منابع ازمون وکالت 97

آموزش اصول فقه ( امر و نهی - نهی در عبادت - نهی در معامله ) :: پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
امر :
چون در منابع فقه احکام مکررا به صیغه امر بیان گردیده , مبحث امر از مباحث بسیار مهم علم اصول است و محققان اصول از ابعاد مختلف آن را مورد مطالعه قرار داده اند 

مطالب مهمى که تحت این مبحث بررسى مى شود , به طور خلاصه عبارتند از :
الف  - آیا امر دلالت بر وجوب و الزام مى کند ؟
ب - آیا امر دلالت بر مره مى کند یا تکرار ؟ یعنى آیا فقط یکدفعه انجام و ایجاد مطلوب یا به اصطلاح اصول مأموربه کافى است یا مکررا باید این عمل انجام پذیرد ؟
ج - آیا با صدور امر , باید فورا مطلوب را بجا آورد , یا مکلف مى تواند هر وقت خواست , این عمل را انجام دهد ؟ این بحث در اصول تحت عنوان فور و تراخى مورد بررسى قرار مى گیرد .
د - آیا امر بر واجب تعبدى دلالت مى کند یا واجب توصلى ؟
ه - آیا امر بر واجب عینى دلالت مى کند یا واجب کفایى ؟
و - آیا امر بر واجب تعیینى دلالت مى کند یا واجب تخییرى ؟

دلالت امر بر وجوب
بنابر اصل حقیقت , در برخورد . با کلمات و عبارات ابتدا معنى حقیقى آن به ذهن متبادر مى شود . بنابر این قاعده , از ام راصولا الزام و وجوب متبادر است . و لذا بنظر گروهى از دانشمندان علم اصول , ظاهر صیغه امر دلالت بر وجوب مى کند و اگر گوینده منظور دیگرى داشته باشد , باید با آوردن قرینه آن را برساند . ولى عده دیگرى از متاخرین عقیده دیگرى در مورد امر دارند , که در مبحث صیغه نهى خواهد آمد .
البته الزام و وجوب , همیشه با صیغه و هیأت مخصوص امر بیان نمى شود . یعنى ممکن است دستور دهنده , مطلوب خود را در قالب جمله خبریه بیان نماید . مثلا استاد مى گوید: دانشجویان محترم , درس را خواهند نوشت - این جمله از نظر قالب , خبرى است ولى از مفهوم آن و شأن گوینده و شنوندگان به خوبى بر مىآید که جمله امرى است و بصورت محترمانه بیان گردیده .
همچنین ممکن است در مواردى صیغه امر دلالت بر الزام و وجوب نکند . یکى از این موارد , امر عقیب منع است . یعنى اگر امرى از طرف تامر صادر شود که قبل از تان , نهى وجود داشته است , در این صورت امر وجوب و الزامى ندارد . مثلا فرض کنید حکم شده است: چراغها را خاموش کنید  و بعد از چندى مجددا دستور مى رسد  : چراغها را روشن کنید - جمله دوم که بعد از جمله اول آمده به این معنى نیست که حتما باید چراغها روشن شود , بلکه فقط منع روشن کردن را برداشته است , و شنونده مخیر است که چراغها را روشن بکند یا نکند . این را مى گویند امر عقیب منع , که وجوب و الزام آور نیست .

مره و تکرار
دلالت بر طلب انجام کارى مى کند , حال بحث بر سر این است که اگر ملکف فقط یکدفعه مطلوب را بجا آورد , تکلیف و امر از او ساقط مى شود ؟ یا باید بصورت دائم و همیشه , افراد و مصادیقى از ماده امر را به منصه عمل برساند , تا نظر آمر تحقق یابد ؟
در این مورد علماى اصول اختلاف نظر دارند .
عده اى مى گویند یکبار انجام مدلول امر از طرف مکلف کافى است و براى انجام بیش از یکبار , قرینه لازم است و چنانچه قرینه در کلام نباشد مکلف را به جهت عدم تکرار مطلوب نمى توان مؤاخذه کرد .
گروه دیگر از علماى اصول معتقدند اصل بر تکرار است . و در این باب مثال مى زنند : با وجود آنکه یکبار امر به نماز شده است , ولى دلالت بر تکرار این عمل از ناحیه مکلف مى کند . عده دیگر این دلیل را رد کرده اند و گفته اند : ضرورت تکرار نماز به دلالت ادله و قرائن دیگر فهمیده شده است , والا نفس صیغه امر , بر این تکرار دلالتى ندارد . و نیز در رد نظر موافقین تکرار , مى گویند : اگر چنین است پس در مورد حج چرا لزوم تکرار احساس نمى شود ؟
گروهى از اصولیین معاصر عقیده دارند امر فقط درخواست مطلوب را اقتضا مى کند , و مره یا تکرار از آن استفاده نمى شود . چنانچه مقصود و منظور آمر , به تکرار یا یکبار انجام گرفتن عمل باشد باید قرینه بیاورد , در این این صورت مکلف را نمى شود مؤاخذه کرد .
فور و تراخى
آیا پس از صدور امر , مکلف باید فورا مطلوب یا مأمور به را به انجام برساند و ایجاد کند , یا در وقت مورد دلخواه و با تعلل هم مى تواند اینکار را صورت بدهد ؟ مشهور نظر اصولیین معاصر در این مورد این است که امر بر اصل طلب دلالت مى کند , و اقتضاى بیش از آن را ندارد . چنانچه منظور آمر فوریت باشد , باید قرینه بیاورد .

آیا امر بر واجب تعبدى دلالت مى کند یا واجب توصلى ؟
در بعضى موارد غرض شارع و آمر , تحقق مطلوب یا وصول به مقصود است . یعنى تأکید بر نفس انجام تکلیف یا مدلول امر مى باشد . مثلا وقتى بدن یا لباس انسان در تماس با نجاست آلوده مى شود , حکم شارع این است که به هر صورت ممکن , این نجاست از بین برود . از بین بردن نجاست گاهى با عمد و اراده , بوسیله شستن یا با استفاده از وسایل دیگر صورت مى گیرد ولى اگر به طریق دیگرى هم ممکن باشد , کافى است . مثلا اگر کسى کنار دریا خوابیده و دست آلوده به نجاستش بدون اینکه اراده بکند بر اثر تماس با موج دریا پاک شود , براى تحقق منظور و مطلوب شارع یعنى رفع نجاست کافى است , اینگونه واجب , توصلى نامیده مى شود .
نوع دیگر از واجبات , تعبدى است این نوع واجبات در واقع نوعى عبادت است , و باید به شکل و شیوه مقرر صورت گیرد . یعنى نحوه انجام واجب هم موضوعیت دارد . در این نوع واجب صرف وصول به مقصود , از هر طریق , مراد نیست . مثلا روز گرفتن واجب است و باید با نیت و قصد خاص همراه باشد , و مکلف در یک محدوده زمانى مشخص از خوردن و آشامیدن خوددارى کند . حال اگر شخصى چیزى براى خوردن پیدا نکند , یا فراموش کند و در همان محدوده زمانى تشنه و گرسنه بماند , این عمل از مصادیق روزه نیست و قبول نمى شود . زیرا روزه از واجبات تعبدى است و باید با قصد , نیست و ترتیب خاص صورت گیرد , تا تکلیف مکلف به اجرا در آمده باشد .
حال با شناختن این دو نوع واجب , اگر امرى صادر شد و بدنبال آن قرینه اى بر هر یک از این دو نوع واجب اقامه گشت , بى تردید باید به آنچه که دلالت دارد عمل نمود . ولى اگر هیچگونه قرینه اى دال بر اینکه مطلوب آمر , انجام عمل به نحو تعبدى یا توصلى است وجود نداشت , چه باید کرد ؟ و چه اقتضا مى کند ؟ آیا اصل این است که امر دلالت بر واجب تعبدى مى کند ؟ یا توصلى ؟
گروهى از اصولیین عقیده دارند که اصل در واجبات , تعبدى است , مگر اینکه دلیل خاصى خلاف آن را اثبات نماید و رساننده این معنى باشد که قصد تقرب , دخالتى در برگزارى عمل ندارد . دلیل این گروه این است که وجود امر , ثابت کننده اصل اشتغال ذمه مى باشد . و هر گاه تکلیفى به طور تعینى بر عهده مکلف قرار گیرد , مکلف موظف است به گونه اى انجام دهد که به طور قطع و یقین از عهده آن بر آید . این قاعده را به اصطلاح اصالة الاحتیاط مى گویند , و اقتضا مى کند که در مورد امر , عمل به نحو تعبدى صورت گیرد . ولى گروهى دیگر قائل بر این هستند که اصل مدلول اینگونه اوامر , توصلى است , نه تعبدى . دلیل این دسته , تمسک به اطلاق است . که در تبیین آن مى گویند : قدر مشترک بین دو واجب , انجام نفس عمل است , ولى واجب تعبدى یک قید زائد دارد و آن اینکه باید با قصد . و نیت همراه باشد . و طبق قاعده هر گاه دوران امر بیان اقل و اکثر باشد , به اقل که تعینى است عمل مى شود . پس اصل بر این است که واجب مستتر در امر اصولا توصلى است و براى اینکه امر بر واجب تعبدى دلالت کند , قرینه لازم دارد . گوینده حکم موظف به اقامه قرینه است و به هر وسیله اى که ممکن است مى بایستى به شنونده برساند . حتى اگر در ضمن امر میسر نشد , بطور منفصل بایستى قرینه مورد نظر را اقامه نماید .

آیا امر بر واجب عینى دلالت مى کند یا واجب کفائى ؟
واجب عینى آن است که به نحو جداگانه بر فرد فرد افراد تحت حکم شامل شود . مثلا خواندن نماز , واجب عینى است و آحاد مکلفین موظف به انجام آن هستند . واجب کفائى آن است که هر گاه عده اى بر آن قیام و اقدام کنند ( من به الکفایه ) باشند , تکلیف از بقیه ساقط مى شود . مثل جهاد که هر چند بر همه واجب است , ولى اگر گروهى به جهاد رفتند و کافى بود , تکلیف از بقیه ساقط مى شود
حال بحث این است که اگر امرى صادر شد و ندانستیم دلالت بر واجب عینى مى کند یا کفائى , تکلیف چیست ؟ در اینجا هم مى گویند این دو واجب از یک جهت وجه مشترک دارند و آن
نفس شمول وجوب است , واجب کفائى یک قید زاید دارد , و آن این است که اگر عده کافى آنرا ایفاء کردند , تکلیف از بقیه ساقط مى شود . بنابراین باید گفت اصل , عدم قید زاید است . یعنى واجب عینى مدلول امر است و قید زاید مانند واجب کفائى ندارد .

آیا امر بر واجب تعیینى دلالت مى کند یا تخییرى ؟
واجب تعیینى آن است که متعلق دستور یک مورد معین است . مثلا گفته مى شود: این کتاب را به حسن بده - شنونده مکلف است کتاب را فقط به حسن برساند . و این واجب تعیینى است . ولى گاهى ممکن است متعلق دستور مورد مشخص نباشد , شنونده و مکلف مخیر باشد بنا به میل خود امر را اطاعت کند . مثلا اگر گفته شود: مى توانى کتاب را به حسن یا به حسین بدهى - شنونده مخیر خواهد بود کتاب را به هر یک بدهد و از این حیث قابل مؤاخذه نیست , این را مى گویند واجب تخییرى .
حال مى خواهیم ببینیم اگر امرى صادر شد که رساننده هیچ یک از انواع به نحو مشخص نبود , آنگاه بر کدامیک دلالت خواهد داشت ؟
بسیارى از علماى معاصر مى گویند که اطلاق صیغه امر , دلالت بر وجوب تعینى دارد . زیرا که اطلاق , ظهور در آن دارد که انجام عمل به نحو  - الف-   مسقط تکلیف است و براى اینکه انجام عمل بصورت – ب -  نیز همانند الف مسقط تکلیف باشد , محتاج به بیان زائدى است .
صیغه نهى :
منظور از صیغه نهى , هر قالب کلامى است که دلالت بر درخواست ترک نماید . مانند قالب هاى لاتفعل , ایاک ان تفعل در زبان عربى و نکن , مبادا بکنى در زبان فارسى .
دلالت صیغه نهى بر تحریم
آیا صیغه نهى دلالت بر حرمت مى کند یا خیر ؟ یعنى وقتى گوینده مى گوید: فلان کار را نکن. آیا دلالت بر آن دارد که این عمل ممنوع و غیر مجاز است ؟ یا آنکه صرفا دلالت دارد . بر آنکه عمل مزبور ناشایسته و مرجوح است , و رساندن مفهوم حرمت , محتاج به قرینه مى باشد ؟
اکثر علماى اصول عقیده بر آن دارند که صیغه نهى , ظهور در حرمت دارد . و اگر در مواردى نواهى شرعیه دلالت بر کراهت مى کند نه به خاطر ظاهر لفظ است , بلکه قرائن و شاهد موجود در کلام و یا در خارج آن چنین دلالتى را نموده است . ولى بعضى از صاحبنظران این دانش مى گویند : صیغه هاى نهى و امر فى نفسه هیچگونه دلالتى بر حرم و یا وجوب ندارند , بلکه این قالب هاى کلامى صرفا دلالت بر آن دارند که نهى کننده ا زعمل مربوطه منزجر است و یا امر کننده آن را دوست دارد . و دلالت بر حرمت و وجوب بستگى دارد به آنکه ناهى و آمر , چه کسانى باشند ؟ هر گاه نهى و امر از مقامات لازم الاطاعه صادر گردد , صیغه نهى و امر به ضمیمه حکم عقل مبنى بر لزوم اطاعت , دلالت بر حرمت و وجوب مى کند . ولى هر گاه نهى و امر از مقاماتى صادر گردد که با مخاطب از نظر مرتبه مساوى و یا پائین تر باشد , چنین دلالتى را نخواهد داشت . مثلا وقتى بندگان باریتعالى از درگاهش مى خواهند که ما را عذاب نکن و یا آنکه ما را ببخشاى , اینگونه کلمات , دلالت بر حرمت و یا وجوب نمى توانند داشته باشند و صرفا درخواست عاجزانه اى است که در اصطلاح آن را دعا مى خوانند .
پس به طور کلى نمى توان گفت که قالب هاى نهى و امر , وضع خاصى از نظر لغوى دارند . مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفایة الاصول در این مورد نظریه دیگرى دارد که بسیار دقیق است و ما فعلا از طرح آن بعلت اختصار بحث خوددارى مى کنیم .
دلالت صیغه نهى بر مره یا تکرار
دلالت صیغه نهى بر مره یا تکرار , همانند امر است . النهایه , در مورد نهى خصوصیتى وجود دارد که در امر آن خصوصیت وجود ندارد . اینک به شرح آن مى پردازیم :
صیغه نهى همانند امر , فى نفسه نه دلالت بر مره دارد و نه بر تکرار . یعنى جمله: خمر ننوش -  از نظر لفظى , نه دلالت مى کند بر اینکه فقط یکبار باده گسارى مکن و نه دلالت مى کند بر این که براى همیشه این عمل را انجام مده . بلکه صرفا دلالت مى کند بر زشت بودن این عمل در نزد نهى کننده , و مطلوب وى آن است که طبیعت این کردار ترک گردد . اما ناگفته پیدا است که ترک طبیعت درست نقطه مقابل ظهور و پیدایش طبیعت است , چون ترک طبیعت با ترک جمیع افراد صورت مى گیرد , ولى در پیدایش طبیعت وجود یک فرد کافى است , بنابراین درم نحن فیه هر گاه شنونده بخواهد خواسته کسى که گفتهاست شرب خمر نکن را برآورد , بایستى هیچگاه از او چنین عملى سر نزد . زیرا که خواسته خواهنده , ترک طبیعت و ترک ماهیت عمل مزبور است و اگر یکبار از او چنین عملى سر بزند مخالف با خواسته خواهنده است .
در حالیکه در امر درست نقطه مقابل نهى است چون وقتى آمر مى گوید: آب بیاور - خواسته خواهنده یا آمر این است که ماهیت و طبیعت آب وجود پیدا کند . ایجاد این ماهیت یا این طبیعت با یکبار انجام عمل توسط مأمور صورت مى گیرد . البته همان طورى که توجه دارید این نقطه امتیاز بین امر و نهى , نه به خاطر دلالت لفظ و نحوه وضع دو صیغه امر و نهى است بلکه این تفاوت , تفاوتى است که در واقعیت امر و نهى وجود دارد .
دلالت نهى بر فساد عبادات و معاملات :
بسیارى از موارد , عملى از اعمال عبادى و یا معامله اى از معاملات , متعلق نهى شارع قرار مى گیرد . مانند آن که گفته مى شود : روز عید فطر روزه نگیرید و یا اسلحه به دشمنان دین نفروشید در اصول فقه مطرح شده آیا اینگونه نواهى بر فساد یعنى بطلان عبادت و یا معامله دلالت دارد ؟ یا آنکه خیر , هر چند مکلف در صورت اقدام , از نهى شارع تخلف نموده ولى عمل انجام شده باطل نخواهد بود ؟ این بحث را در دو بخش مطرح مى سازیم :
1 - نهى در عبادات نظر مشهور علماى امامیه در مورد نهى وارده در عبادات تقربى آن است که دال بر فساد مى باشد . منظور از عبادات تقربى , آن دسته از عبادات است که بندگان با قصد تقرب الى الله به انجام آنها مبادرت مى ورزند . مانند نماز , روزه , حج و . . . . در مقابل , عبادات توصلى مى باشد که غرض از انجام آن توصل و وجود یافتن عمل است . مانند تطهیر تن و لباس از نجاسات , که به هر قصد و نیتى که صورت گیرد , و یا حتى بدون توجه انجام شود , تفاوتى نخواهد داشت و غرض که طهارت است , حاصل خواهد شد .
در عبادات تقربى , نهى موجب بطلان و فساد است . دلیل آن هم روشن است , زیرا عملى که نهى شارع به آن تعلق گرفته , مبغوض و منفور شارع است . و از طرفى بنده خدا با انجام عمل عبادى قصد دارد که به خداوند تقرب و نزدیکى حاصل نماید و منطقا قابل توجیه نیست عملى که منفور و مبغوض و دور کننده عبد است , در عین حال مقرب و نزدیک کننده او بوده باشد .
ولى در عبادات غیر تقربى , نهى موجب بطلان نخواهد بود . مثل آن که گفته شود : با آب غصبى لباست را نشوى که در صورت انجام هر چند عبد , متخلف و معاقب است ولى لباس نجس تطهیر شده و به نجاست باقى نخواهد ماند . مگر آنکه در عبادات غیر تقربى , نهى بیانگر شرطى از شروط صحت عمل باشد . مثل آن که گفته شود لباس نجس را در آب قلیل نشویید . که این جمله بیانگر آن است که شرط تطهیر وجود آب کر مى باشد و آب قلیل مطهر نجس نمى باشد .
1 - نهى در معاملات نهى در معاملات به دو صورت است :
الف - گاهى نهى بیانگر لزوم رعایت شرطى از شروط صحت معامله , یا خلل و مانعى از وقوع آن به نحو صحیح است .
ب - گاهى نهى دال بر مبغوضیت و منفوریت عمل معاملى است و به هیچ وجه شرطیت و یا مانعیت چیزى را نمى رساند .
در مورد صورت اول , هر گاه نهى نشانگر اعتبار شرطى در متعاقدین و یا عوضین باشد , بدون تردید نهى موجب بطلان عقد مى باشد . مانند نهى از بیع با سفیه و مجنون و صغیر که بیانگر اعتبار شرایط عقل و بلوغ در متعاقدین است . و یا نهى از بیع خمر و میته که دال بر اعتبار اباحه مبیع مى باشد . بطور کلى تمام مکاسب محرمه در فقه به همین صورت است که نهى وارده بیانگر لزوم رعایت شرطى از شرایط عقد است . در مورد این نوع نواهى هیچگونه اختلاف نظر در میان علماء وجود ندارد .
در مورد صورت دوم , که نهى دلالت بر اعتبار شرطى و یا وجود خلل و مانعى نمى نماید , بلکه صرفا مبغوضیت عمل را نشانگر است مانند نهى از معامله در هنگام برپایى نماز جمعه در میان علماى اصول اتفاق نظر وجود ندارد , بلکه نظریات مختلف اظهار شده است .
بعضى را عقیده بر آن است که نهى در اینگونه موارد نیز دال بر فساد و بطلان است . در مورد مثال فوق مى گویند از آنجا که قرآن مجید مى فرماید : اذا نودى للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الى ذکر الله و ذر والبیع , هر گاه نداى شود براى نماز جمعه پس بشتابید به ذکر خدا و خرید و فروش را رها کنید  . بر اساس این آیه هر گونه خرید و فروش در هنگام نماز جمعه ممنوع اعلام گردیده بنابراین معاملاتى که در این لحاظت صورت گیرد , باطل و کان لم یکن خواهد بود . ولى گروهى عقیده دارند این گونه نواهى صرفا رساننده آن است که مرتکب مجرم است , و مستحق عقوبت الهى خواهد بود ولى معامله وقوع یافته است .
این موضوع در قوانین روزمره عادى نیز مى تواند مطرح گردد . به این نحو که اگر انجام معامله اى از سوى قانونگزار ممنوع اعلام شود و یا حتى متخلف مجرم شناخته گردد , آیا دلالت بر بطلان معامله مى کند یا خیر ؟
البته در بسیارى موارد که ممنوعیت دال بر اعتبار شرطى از شروط در متعاقدین و یا عوضین است , در آن موارد تردیدى نیست که نهى موجب فساد و بطلان است . مانند آن که معامله زمین هاى موات ممنوع گردد , و انتقال دهنده و یا گیرنده مجرم محسوب شود , در این مورد شکى نیست که معامله انجام شده باطل است . زیرا که ممنوعیت نشانگر آن است که مبیع اگر زمین است باید محیات باشد و زمین موات فاقد قابلیت معامله مى باشد . در مواردى که متعاقدین واجد کلیه شرایط بود و عوضین نیز از تمام شرایط برخوردار باشند ولى قانونگزار به جهتى از جهات , معامله را ممنوع اعلام نماید , این ممنوعیت چه وضعى خواهد داشت ؟ مثل آن که قانونگزار براى معامله واحدهاى مسکونى در تهران شرایط و ترتیباتى منظور نماید و سپس اعلام دارد که هر گونه معامله مسکن باید با دریافت مجوز از وزارت مسکن باشد . حال اگر معامله اى بدون دریافت مجوز از وزارت مسکن انجام شود , آیا معامله باطل است و یا صرفا متعاملین متخلف محسوب مى شوند ؟ این موارد و بسیارى نمونه هاى دیگر مترتب بر همین بحث خواهد بود .
اقسام واجب :
واجب به اعتبارات مختلف به اقسام متعددى تقسیم مى گردد . در بحث دلالت امر بر وجوب به اقسامى از آن از قبیل واجب عینى و کفائى , واجب تعیینى و تخبیرى و واجب توصلى و تعبدى اشاره کردیم . در این مبحث , تقسیمات دیگرى از واجب را مورد بررسى قرار مى دهیم :
الف-   واجب مشروط و واجب مطلق هرگاه وجوب مشروط به شرطى باشد , واجب را مشروط مى گویند . مثلا خداوند مى فرماید: بر کسانیکه مستطیع مى شوند , واجب است که حج بجا آورند. در اینجا وجوب حج , مشروط به حصول استطاعت است . در جاى دیگر خداوند مى فرماید: نماز بگذارید. در اینجا هیچ شرطى براى نماز ذکر نشده است . و نماز یک واجب مطلق است , از جهت اینکه در این کلام خداوند شرط بیرونى نیست و وجوب , مشروط نگردیده است .
ولى آیا نماز واقعا مشروط به هیچ شرطى نیست ؟ در عرف متداول مى گویند شرط نماز مثلا وضو و طهارت است , باید توجه داشت که در اینجا وجوب شرط ندارد بلکه به اصطلاح اصولیین وجود یعنى متعلق وجوب و چیزى که به منصه عمل مىآید , شرط دارد .
یعنى نفس عبادت داراى آداب و ترتیبات و به اصطلاح شرایطى مى باشد که از جمله وضو و طهارت است . ولى نفس وجوب , بلا شرط است . و یا در همان مثال حج , البته نه نسبت به استطاعت , بلکه نسبت به طى مسافت که وجوب هیچگونه توقف بر حصول آن ندارد , هر چند وجود یعنى عمل انجام حج متوقف بر آن است . و لازم است که مکلف مسیر از موطن خویش تا مکه معظمه را طى کند , و بدون آن ممکن نیست .
ثمره بحث بر نتیجه عملى این دو واجب مترتب است , زیرا اگر وجوب مشروط به شرط باشد مانند مورد حج , تحصیل و تحقق این شرط یعنى تحصیل استطاعت و قدرت , لازم و واجب نیست . ولى در مورد دوم مثلا شرط صحت نماز , ساختن وضو و طهارت لباس و بدن است , و یا طى مسافت که شرط تحقق حج است , تحصیل اینگونه شرایط بر مکلف واجب و ضرورى است .
ب -  واجب معلق و واجب منجز در واجب منجز , آمر دستورى مى دهد بدون قید و شرط که فورا باید اجرا شود . ولى در واجب معلق اینطور نیست , و با وجود تحقق وجوب , انجام و ایجاد متعلق حکم واجب داراى ظرف زمانى است که در حلول موعد معین باید به اجرا در آید . مثلا قانونگزار مقرر مى دارد : کلیه کسانیکه به سن 18 سالگى میرسند باید سربازى بروند . در اینجا اصل وجوب که یک تکلیف قانونى است , به محض صدور این حکم تحقق مى یابد ولى متعلق این حکم یعنى انجام امر , که سربازى رفتن است , براى آحاد مردم موقعى فعلیت مى یابد که به سن 18 سالگى برسند . در اینجا تحقق عمل داراى ظرف زمانى است . و به اصطلاح این نوع واجب , واجب معلق اطلاق مى شود .
منبع : درس هایی از اصول فقه . دکتر محقق داماد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی