات شهید استفاده مىشود که او هر دو قسم شهرت را معتبر و حجت مىدانسته است. وى در این زمینه مىنویسد: برخى مشهور را به مجمععلیه ملحق ساختهاند، اگر منظورشان از الحاق در اجماع است، این سخن ممنوع است، ولى چنانچه مقصود آنان در حجیت است، این حرف نزدیک به چیزى است که ما مىگوییم و به دلیل اینکه ظن در طرف شهرت قوى است، خواه شهرت روایى باشد - به اینکه تدوین آن یا راویان آن به یک لفظ یا الفاظ متفاوت زیاد باشد - و خواه شهرت در فتوا.
آنگاه شهید، مباحث تعارض شهرت را مطرح مىکند که در اینجا دو مورد را ذکر مىکند: 1- تعارض شهرت روایى با شهرت فتوایى، که از نظر شهید، شهرت فتوایى مقدم است. 2- تعارض شهرت مستند به روایت ضعیف با حدیث قوى. در این صورت نیز شهید شهرت را بر حدیث قوى مقدم مىکند.
تجرّى
نقطه اصلى بحث در تجرى آن است که آیا قطع، مطلقا حجت است یا اساساً حجیت قطع به موردى منحصر است که قطع مصادف با واقع باشد. بر این اساس در صورتى که شخص مایعى را که قطع به خمریتش داشته است و از روى علم و عمد آن را بنوشد و بعد معلوم شود که خمر نبوده، آیا چنین شخصى بر این گستاخى به معصیت و تجرّى عقاب مىشود یا نه؟
ریشههاى این بحث به نظریههاى شهید اول در القواعد برمىگردد. شیخ انصارى نیز براى بحث تجرى به کلام شهید اول استناد کرده است. البته روشن است که این بحث با عنوان تجرّى در کلمات شهید و دیگران مطرح نبوده، ولى اساس چنین بحثى را مىتوان در آثار شهید جستوجو کرد. شهید اول در این زمینه مىگوید:
. البته علامه حلى نیز سخنى مشابه آن در مورد ضیق وقت در نماز دارد (علامه حلى، تذکرة الفقهاء، ج1، ص86)، ولى سخن شهید در اینجا از عمومیت برخوردار است.
نیتِ معصیت تا زمانى که آن را عملى نکرده، در معصیت و مذمّت مؤثر نیست و در روایات، چنین عملى مورد بخشش واقع شده است. پس اگر معصیتى را نیت کند و به آنچه که معصیت مىپندارد عمل کند، بعد خلاف آن معلوم شود، پس در تأثیر این نیت (در عقاب و مذمّت) اشکال و نظر است؛ از آن نظر که ایننیت با معصیت مصادف نبوده، بسان یک نیت صرف تلقى مىشود و در نتیجه مورد مؤاخذه قرار نمىگیرد، ولى از آن جهت که چنین عملى دلالت بر هتک حرمت و جرأت بر معصیت دارد مورد عقاب و مذمت قرار مىگیرد.
اقسام استصحاب
اقسام استصحاب براى اولین بار به تفصیل در کلام محقق بیان گردید، اما شهید آنرا توسعه داد و اقسام دیگرى به آن افزود. از این رو اقسام استصحاب از نظر شهیداهمیت دارد. علاوه بر این، شهید، استصحاب را جزء قواعد پنجگانهاى قرارداده است که همه احکام شرعى به آنها بازگشت مىکند، او در این زمینه مىگوید: قاعده سوم: قاعده یقین است و آن بنا گذاشتن بر اصل است؛ یعنى استصحاب چیزى که گذشته است و آن چهار قسم دارد: 1- استصحاب نفى در حکم شرعى تا زمانى که دلیل بر آن وارد شود و از آن به برائت اصلیه تعبیر مىشود، 2- استصحاب حکم عموم، تا هنگامى که مخصصى وارد شود و استصحاب حکم نص، تا موقعى که ناسخى پدید آید. این مورد تنها در موردى تمام است که به صورت مستوفا از مخصص و ناسخ جستوجو شده باشد، 3- استصحاب حکمى که شرعاً ثابت شده است، 4- استصحاب حکم اجماع در محل نزاع، چنان که مىگوییم: آنچه از غیر دو مجراى طبیعى انسان خارج مىگردد وضو را نقض نمىکند؛ زیرا پیش از این خارج شدن، اجماع بر طهارت آن قائم است و آن حکم اجماعى، استصحاب مىشود؛ زیرا اصل در چیز محققى، دوام آن است، مگر معارضى براى آن ثابت شود و اصل عدم معارض است.
احتیاط
اصل بحث احتیاط پیش از شهید نیز مطرح بوده است، ولى شهید دیدگاههاى خاصى درباره آن دارد که کمتر سابقه داشته است و گاه او مباحثى را بر احتیاط مترتب کرده که جنبه ابتکارى دارد.
شهید احتیاط را راهى براى جلب مصلحت و دفع مفسده مىداند.
شهید، مستند قاعده و اصل احتیاط را دلایل نقلى قرار داده است، او مىگوید: اصل این، احادیث خاصى است که در بعضى از آنها وارد شده و نیز حدیث عام از پیامبر گرامى است که فرمود: «دع ما یریبک إلى ما لا یریبک» [آنچه را که تردید دارى رها کن و به سوى چیزى که تردید ندارى روى بیاور.
عمل به دو اصل متنافى. شهید مىگوید: عمل به دو اصل متنافى در بسیارى از مسائل واقع شده است. و اصل و ریشه آن غالباً أخذ به احتیاط است.
عمل به نظریههاى مختلف. او مىنویسد: از همین باب است جمع میان مذاهب و نظریهها در صحت عبادت و معامله تا آنجا که امکان دارد.
تأویل
یکى از مباحث مهم لفظى که در علوم نقلى به ویژه فقه و تفسیر کارایى بسیارى دارد، بحث تأویل است که شهید هم جاىگاه و هم مراتب آن را مشخص و مثالهایى بر آن مترتّب کرده است. او مىگوید: تأویل، تنها در ظواهر است، نه نصوص و براى تأویل مراتبى است که بالاترین آن، آنجایى است که لفظ احتمال آن را داشته باشد و در کلام زیاد داخل شود و نزدیک به این مرتبه، جایى است که احتمال آن در لفظ بعید باشد، ولى قرینهاى بر آن دلالت کند، و بعیدترین تأویل موردى است که نه احتمال آن از لفظ برود و نه قرینهاى بر آن قائم شود که این صورت ردّ شده و پذیرفته نمىشود.
کاربرد اصول
در کلام شهید شهید اصول را در موارد متعددى به کار برده است که برخى لفظى و برخى دیگر عملى است:
اصل عدم سرایت، شهید مىگوید: اصل، اقتضا مىکند که حکم بر مدلول لفظ منحصر شود و به غیر مدلولش، جز در برخى موارد سرایت نکند.
اصل عدم تشریع، شهید مىنویسد: اگر فعل پیامبر بین فعل تکوینى و تشریعى متردّد شد، آیا بر تکوینى حمل مىشود؛ (زیرا اصل عدم تشریع است ) و یا بر شرعى؛ زیرا پیامبر براى بیان شرعیات مبعوث شده است
اصل عدم تداخل اسباب
شهید مىگوید: اصل در اسباب، عدم تداخل آنها است، ولى برخى مواضع استثنا شده است.
اصل برائت، شهید اولین قسم از موارد دلیل عقل را تمسک به اصل برائت شمرده است.
اصل استصحاب، شهید مىگوید: پنجم، اصل بقاى آنچه در گذشته بوده است و به آن استصحاب حال شرع مىگویند.
اصل در منافع و مضار، ایشان بر اساس این اصل، اصل در منافع را اباحه و اصل در مضار را حرمت مىداند.
فاضل مقداد عالمى فقیه، متکلم، عالم به علوم معقول و منقول بود. وى از بزرگان علماى امامیه به شمار مىآمد. او نزد متأخران به «فاضل سیورى» یا «فاضل مقداد» شهرت داشت. ایشان از اکابر شاگردان شهید اول و از کسانى بود که از وى اجازه نقل روایت داشت. شاگردان فاضل مقداد که از او روایت مىکردند، عبارتند از: شرفالدین مکى، حسین بن علاءالدین قمى، تاجالدین حسن بن راشد حلّى، محمدبن شجاع قطان حلى، احمد بن فهد حلى و سیفالدین شفرابى. فاضل مقداد در زمینههاى مختلف تصنیفهایى دارد که به بعضى از آنها اشاره مىشود: آداب الحج، آیات الاحکام، التنقیح الرائع و کنز العرفان.
همچنین در اصول، شرحى بر کتاب مبادى الاصول علامه و شرحى بر کتاب القواعد و الفوائد شهید اول به نام نُضد القواعد الفقهیة على مذهب الامامیة نوشته است. کتاب «شرح مبادى الاصول» در دسترس نیست اما کتاب نضد القواعد الفقهیه با تحقیق سید عبداللطیف کوهکمرى و به اهتمام سیدمحمود مرعشى توسط کتابخانه آیتاللَّه مرعشى در سال 1403 ق چاپ و منتشر شده است. وى از علماى امامیه در قرن نهم قمرى و عالمى فاضل، محقق، ادیب، شاعر و فقیه است. ایشان از شاگردان شیخ ظهیرالدین عاملى است. نسب وى به سلاطین آلبویه مىرسد. وى از بلاد خویش به بلاد شام هجرت کرد و به تحصیل علوم پرداخت. او حاشیهاى بر قواعد علامه و حاشیهاى بر ذکرى الشیعه شهید نوشته است، همچنین وى حواشى زیادى بر کتب اصول و غیر آن نوشته است، که هیچکدام از آن آثار در دسترس نیست.
- محمد بن على بن ابراهیم بن حسن بن ابى جمهور إحسائى
زندگى نامه
وى از علماى بزرگ امامیه، عالمى فاضل، حکیم کامل و مدقق، متبحر و ماهر، متکلم و محدث و از شاگردان شیخ على بن هلال جزائرى و حسن بن عبدالکریم فتال و از معاصران محقق کرکى است.
برخى از تألیفات او عبارتند از: معین الفکر، غوالى اللئالى یا عوالى اللئالى، زاد المسافرین فى اصول الدین، المجلى فى مرآة المنجى، درر اللئالى و المسالک الجامعیة.
همچنین کتابهاى اصولى وى عبارتند از: - الأقطاب الفقهیة والوظائف الدینیة على مذهب الامامیة که مانند قواعد شهید بر اقطاب مرتب است، اما از قواعد شهید خیلى مختصرتر است. این کتاب مشتمل بر
برخى مباحث فقهى و همچنین قواعد فقهى و اصولى مىباشد. - کاشف الحال عن احوال الاستدلال. - الاجتهادیة؛ - قبس الاقتداء أو الاهتداء فى شرائط الافتاء و الاستفتاء که مشتمل بر مباحث اجتهاد و تقلید است. رسالة فى لزوم العمل بأخبار الأصحاب فى هذا الزمان.
هیچکدام از این سه اثر اخیر یافت نشده است. در مورد ابن ابى جمهور احسائى شبهات زیادى وارد شده و نسبتهاى ناروایى به ایشان دادهاند. حضرت آیتاللّه العظمى مرعشى نجفى؛ آن شبهات و نقد آنها را در رسالهاى به نام الرّدود و النقود على الکتاب و مؤلفة والاجوبة الشافیة الکافیة عنهما گردآورى کرده است. این رساله در مقدمه کتاب العوالى به چاپ رسیده است. تعدادى از شبهات وارده بر ایشان از این قرار است: او از غلات بود، از عرفا وصوفیه بود، از فلاسفه بود، وى درنقل روایات، اهل تساهل بود و هرچه و در هر جإ؛طض مىیافت در کتابهایش نقل مىکرد، وى اخبارى بود، او در نقل روایت غیرضابط و غیرمتثبت بود.
معرفى اجمالى کتاب الأقطاب الفقهیة ابن ابى جمهور
پس از نوشتن کتاب حدیثى عوالى اللئالى در آرزوى نوشتن کتاب فقهىاى بود که هم جامع باشد و هم به دانشپژوه این رشته، کیفیت استخراج فروع از اصول را آموزش دهد. از این رو تصمیم بر نوشتن این کتاب گرفت. او در مقدمه کتاب چنین نگاشته است: واز آنجا که خداوند کریم توفیق اتمام کتاب عوالى اللئالى الحدیثة على مذهب الامامیه را عنایت فرمود، دوست داشتم به دنبال آن رسالهاى در احکام فقهى و وظایف دینى که جامع بین فروع و دلایل آن و مشتمل بر مسائل و دلایلش باشد و به جوینده مشتاق، کیفیت استخراج را بیاموزد، به نگارش درآورم.
نویسنده در این کتاب مباحث اصولى و فقهى را در 46 قطب بیان کرده است که در این میان نزدیک به 16 قطب نخست کتاب به قواعد و اقطاب اصولى اختصاص دارد. او همانند سایر قاعدهنویسان، علاوه بر توضیح قاعده، فروع ومصادیق متناسب با آن را نیز ذکر کرده است. وى در بیان قواعد اصولى و فقهى از ترتیب و نظم خاصى پیروى نکرده است. سرفصلها و عناوین کلى مباحث اصولى که ابن ابى جمهور مطرح ساخته، به قرار ذیل است: 1- تعریف حکم و اقسام آن، 2- وضع، سبب، شرط و مانع و اقسام آنها، 3- بنابر اصل، تعارض اصلین، 4- رخصتهاى شرعى، 5- نفى ضرر، 6- عادت و تغییر احکام، 7- اقسام دلالت الفاظ، 8- مطلق و مقید و حالت مختلف آن، 9- دو اصل متنافى، 10- منحصر کردن حکم بر مدلول لفظ، 11- انشا و خبر، 12- امر و نهى، 13- افعال پیامبر، 14- حجیتِ اجماع، 15- خبر در بردارنده قرینه. ابن ابى جمهور، مباحث مختلف اصولى و فقهى را بایکدیگر مخلوط کرده که این امر باعث پیچیدگى و بههم ریختگى این کتاب شده است. براى نمونه، سه مورد این اختلاط ذکر مىشود: الف) ابن ابى جمهور در قطب 8، قاعده نفى ضرر و قاعده عادت را با یکدیگر مخلوط نموده است ، در حالى که همه قاعدهنویسان این دو قاعده را از یکدیگر تفکیک کردهاند. ب) در قطب ، قاعده بنابر اصل یا استصحاب را ذکرکرده است و در ادامه بدون آن که اصل قاعده نیت را بیان کند یک فرع آن را بیان کرده است.
در قطب 13، بحث انشا و خبر و فرق آنها را مطرح کرده و بىهیچ مناسبتى بحث را روى مانع و انواع آن برده است، در حالى که شهید اول، مانع و اقسام آن را از اقسام حکم وضعى شمرده است.
تأثیرپذیرى از گذشتگان
شهید اول ابن ابى جمهور در افکار و اندیشههاى اصولى، سبک وشیوه نگارشِ کتابش به شدت تحت تأثیر شهید اول قرار داشته، به گونهاى که اگر گفته شود عمده این کتاب تلخیصِ کتاب القواعد و الفوائد است، سخن گزافى نیست؛ تشابه در عبارات، مثالها، فروع و چینش مطالب همگى حاکى از این مطلب است. براى اثبات ادعاى فوق، سه مورد از عین عبارات آن دو عالم فقیه نقل مىشود تا میزان و کمیت تأثیرپذیرى به خوبى آشکار شود
عنوان کتاب شهید کتاب ذکرى را در یک مقدمه و چهار قطب به نظم مىکشد. ایشان مىگوید: اما اقطاب چهارگانه عبارتند از: اول، عبادات؛ دوم، عقود؛ سوم، ایقاعات و چهارم سیاسات که به آنها احکام نیز مىگویند. ابن ابى جمهور با الهام از کتاب ذکرى، نام کتاب خویش را الأقطاب الفقهیة گذاشته است.
تعریف حکم شهید مىگوید: الحکم خطاب الشرع المتعلق بأفعال المکلفین بالإقتضاء او التخییر او الوضع. ابن ابى جمهور عین همین تعریف را براى حکم در کتاب خود آورده است.
متعلق حکم شهید اول درباره متعلق حکم مىگوید: متعلقات الاحکام قسمان: أحدهما: ما هو المقصود بالذات وهو المتضمن للمصالح و المفاسد فى نفسه والثانى: ما هو وسیلة وطریق الى المصلحة والمفسدة، و حکم الوسائل حکم المقاصد و تتفاوت الفضائل بحسب المقاصد.
ابن ابى جمهور نیز در این زمینه مىنویسد: متعلق الحکم مقصدان نفس المصلحة او المفسدة فى نفسه ووسیلة: هى الطریق المفضى الى احدهما و حکمها حکمه فى الاحکام الخمسة ویتفاوت فى الفضیلة بحسب تفاوت المقاصد فیها.
نوآورىها
هر چند ابن ابى جمهور عمیقاً تحت تأثیر شگرف اندیشههاى شهید اول قرار داشته است، اما به هر حال به عنوان یک فقیه و اصولى از اندیشههاى ویژهاى هم برخوردار بوده که به رغم اندک بودنش، باید به آن توجه شود. 1 - تعارض اصل و ظاهر ابن ابى جمهور مىگوید: گاهى اصل و ظاهر با یکدیگر تعارض مىکنند، مانند غساله حمام و لباس کسى که پیوسته شراب مىخورد وگل سر راه، و براى آن فروع بسیارى است و در ترجیح هر کدام بر دیگرى دو وجه است. تا اینجا شهید هم همینطور مطرح کرده، ولى ابن ابى جمهور ملاک تقدم یکى بر دیگرى را چنین ذکر کرده است: نزدیکترین این دو وجه [به واقع] مراعات کردن قوت و ضعف در هر یک از آنهاست.
. ابن ابى جمهور احسائى، الأقطاب الفقهیّه، ص45: «وقد یتعارض الأصل والظاهر، کغسالة الحمام وثیاب مدمن الخمر وطین الطریق، وله فروع کثیرة. وفى ترجیح أیهما وجهان، أقربهما مراعاة القوة والضعف فى أیهما
حمل مطلق بر مقید
بىتردید براى مطلق و مقید حالات متفاوتى است که در برخى از آنها حمل مطلق بر مقید واجب و در برخى این حمل لازم نیست. ابن ابى جمهور مىگوید: اگر سبب و حکم در مطلق و مقید مختلف باشد، اجماعاً حملى صورت نخواهد گرفت و در صورتى که آن دو یکى باشند، حمل، قطعى است و براى آن، مثالهایى است و گاهى در نفى و اثبات جارى مىشود و اگر سبب، مختلف ولى حکم، متحد باشد یا برعکس، در حمل مطلق بر مقید اختلاف است و اقوا [به نظر من] در این دو صورت، حمل مطلق بر مقید است.
کل و کلّى
ابن ابى جمهور مىگوید: لفظ، یا دلالت بر کلى مىکند یا دلالت بر کلّ و در هر دوحالت یا در ثبوت یا در نفى؛ در ثبوت [در امتثال] به جزئى از کلى اکتفا مىشود و در نفى باید جمیع جزئیات [ترک شود] و در مورد کل نیز [در امتثال] آوردن جزء کافى است و در نفى باید جمیع [ترک شود].
فقدان دلالت امر بر فوریت از نظر ابن ابى جمهور، صیغه امر بر فوریت هیچگونه دلالتى ندارد.
سید محمد بن ابراهیم حسینى شیرازى دشتکى
وى ملقّب به صدرالدین و امیر صدرالدین و سیدالحکماء و صدرالعلماء و صدرالحکماء و صدرالحقیقة و معروف به صدرالدین کبیر است. او عالم، حکیم، فقیه مدقق و از علماى اوایل قرن دهم قمرى مىباشد. ایشان علوم شرعى را از پدرش غیاثالدین منصور و پسر عموى پدرش میرنظامالدین احمد بن اسحاق بن على بن عربشاه فراگرفته است. وى از خانواده اهل علم و آبا و اجدادش از علماى عصر خود بودهاند. تعدادى از تألیفات او به شرح زیر است: حاشیة تیسیر الوصول الى جامع الاصول در فقه شافعى؛ حاشیة شرح المطالع؛ حاشیة مطول و حاشیة کشاف زمخشرى. کتاب اصولى وى حاشیة شرح مختصر الاصول عضدى است که در دسترس نیست. - سید جمالالدین بن عبدالله بن محمد بن حسن حسینى جرجانى (زنده در سال 921ق) جمال الدین، عالمى فاضل، محقق و مدقق است. وى از معاصران محقق کرکى یا از شاگردان او مىباشد. او در زمان شاه اسماعیل صفوى به مقام صدارت رسید.
کتاب اصولى وى شرح تهذیب الاصول علامه مىباشد که بین اصولیان معروف است و از آن زیاد نقل مىکنند. این کتاب محققانه بهترین شرحى است که بر تهذیب الاصول علامه نوشته شده است.
سید بدر الدین حسن بن سید جعفر بن فخرالدین حسن بن نجمالدین بن اعرج حسینى عاملى موسوى کرکى
سید بدرالدین از اکابر علماى شیعه، فاضل جلیل القدر و از مشایخ شهید ثانى است. شهید ثانى در وصف استاد خود چنین فرموده است: فقیه کبیر اجل اعلم اکمل، رییس الفقهاء، صاحب نفس طاهره زکیه، افضل متأخرین در هر دو قوه علمیه وعملیه و.... آبا و اجداد وى از مشاهیر علما بودهاند.
مشایخ و اساتید او عبارتند از: پسر خالهاش محقق کرکى، شیخ على بن عبدالعلى میسى و شیخ شمسالدین محمد بن داوود معروف به ابن مؤذن جزینى.
برخى از شاگردان او نیز به این قرار است: شهید ثانى، شیخ حسین بن عبدالصمد والد شیخ بهائى و فرزندش سید حسین.
سید بدرالدین در موضوعات مختلف تألیفاتى دارد که برخى از آنها عبارتند از: المحجة البیضاء و الحجة الغراء، مقنع الطلاب و شرح الطیبة الجزریة فى القرائات العشر. کتاب اصولى وى العمدة الجلیة فى الاصول الفقهیة است که امروزه در دسترس نیست.
کمالالدین حسین بن خواجه شرفالدین عبدالحق اردبیلى معروف به الهى
وى عالمى فاضل، کامل و ماهر در علوم عقلى و نقلى و نخستین کسى است که در علوم شرعى طبق مذهب تشیع به زبان فارسى کتاب نوشته است. او در مذهب حق شیعه تعصب خاصى داشته و به مسلک تصوف و عرفان، رغبت کامل داشته است.
اساتید او عبارتاند از: شیخ على آملى، جلال الدین محمد دوانى، غیاث الدین بن الامیر صدر الشیرازى و جمال الدین عطاء الله بن فضلالله حسینى.
از جمله شاگردان ایشان میرزا کمالالدین ابراهیم صفوى اردبیلى است.
ایشان بیش از سى تألیف، تعلیق، حاشیه و رساله در مورد موضوعات مختلف دارد که به تعدادى از آنها اشاره مىشود: منهج الفصاحة فى شرح نهجالبلاغه، کتاب التفسیر، امامت (به فارسى و ترکى)، فضایل ائمه و دلائل امامت ایشان و.... کتاب اصولى او شرح تهذیب الاصول علامه حلى است که در دسترس
نیست.
نورالدین أبوالحسن على بن حسین بن عبدالعالى عاملى کرکى
زندگى نامه
محقق ثانى از علماى قرن دهم قمرى و معاصر شاه طهماسب صفوى بود. وى عالمى عامل و فقیهى کامل، مجتهد و اصولى، محقق و مدقق، نادره و علّامه وقت خود بود. در وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و کثرت تحقیق و تدقیق و نیکویى تألیف و متانت تصنیف، از کثرت شهرت به اقامه برهان و بینه احتیاج ندارد.
گاهى معروف به شیخ علائى و زمانى معروف به مولاى مروج و گاهى معروف به محقق ثانى و محقق کرکى بود. به خاطر شهرت و آوازهاى که پیدا کرده بود، شاه
طهماسب به او عنایت داشت و منصب شیخالاسلامى را به او واگذار کرد. بدین ترتیب، خدمات دینى و مذهبى زیادى انجام داد به طورى که در ترویج مذهب جعفرى و قلع و قمع بدعتها و دفع شرارت و مفاسد، کوشش و جانفشانى مىکرد. محقق کرکى به خاطر ترویج مذهب به بلاد مختلفى از جمله شهرهاى مختلف ایران مسافرت کرد.
برخى از اساتید ایشان عبارتند از: على بن هلال جزایرى، شیخ شمسالدین محمدبن خاتون و شیخ شمسالدین جزینى پسر عموى شهید اول.
همچنین شیخ على بن عبدالعالى کرکى، ابن ابى جامع، شیخ زینالدین الفقعانى، شیخ نعمت الله بن شیخ جمالالدین ابى العباس و شیخ عبدالنبى جزائرى از جمله شاگردان وى مىباشند.
محقق کرکى تألیفات وتعلیقات فراوانى دارد که به تعدادى از آنها اشاره مىشود: جامع المقاصد فى شرح القواعد، حاشیة ارشاد علامه حلى، حاشیة تحریر علامه، حاشیة مختصر النافع، شرح الفیه شهید اول و شرح شرایع.
آثار اصولى وى دو رساله بهنام طریق استنباط الاحکام و رسالة فى المنع من تقلید المیّت مىباشد.
رساله طریق استنباط الاحکام دو بار چاپ شده است. ابتدا در سال 1391ق در نجف اشرف و بعد در سال 1396ق در شهر مقدس قم با تحقیق و تعلیق عبدالهادى فضلى و در 24 صفحه توسط مکتبة الاسلامیة الکبرى چاپ شده است.
روششناسى
معرّفى اجمالى رساله طریق استنباط الاحکام محقق کرکى این رساله را به درخواست دو نفر از شاگردانش به نگارش درآوردهاست. آنان از وى خواسته بودند که دستور عمل استنباط و کیفیت استخراج حکمِ وقایع را از ادله، آنگونه که او به صورت شفاهى آموخته بود، براى آنان تبیین کند. شاید آنان احساس مىکردند همه شیوهها و روشهاى استنباط در کتابهاى اصولى و به صورت کاربردى بیان نشده است، از اینرو، از او چنین درخواستى را کردند.
کیفیت طرح مباحث محقق کرکى در این رساله از مباحث مفصل اصولى سخن به میان نیاورده است، بلکه مقصود او ارایه دستورالعملى کلى براى شخصى است که مىخواهد ورود و خروج و کیفیت عملى کردن استنباط را یاد بگیرد. مباحث رساله محقق کرکى به طور مختصر و سربسته این مباحث را مطرح کرده است: 1- راههاى رسیدن به احکام (ادله اربعه)، 2- کیفیت استفاده از کتاب براى اثبات حکم شرعى، 3- کیفیت استفاده از سنت براى اثبات حکم شرعى، 4- اجماع، 5- ادله عقل، 6- وجوب اجتهاد، 7- کیفیّت تصرّف مجتهد درحوادثى که محلّ فتواست.
نوآورىها
خبر مُرسل محقق کرکى در حجیت خبر مرسل همان نظریه شیخ طوسى را پذیرفته است. او مىگوید: اصحاب ما از مراسیل، جز به آنچه که معلوم باشد که مُرسِل آن جز از ثقات نقل نمىکند، عمل نمىنمایند، مانند ابن ابى عمیر وابو بصیر. نکته اضافى در کلام وى ایناست که به برخى از مراسیل اصحاب مىتوان عمل کرد و به برخى دیگر بنا به دلایلى نمىتوان. از نظر محقق کرکى به مراسیل علامه حلى، فخرالمحققین، شیخ مقداد و ابن فهد حلى مىتوان عمل کرد، ولى مراسیل شهید اول و محقق حلى اعتبار کافى ندارد.
تعارض اخبار
محقق پس از تعریف انواع خبر (صحیح، موثق، حسن و ضعیف) به سلسله مراتب آنها اشاره کرده و مىگوید در صورت تعارض این اخبار با یکدیگر، صحیح مقدم مىشود و در مرحله بعدى خبر حسن و در نهایت به خبر موثق عمل مىشود، ولى به هر حال به خبر ضعیف عمل نمىشود.
حجیت اجماع منقول
محقق کرکى به پیروى از شهید اول، اجماع منقول به خبر واحد را مطرح ساخته و آن را حجت دانسته است.
دلیل عقل
محقق کرکى هنگام شمردن دلایل احکام از دلیل عقل به «ادلة عقل» تعبیر مىکند. او پس از شهید اول دلیل عقل را گسترش بیشترى مىدهد و موارد جدیدى بدان مىافزاید. مصادیق وموارد دلیل عقل از نظر کرکى به این قرار است: منطوق، مفهوم موافقت، مفهوم مخالفت، برائت اصلیه، استصحاب، اتحاد طریق المسئلتین و تعدى حکم از منطوق به مسکوت.
دلیل وجوب اجتهاد
محقق کرکى مىگوید: دلیل ما بر عمل به این ادله روایتى است که به صورت صحیح از امام صادق نقل شده که شیخ مقداد در تنقیح، آن را چنین آورده است: بر ماست که اصول را به شما القا کنیم و بر شماست که بر آن اصول تفریع کنید و این دلیل وجوب اجتهاد نیز مىباشد.
فرق محل فتوا و محل روایت یکى از شیوههاى مهم استنباط فهم و درک موارد فتوا و موارد روایت است؛ زیرا در مواردى که محل فتواست در آنها نهىِ از تقلید اموات وجود دارد. محقق کرکى موارد محل روایت را چنین مىشمرد: 1- نص از کتاب، 2- نص از سنت متواتر و آحاد صحیحه، 3- مشهور روایى و فتوایى میان علما، 4- مواردى که اجماعى است، چه اجماع کل امت یا اجماع شیعه. اما موارد محل فتوا از نظر ایشان عبارت است از: 1- مسائل موارد نزاع میان مجتهدان که در کتابهاى مختلف علامه حلّى جمع شده است، 2- فروعى که بعد از علّامه توسط مجتهدان بعدى، مثل شهید و متأخران او مطرح شده است.
کیفیت تصرف در حوادث محقق کرکى پس از آن که میان موارد روایت و موارد فتوا تمییز قائل شده است، در موارد فتوا چگونگى تصرف مجتهد را در ادله بیان مىکند: از نظر محقق کرکى حوادث دو دستهاند: 1- حوادثى که در زمانهاى گذشته حادث شده است و مجتهدان در آن بحث کردهاند که در این صورت لازم است دانشپژوه، اقوال و ادله مجتهدان را بداند تا یکى را بر دیگرى ترجیح دهد، ولى در صورتى که مرجحى برایش حاصل نشده باشد، باید توقف و احتیاط کند. 2- چنانچه حوادث از زمره حوادثى باشد که در زمان جوینده و دانشپژوه ایجاد شده در اینجا در صورتى که حادثه از جزئیاتى باشد که در کلیات مسائل داخل است، باید جزئى را در آن کلى داخل کند، ولى چنانچه داخل یکى از کلیات نشده، خود او در آن حادثه بحث و تصرف کند، به اینکه به اصول و ادله مراجعه کند و آنچه را با ادله مناسبت دارد، تطبیق مىدهد.
امیر غیاثالدین منصور بن صدرالدین محمد بن ابراهیم حسینى دشتکى شیرازى
وى از اعاظم علما، فحول حکماى نامى اسلامى امامى، جمع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، اکمل اهل دقت و نظر و جلالت علمى او مسلّم همگان بود.
در سن چهارده سالگى انگیزه جدل و مناظره با علّامه دوانى را در مطالب علمى عالى در خود دید و در بیست سالگى از تحصیل علوم فارغ شد. ایشان به «خاتم الحکماء» و «استاد البشر» و «عقل حادى عشر» موصوف و به «غیاث الحکماء» و «امیر غیاثالدین» معروف و مشهور بود.
او در علوم و فنون مختلف تألیفاتى دارد که به تعدادى از آنها اشاره مىشود: اثبات الواجب تعالى، اشراق هیاکل النور عن ظلمات شواکل الغرور، التجرید و تعدیل المیزان.
کتاب اصولى وى المحاکمات بین حواشى والده الامیر صدرالدین على شرح مختصر العضدى وحواشى المحقق الدوانى علیه است. این کتاب در دسترس نیست.
شاه طاهر بن رضىالدین حسینى کاشانى
ایشان از اکابر علماى اثنى عشرى و عالم در حدیث، فقه، تفسیر و ریاضى بود.تعدادى از ملوک هند به برکت ارشادات وى مذهب تشیع را قبول کردند.
تعدادى از کتابهاى او به این قرار است: احوال معاد، انموذج العلوم و شرح باب حادى عشر.کتاب اصولى وى شرح تهذیب الأصول علامه حلى مىباشد. که در دسترس نیست. - شیخ زیدالدین بن نورالدین على بن احمد بن محمد بن على بن جمال الدینبن تقى بن صالح بن مشرف عاملى شامى طوسى جبعى مشهور به شهید ثانى
زندگى نامه
وى مشهور به شهید ثانى است و در علم، فضل، زهد، عبادت، وثاقت، ورع، تحقیق، تبحر، جلالت قدر، عظمت شأن و کرامت، بلکه در تمام کمالات و فضایل مشهورتر از آن است که ذکر شود و محاسنش بیشتر از آن است که قابل شمارش باشد. وى از مفاخر و اعیان و اکابر فقهاى اثنا عشرى و فقیهى اصولى، محدثى رجالى، مفسر، ادیب، نحوى و لغوى، حکیم متکلم بود. جامعیت او در تمامى علوم عقلى و نقلى و فنون ادبى و عربى و ریاضى مسلم عامّه و مشهور آفاق بود و از امامیه نخستین کسى است که در علم درایه کتاب تألیف کرده است. پدر بزرگوار، همچنین اجداد و اولاد و احفادش همه از اهل علم بودهاند.
شهید ثانى براى تحصیل علم و کسبِ فیض از اساتید به شهرهاى مختلفى از جمله دمشق، مصر، حجاز، عراق و بیتالمقدس سفر کرد.
ایشان غیر از مذهب اثنا عشرى، به مذاهب اهل تسنن نیز مسلط بود و به هر گروهى طبق مذهبش فتوا مىداد. برخى از مشایخ و اساتید شیعى ایشان عبارتند از: پدر بزرگوارش على بن احمد معروف به ابن حاجه نحاریرى، محقق میسى، سید حسن بن سید جعفر موسوى کرکى عاملى صاحب محجة البیضاء، شمسالدین محمد بن مکى و شیخ احمد بن جابر. اما تعدادى از مشایخ و اساتید سنى ایشان نیز به این قرار است: شمسالدین بن طولون دمشقى حنفى، شیخ محیى الدین عبدالقادر ابن ابى الخیر الغزى، شیخ شمسالدین بن ابى اللطف مقدسى، شیخ شهابالدین احمد رملى و شیخ شهابالدین بن نجار حنبلى.
ایشان شاگردانى نیز داشته است که برخى از آنها عبارتند از: سید نورالدین علىبن حسین موسوى عاملى جبعى (والد صاحب مدارک)، شیخ حسین بن عبدالصمد (والد شیخ بهائى) محمد بن حسین (ملقّب به حرعاملى) و على بن زهرة عاملى جبعى.
شهید ثانى در علوم و فنون مختلف تألیفات و تصنیفات زیادى داشته است، به طورى که تا هشتاد و سه کتاب براى آن عالم فرزانه ذکر کردهاند.
اینک به تعدادى از آنها اشاره مىکنیم: الروضة البهیة فى شرح اللمعة الدمشقیه، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان علامه حلى، المقاصد العلیه، مسالک الافهام الى تنقیح شرایع الاسلام، حاشیة الارشاد و البدایة فى علم الدرایه.
اما کتابهاى اصولى ایشان نیز به این قرار است: تمهید القواعد الاصولیة والعربیة لتفریع الاحکام الشرعیه، رسالة فى عدم جواز تقلید المیت، رسالة فى الاجتهاد، رسالة فى تحقیق الاجماع (هیچکدام از این دو اثر اخیر تا کنون یافت نشده و در دسترس نیست) و رسالة فى تیقن الطهارة و الحدث و الشک فى المتأخر منهما.
روششناسى
معرّفى اجمالى تمهید القواعد
چنانکه گذشت شهید در این کتاب صد قاعده اصولى و صد قاعده ادبى را با فروع و مصادیق آنها ذکر کرده است. او در ابتدا، باب، سپس فصل و بعد از آن مقدمه و در نهایت به طرح قواعد پرداخته است. ابواب اصولى این کتاب به قرار زیر است: المقصد الاول: فى الحکم، المقصد الثانى: فى الکتاب والسنة، المقصد الثالث: فى الاجماع، المقصد الرابع: فى القیاس، المقصد الخامس: فى ادلة اختلف فیها، المقصد السادس: فى التعادل و التراجیح، المقصد السابع: فى الاجتهاد و التقلید. شهید ضمن این صد قاعده، مهمترین مباحث اصولى هر بابى را به خوبى بیان کرده است.
مقایسه تمهید القواعد با القواعد والفوائد کتاب القواعد شهید اول و تمهید القواعد شهید ثانى نخستین کتابهایى مىباشند که مباحث فقهى و اصولى و ادبى را به سبک قاعده مطرح کردهاند و هر یک خصوصیات و ویژگىهایى دارند که آنها را از سایر کتابهاى مشابه جدا مىسازد. از این رو، مقایسه اجمالى آن دو حایز اهمیت است. 1- القواعد و الفوائد حاوى قواعد اصولى، فقهى و ادبى است، در حالى که تمهیدالقواعد تنها شامل قواعد ادبى و اصولى است. 2- شهید اول قواعد را از یکدیگر تفکیک نکرده، ولى تمهید القواعد شهید ثانى از این جهت، نظم ویژهاى دارد. او به خوبى، قواعد اصولى را از ادبى جدا کرده است. 3- قواعدى را که شهید اول طرح کرده بر حسب ترتیب معهود ابواب اصولى، فقهى و ادبى نیست، در حالى که این ترتیب در تمهید القواعد به شایستگى رعایت شده است. 4- در القواعد، تمامى مباحث اصولى مطرح نشده، در حالى که در تمهید القواعد همه مباحث اصولى به طور جامع طرح شده است. 5- نکته مهم دیگر اینکه میزان تأثیر پذیرى شهید ثانى در تمهید القواعد نسبت به شهید اول در القواعد بیشتر است. و به همین میزان نوآورى شهید ثانى در تمهید کمتر از شهید در القواعد است.
کیفیت طرح مباحث شهید ثانى
در تمهید القواعد دو دسته قواعد را بررسى کرده است (قواعد اصولى و قواعد ادبى) و از هر نوع، صد قاعده را انتخاب کرده است و روش ویژهاى در طرح و بیان مباحث اصولى به کار بسته است که به تفصیل موارد آن ذکر مىشود
هدف و انگیزه
از نظر شهید ثانى نقطه اصلى اجتهاد و استنباط، توانایى برگشت دادن فروع به اصول متناسب با آنهاست و این مهم جز با تمرین دادن و نشان دادن عملىِ کیفیتِ ردّ فروع به اصول و قواعد میسّر نمىشود. از این رو، هدف او از تألیف کتاب التمهید، ارایه راههاى عملى براى تحصیل ملکه اجتهاد در میان طلاب حوزههاى علوم دینى است.
نقش اصول و ادبیات در اجتهاد
شهید ثانى معتقد است که علوم مختلفى در زمینهسازى براى فقه و اجتهاد تأثیر دارند، ولى در این میان اصول و ادبیات عرب، نقش بارزترى بازى مىکنند؛ چرا که اصول، امکان استدلال را براى اثبات فقه تأمین کرده و ادبیات عرب، راه وصول به آن است، اما مىتوان نیازمندى به سایر علوم را در استنباط، با مراجعه به منابع اصیل آن، برطرف کرد. شهید درباره اهمیت این دوعلم مىگوید: مهمترین مقدمات علم فقه، علم اصول و ادبیات است؛ زیرا اولى، روش و دلیل فقه است و دومى، راه و مسلک آن است و غیر از ایندو علم، یا فقه بر آن متوقف نیست، مثل علم کلام (جز آن مقدارى که در تحقق ایمان، معتبر است) یا فقه بر آن متوقف است، ولى با این حال در آنها همین مقدار که به اصول تصحیح شده مراجعه شود کافى است، مثل حدیث و لغت.
تفریعگرایى
شهید بر این باور است که بیان قواعد ادبى و اصولى به صورت انتزاعى و بدون ذکر مصادیق و موارد نمىتواند براى اجتهاد و استنباط، اثر کافى داشته باشد، هر چند در جاى خود شرط لازم براى اجتهاد به حساب مىآیند. بر این اساس،هنگام ذکر هر قاعده، مصادیق و فروعى را نیز براى آن شمرده است. البته دراین باره بناى استقصاى فروع را به طور کامل نداشته، وگرنه حجم کتاب به چندین جلد مىرسید. با وجود این، شیوه متعادلى را در تفریع، انتخاب کرده است.
غیر استدلالى
هدف اصلى شهید در کتاب مذکور، آشنایى طلاب با کیفیت تفریع و استخراج فروع از اصول بوده و بر همین اساس او کمتر به استدلال بر صحّت و سقم مطالب پرداخته است. خود وى به همین نکته اذعان کرده است.
شهید ثانى در تطبیق و تفریع فروع تنها به ذکر مصادیق ومثالهاى قاعده اکتفا نکرده و گاهى شیوه استدلال را به عنوان تفریع بر قاعده ذکر کرده است. او مىگوید: هرگاه مأمور به، اسم جنسى باشد که به واسطه «من» مجرور شده باشد، مانند آیه شریفه: «خذ من أموالهم صدقة» مقتضاى آن وجوب از هر نوعى است که دلیلى بر اخراج آن قائم نشده باشد ... و از فروع آن: استدلال به آیه بر موارد اختلافى در وجوب زکات در آنها است، مثل اسب و مانند آن.
تفریعگرایى، شهید ثانى را تا به آنجا سوق داده که گاهى فرعى از مذهب شیعه براى قاعدهاى نیافته، لاجرم فرع مذهب اهل سنت را بر قاعده مزبور تفریع کرده است: هر گاه سبب، عام و لفظ، خاص باشد معیار در اعتبار، لفظ است (نه سبب)و عامه بر آن متفرّع کردهاند ....
فرقشناسى
شناخت تمایز و فرقهاى امور مشابه از ضرورتهاى هر علمى است. در گذشته، علم فروق جاىگاه ویژهاى، به خصوص در فقه اهل سنت داشته است، به گونهاى که کتابهاى مستقلى در این رابطه تدوین شده است، مانند کتاب الفروق قُرافى. شهید ثانى در کتاب تمهید القواعد به گونه تلفیقى عمل کرده است؛ بدین معنا که علاوه بر ذکر قواعد، گاهى به فروق میان قواعد و مسائل فقهى پرداخته است، براى نمونه او فرق میان خبر و انشا را بیان کرده است.
بیان واژههاى مختلف یک قاعده شهید سبک و روش معجمنگارى را تا حدودى در کتاب التمهید به کاربسته است، او در آنجا نامهاى متعدد هر قاعده را متذکر شده است. او مىگوید: استصحابِ حال نزد بیشتر محققان، حجت است و گاهى از آن اینگونه تعبیر مىشود که: اصل در هر حادثى، تقدیر آن به نزدیکترینِ زمان است و نیز گاهى چنین تعبیر مىشود: اصل، بقاى هر چیزى بر همان صفتى است که در گذشته بر آن بوده است.
بیان محل نزاع
مشخص نبودن محل اختلاف در مباحث اختلافى، به بحثهاى طولانى و بى حاصل منجرّ مىشود. شهید با درک این ضرورت، موارد اختلاف و محل نزاع را به طور دقیق و صحیح تبیین کرده است، به طور نمونه او در این بحث که آیا جمع غیر مضاف و غیر مدخول به الف و لام، اِفاده عموم مىکند یا نه پس از بیان مبناى اختلاف که اقل جمع دو یا سه است، مىگوید: و سزاوار است که محل نزاع و اختلاف روشن شود؛ اختلاف در لفظى است که مفید جمع است، مثل «زیدان» و «رجال»، نه در لفظ «ج - م - ع»؛ زیرا قطعاً آن لفظ بر دو تإ؛کق «ظذ - بدون هیچ اختلافى - اطلاق مىشود.
کم تنوّعى
در فروع شهید، همانند بسیارى از نویسندگان قواعد فقهى، اصولى و ادبى، براى ذکر فروع متناسب، با مشکلات متعددى مواجه بوده است، گاهى طبق مذهب خودش، مصادیق متناسب پیدا نکرده است، ولى مهمتر آن که در بسیارى از اوقات، مصادیقِ قواعد از بابهاى اقرار، وصیت، عتق، نذر و وقف را انتخاب و کمتر تنوع در مصادیق را رعایت کرده است، هرچند گاهى از ابواب مختلف فقهى از جمله عبادات براى جستوجوى فروع و مصادیق بهره گرفته است، به طور نمونه پس از پایان تعریف فقه مىگوید: وقتى این تعریف تثبیت شد، بر آنچه ذکر کردهاند مسائل بسیارى مترتب مىشود، مثل اوقاف، وصایا، ایمان، نذورات، تعلیقات و غیر اینها. او در پایان بحث اقلّ جمع، همین عبارت و فروع را مطرح کرده است.
تأثیرپذیرى از گذشتگان
شهید ثانى از اندیشههاى موجود و مطرح در حوزههاى شیعى و سنى بهره وافى گرفت و توانسته نظریههاى مهمى را ارایه کند. برخى از شخصیتهایى که در افکار شهید ثانى مؤثر بودهاند، عبارتاند از:
علامه حلّى
انواع علت در قیاس علامه، قیاس منصوص العلة را حجت مىدانست. از نظر او راههاى رسیدن به علت از طریق نص سه چیز است: 1-نص بر علت حکم، دلالت قطعى داشته باشد، مثل لعلة کذا ...، 2- نص، در تعلیل ظهور داشته باشد که این سه قسم است: لکذا و بکذا و انّه کذا، 3- نص به ایماء و اشاره علت را بیان کند، مانند آن که جواب از سؤال قرار گیرد.
شهید ثانى با پیروى از علامه مىگوید: نصى که بر علت دلالت دارد یا در دلالتش بر علت قطعى است، مثل لعلة کذا یا لسبب کذا ومن اجل کذا یا نص، ظهور در علت داشته باشد، مثل لکذا یا انه کذا، مثل قول خداوند که مىفرماید: ما خلقت الجن والانس الّا لیعبدون... یا علت حکم به واسطه ایما و اشاره استفاده مىشود، مثل آن که در جواب از سؤال واقع شود، چنانکه اگر گفته شود: در ماه رمضان افطار کردم؛ در جوابش گفته مىشود: کفاره بر تو لازم است، از این جمله ظن به وجوب کفاره براى افطار حاصل مىشود.
منبع: دانشنامه اصولی، ضمیری، محمدرضا