منابع ازمون وکالت 97

آموزش اصول فقه ( مترادف و مشترک - اصول لفظیه - حقیقت شرعیه ) :: پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
ترادف و اشتراک :
منظور از ترادف آن است که چند واژه یک معنى بدهد و آن واژه ها را ترادف مى گویند . مانند دو واژه انسان و بشر که هر دو به یک معنى است و منظور از اشتراک درست بالعکس ترادف آنست که یک واژه چند معنى بدهد . مانند لفظ شیر که در فارسى حداقل براى معانى زیر بکار مى رود :
الف -  حیوان درنده
ب - مایعى که از پستان حیوانات دوشیده مى شود
ج - وسیله اى که براى کنترل آب بر روى لوله ها نصب مى گردد

از اینکه در تمام لغات , ترادف و اشتراک وجود دارد شکى نیست . و لذا رنجى را که بعضى از فرهنگ نویسان کشیده اند تا چنین مطلبى را انکار نمایند رنج بیهوده و تضییع وقت مى دانیم .
سخن در انگیزه به وجود آمدن ترادف و اشتراک است , با توجه به آنچه که در نحوه و کیفیت وضع الفاظ بیان گشت , طبیعى است که گروهها و طوایف مختلفى که همه به یک زبان سخن مى گویند هر کدام بدون اطلاع از دیگرى مبادرت به وضع واژه براى معنائى نمایند , و در نتیجه یک واژه در یک زبان داراى معانى متعددى مى گردد , و اشتراک بوجود مىآید .
و بالعکس براى یک معنا , هر قومى جداگانه لفظى را منظور مى نماید که ترادف پدیدار مى شود .
این مسائل سهل و آسان است و چندان جاى امعان نظر ندارد لذا به همین مقدار بسنده مى کنیم . و به بحث دقیق و در عین حال لطیفى که اصولیین در مبحث اشتراک تحت عنوان استعمال لفظ در اکثر از معناى واحد طرح نموده اند مى پردازیم .

استعمال مشترک لفظى در بیش از یک معنى :
منظور از مشترک لفظى این است که گاهى لفظى داراى چند معناى مختلف است که آن معانى بر هم ترجیحى ندارند . مثلا لفظ شیر حداقل سه معنى دارد : حیوان درنده , وسیله اى که براى استفاده از آب روى لوله هاى آب نصب مى شود و ماده خوراکى حاصله از حیوانات .
حال اگر گوینده اى بخواهد در کلام خویش از الفاظ مشترک استفاده نماید , یعنى با استعمال لفظ مشترک , یکى از معانى آن را منظور کند , تردیدى نیست که هیچگونه منعى ندارد اما از نظر ادبى و روش محاوره موظف است که با آوردن قرینه , منظور خویش را مشخص نماید . و هر گاه بدون آوردن قرینه گفتار خویش را محتوى لفظ مشترکى است رها سازد , خلاف آداب محاوره عمل نموده است . و اگر باکلام خویش خواهان چیزى بوده است شنونده ملزم به انجام آن نخواهد بود . و به دلیل وجود احتمالات متعدد و عدم تعیین فرد مشخص معذور خواهد بود . مثل آنکه شخصى از خادم خویش بخواهد که براى وى شیر تهیه کند و هیچ قرینه اى مبنى بر اینکه آیا مورد در خواست و نیاز او همان مایع خوراکى تولیدى از حیوانات , یا اینکه شیر لوله آب آشامیدنى است وجود نداشته باشد , خادم مى تواند به اجمال سخن متعذر شود و هیچگونه اقدامى معمول ندارد .
تا اینجا مسئله روشن و کاملا واضح است اما اگر گوینده اى یکى از این الفاظ یا به اصطلاح مشترکات لفظى را که داراى معانى متعدد است , استعمال کند آیا مى تواند با استعمال واحد معانى متعدد ملحوظ نماید به طورى که تمام آن معانى به طور جداگانه منظور باشد ؟ در اینجا دو نظریه بین علماى اصول وجود دارد :
بموجب یک نظر , استعمال لفظ در اکثر از معنا نه تنها غیر مجاز و ممنوع است , بلکه اصولا عقلا محال است . در اینجا این گروه مثال آینه را می اورند و مى گویند : لفظ مانند آینه باید تمام قد و قامت منظور و مقصود را نشان بدهد و همان طورى که تصویر یک شىء تمام سطح آینه را مى پوشاند بطورى که جایى براى تصویر دیگرى نیست , لفظ هنگام استعمال در ذهن گوینده جایى براى چیز دیگرى باقى نمى گذارد , و لذا مى گویند اراده دو چیز از یک لفظ در آن واحد محال است .
گروه دیگر عقیده دارند که استعمال مشترکات لفظیه نه تنها محال نیست , بلکه ممنوع و باطل نیز نمى باشد . واى بسا که در جملات , از نظر هنرى , امتیاز هم محسوب مى شود . مثالى مىآوریم , حافظ مى گوید :
به بوى نافه اى کاخر صبا ز آن طره بگشاید - ز تا جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
لفظ بوى به معناى رایحه و عظر , و امید و آرزو هر دو استعمال شده است , و شاعر با بکار بردن ابهام و استعمال مشترک لفظى بیان شیوا و شیرینى را ارائه داده است . و یا آنجا که مى گوید :
ترکان پارسى گو بخشندگان عمرند - ساقى بشارتى ده پیران پارسا را
کلمه ترک به دو معنى استعمال شده است : یکى دلبر , و دیگر کسانى که به زبان آذرى سخن مى گویند . دلائل طرفداران هر دو گروه هر چه باشد , یک نکته مسلم است و آن اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنا , یعنى اراده چند مقصود از یک لفظ وجود دارد و مکررا در اشعار و آثار شعرا و نویسندگان بچشم میخورد ولى همان طورى که این عمل در ادبیات و ذوقیات مجاز است در مقام تشریع و قانونگزارى مجاز نیست . یعنى شارع و قانونگزارى که با بیان احکام و صدور دستورات دینى و قانونى انجام تکالیفى را از مردم مطالبه مى کند باید کلامش بگونه اى بیان گردد که فاقد اجمال و ابهام باشد و انجام تکلیف براى مکلف ممکن گردد . در غیر این صورت به علت اجمال یا ابهام مسئولیتى متوجه مکلف نخواهد بود .

اصول لفظیه :

هر گاه لفظى را گوینده استعمال نماید که آن لفظ یک معنى حقیقى و اولیه داشته باشد و نیز داراى معانى دیگرى باشد که مجازى و ثانوى آن لفظ محسوب گردد , اگر شنونده در مقام استفاده مردد شود و نداند که مراد متکلم کدامین معناى لفظ است , آیا معناى اولیه یعنى همان معنایى که اصالتا براى آن وضع شده و معناى حقیقى آن لفظ محسوب مى گردد منظور نظر است ؟ یا آنکه گوینده از لفظى که استعمال کرده معناى ثانوى و مجازى را منظور نموده است ؟ در اینگونه مواقع اصولیین یک سلسله قواعدى تحت عنوان اصول لفظى مقرر داشته اند که شنونده با اجراى آن اصول , بر حسب مورد به مقتضاى آن عمل نموده و بدینوسیله از تردید بیرون مىآید . پس با توجه به گفته فوق , اصول لفظیه را چنین باید تعریف کرد :
اصول لفظیه اصولى هستند که براى اثبات مراد متکلم از لفظ بکار مى روند .
مهمترین این اصول عبارتند از : اصل حقیقت , اصل عموم , اصل اطلاق , اصل عدم تقدیر و اصل ظهور . 

الف - اصل حقیقت
هر گاه در کلام , لفظى وجود داشته باشد که آن لفظ داراى یک معناى حقیقى و یک معناى مجازى باشد که شنونده به هر دو واقف , و حتى براى او مشخص باشد که آن لفظ در کدامیک از آن دو معنى حقیقتا و کدامیک مجازا استعمال مى گردد , ولى تردیدى که براى شنونده به وجود آمده از این نظر است که هر چه مى نگرد قرینه اى که دال بر معناى مجازى باشد مشاهده نمى کند , و در عین حال احتمال مى دهد که چنین قرینه اى از ناحیه گوینده صادر شده ولى به او واصل نگشته است , در اینجا شنونده چه باید بکند ؟ اصولیین گفته اند : این مورد جاى اجراى اصل حقیقت است یعنى اصل این است که کلام بر معناى حقیقى حمل شود , تا آنکه قرینه اى که قدرت انصراف کلام را از معناى حقیقى بسوى معناى مجازى داشته باشد , یافت گردد .
این اصل , حجت است , یعنى متکلم که قرینه روشنى دال بر معناى مجازى اقامه نکرده است حق ندارد شنونده را در چنین عملى مؤاخذه نماید و بالعکس در صورتیکه شنونده بدون دریافت قرینه , کلام را بر معناى مجازى حمل کند متکلم مى تواند او را بر چنین عملى بازخواست نماید . و براى طرفین اصل حقیقت که از اصول لفظیه عقلائى است دلیل مؤاخذه و بازخواست مى باشد

ب - اصالة العموم
هر گاه لفظى بصورت عموم استعمال شده باشد , مثلا گوینده گفته است: همه دانشمندان را احترام کنید. اگر تردید حاصل شود که منظور گوینده تمام دانشمندان قطع نظر از ملیت و نوع تخصص آنها است یا دسته و گروه خاصى از دانشمندان مثلا فقهاء را مد نظر دارد , بنابر اصل عموم , قبل از اینکه قرینه روشنى اقامه شود , شنونده باید کلیه دانشمندان را بدون استثناء احترام کند . و گوینده حق ندارد بدون ذکر قرینه که باعث خروج دسته اى از تحت این عام شود شنونده را که به عام عمل کرده مؤاخذه نماید . این را علماى اصول مى گویند : اصالة العموم .
این اصل در ا صول فقه و همچنین حقوق , داراى اهمیت بسیار زیادى مى باشد . زیرا بسیارى از احکام شرعیه در قالب عموم صادر گردیده و در قوانین نیز استعمال فراوانى دارد . مثلا ماده 20 قانون مدنى مقرر مى دارد: کلیه دیون . . . از حیث صلاحیت محاکم در حکم منقول است - در اینجا نظر قانونگزار وسعت و شمول است , و مى خواهد حکم را به کلیه مصادیق دیون سرایت دهد .
در عربى الفاظ کل و کلما و نظایر آن و در فارسى تمام , همه و هر و مانند آنها از علامات استعمال کلمات در حالت عموم است . 

ج ) اصالة الاطلاق
اطلاق از ریشه ططلق است یعنى آزادى و رهایى , در مقابل آن تقیید از ریشه قید است یعنى گرفتارى و دربند بودن .
منظور از اصل اطلاق این است که هر گاه لفظى بدون قید و وصف محدود کننده استعمال شود , آیا شنونده موظف است آن را به صورت مطلق بکار بندد ؟ یا در صورت تردید باید طور دیگرى عمل کند و عمل به اطلاق را ترک گوید ؟ اصولیین در اینجا مى گویند : اصل بر این است که به صورت مطلق عمل شود , مگر اینکه گوینده قید و وصفى بیاورد که دایره شمول مطلق را بگونه اى محدود و مقید سازد . مثلا خداوند فرموده است : احل الله البیع - . . . چون هیچ قید و وصف محدود کننده اى در کلام خدا نیست , شنونده حق ندارد این حکم خدا را ناظر به موارد خاصى کند و مواردى از بیع را از شمول حکم خارج نماید . بنابراین حکم انواع بیع از قبیل نقد و نسیه و غیره تحت این حکم قرار مى گیرند .

د ) اصل عدم تقدیر
بنابراین اصل , فرض این است که شارع و قانونگزار آنچه را که منظورشاناست بیان و ظاهر مى کنند , به گونه اى که شنونده از استماع و رؤیت کلام پى به مقصود مى برد . حال اگر تردید حاصل شود که ممکن است کلمه یا جمله اى مخفى یا به اصطلاح در تقدیر باشد , براى گیرنده دستور یا به اصطلاح مکلف چه چاره اى باقى مى ماند ؟ علماى اصول در این مقام مى گویند : بنابر اصل عدم تقدیر , اصل این است که شارع منظورش را در قالب الفاظ بیان مى کند . پس اگر از ظاهر و بیان جمله و کلمه استفاده بیشترى نشود , شنونده باید به آنچه بیان شده و ظاهر گردیده اکتفا کند . و نمى توان او را در قبال عدم اجراى دستور و حکمى که مقدور بوده و در منطوق حکم بیان نشده , مؤاخذه کرد . 

ه ) اصل ظهور
بنابراین اصل , منظور گوینده باید از ظاهر عبارت فهمیده شود . زیرا شارع و قانونگزار نیز طبق عرف متداول مردم و جامعه سخن مى گوید , و انتظار این است که منظور و مقصودشان از ظاهر کلمات و جملاتى که استعمال کرده اند فهمیده شود .
بین اصل ظهور و اصل عدم تقدیر ظاهرا شباهت وجود دارد , ولى باید در نظر داشت که در اصل عدم تقدیر بحث این است که آیا کلمه یا جمله اى افتاده است یا نه ؟ و حال آنکه در اصل ظهور بحث در این است که آیا منظور گوینده همان است که از ظاهر جمله یا کلمه استفاده مى شود یا منظور دیگرى است ؟
علماى اصول براى اصل ظهور اهمیت زیادى قائلند . بطورى که معتقدند اصول دیگر از قبیل اصالة العموم و اصالة الاطلاق و اصالة الحقیقه و غیره همه به این اصل بر مى گردند , و در واقع وجوه مختلف همین اصل مى باشد . 

حجیت اصول لفظیه :
ملاک اعتبار و حجیت اصول لفظیه که نمونه هاى آن ذکر شد , چیست ؟
ملاک اعتبار و حجیت اصول لفظیه , همانا بناء عقلاء است . به این ترتیب که مى دانیم خردمندان محاورت و مکالمات روز مره خویش را بر اساس چنین اصولى استوار کرده اند . آنان همیشه در گفتگوهاى خود بنا را بر آن قرار مى دهند که احتمال خلاف ظاهر لفظ را توجهى ننمایند . هم چنانکه احتمال این که شاید گوینده از آوردن قرینه غفلت نموده و یا خطا کرده باشد و یا کلام را از روى مزاح بر لب جارى نموده باشد , هیچگاه آنان را از استفاده و افاده باز نمى دارد و احتمال تخصیص و تقیید و تقدیر , موجب دست برداشتن آنان از ظواهر الفاظ نمى گردد .

حقیقت شرعیه :
مى دانیم قبل از ظهور اسلام و بعثت پیامبر ( ص ) , براى تنظیم ضوابط و مناسبات حقوقى و معاملاتى و اقتصادى بین مردم , و همچنین در مورد مراسم عبادى دوران جاهلیت کلمات و الفاظ و اصطلاحاتى وجود داشته است . بعد از ظهور اسلام بسیارى از این نظامات حقوقى و اجتماعى و اقتصادى عینا مورد تائید شارع مقدس قرار گرفت , در برخى موارد تغییراتى داده شد و نسبت به مواردى که قبلا حکم و ترتیب خاصى وجود نداشت , احکام و ترتیبات جدید تشریع گردید . بهمین جهت در اسلام به دو دسته از احکام برخورد مى کنیم : یک دسته که فاقد سابقه بوده و اسلام آنها را وضع و مقرر داشته است , این موارد به احکام تأسیسى مشهورند . دسته دیگر احکامى هستند که شارع , آنها را عینا و یا با تغییرات متناسب بنوعى ابقاء و تنفیذ کرده است . اینگونه احکام , احکام امضائى نامیده مى شوند .
حقیقت شرعیه عبارت است از پاره اى کلمات و اصطلاحات اسلامى که در احکام مورد استعمال قرار گرفته است , هر چند ممکن است متخذ از عرف متداول باشد ولى به علت داشتن بار شرعى و به این جهت که شارع براى بیان مفاهیم و مقاصد خاص شرعى , از این قالبها استفاده کرده است به عنوان حقیقت شرعیه نامیده مى شوند .
در مورد منشاء و ریشه وضع اینگونه الفاظ و کلمات , بحث بسیارى شده است . گروهى عقیده دارند که اینگونه الفاظ و کلمات به صورت تعیینى وضع شده و عده اى از علماء نیز معتقدند که به صورت تعینى بوده است . مثلا ممکن است کلمه ( صلوة ) در جاهلیت به دعا اطلاق مى شده ولى شارع مقدس آن را مجازا بر اعمال مخصوص نماز مسلمین اطلاق کرده است . یعنى وقتى مى فرماید :اقیموا الصلوة - یعنى نماز بخوانید - نه اینکه دعا را بجا آورید . در مقابل حقیقت شرعیه دو اصطلاح دیگر نیز در آثار دانشمندان تحت عنوان حقیقت عرفیه و حقیقت قانونیه بکار رفته است .
بطور خلاصه باید گفت اگر کلمات و اصطلاحات , حامل یک بار شرعى نباشند ولى در عرف داراى معانى و مفاهیم معلوم باشند , در اصطلاح گفته مى شود که اینگونه کلمات حقیقت عرفیه دارند .
در مورد حقیقت قانونیه , باید گفت کلمات و اصطلاحاتى وجود دارند که با وجود استعمال عرفى به نحوى مورد تعریف قانونگزار قرار مى گیرند . یعنى قانونگزار با جعل این کلمات , هویت جدیدى براى آن ایجاد مى کند . مانند تعاریفى که در مقدمه قانون مربوط به اراضى , در مورد زراعت و انواع اراضى دائر و بائر و موات یا کلماتى مانند نسق و حق آیه بعمل آمده است در اصطلاح مى گویند این کلمات داراى حقیقت قانونى است .
منبع : درس هایی از اصول فقه - دکتر محقق داماد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی