اقسام وضع ( وضع خاص موضوع له خاص - وضع عام موضوع له عام - وضع خاص موضوع له عام - وضع عام موضوع له خا
اقسام وضع :
الف ) وضع خاص موضوع له خاص
ب ) وضع عام موضوع له عام
ج ) وضع خاص موضوع له عام
د ) وضع عام موضوع له خاص
قبل از ورود به بحث لازم است گفته شود معنى و مقصودى که لفظ براى دلالت بر آن وضع مى شود ( موضوع له ) نام دارد . مثلا وقتى گفته مى شود گل , منظور دلالت بر گیاهى با مختصات و مشخصات خاصى است , و در این رابطه حروف ( گ و ل ) که با ترکیب هم لفظ گل را تشکیل مى دهد براى رساندن این معنى مورد استعمال قرار مى گیرد , و به اصطلاح اصولیین متعلق این لفظ یعنى آن گیاه مخصوص , موضوع له لفظ گل است .
در هنگام وضع و قرار دادن لفظى براى یک مفهوم و معنى تردیدى نیست که بایستى نخست لفظ و معنى هر دو تصور گردد و سپس این عمل انجام گیرد , و بدون آن ممکن نیست . مثلا براى نهادن لفظ گل براى گیاه مخصوص , نامگذارى نمى تواند بدون تصور لفظ و معنى انجام گیرد . ولى البته همیشه اینطور نیست که معناى متصور , فرد معین و جزئى مشخص باشد بلکه در موارد زیادى معنایى که در مقابل لفظ مى خواهد قرار گیرد , همان معناى کلى است . مانند همین مثال , معنایى که لفظ گل بر آن نهاده شده همانا معناى کلى و وسیع گل است که نسبت به تمام مصادیق و انواع گل عموم و شمول دارد , و یکجا این لفظ را براى آن نهاده اند .
در موارد بسیار زیادى هر چند که واضع , معناى کلى و اجمالى تصور کرده اما در عین حال لفظ را عینا براى آن ننهاده , بلکه براى موارد مشخص و معین نهاده است . یعنى نمى خواهد که هر گاه این لفظ استعمال مى شود آن معناى اجمالى و کلى اراده گردد . مثل نهادن ضمیر ( او ) براى مفرد غایب , که واضع در هنگام وضع چاره اى جز این ندارد که براى انجام عمل وضع , یک معناى اجمالى و کلى تصور کند و لذا همین مفه . وم و معناى کلى یعنى مفرد غایب را تصور مى کند ولى لفظ ( او ) را براى آن معنى نمى نهد , زیرا که نمى خواهد در موقع استعمال , چنین معناى کلى از آن اراده شود بلکه مى خواهد هر گاه این کلمه استعمال مى شود فرد خاص و مشخص بنظر آید .
در مثال قبلى ( گل و گیاه ), آنچه در هنگام وضع تصور شده , موضوع له قرار گرفته است , پس مى گویند وضع عام و موضوع له عام . یعنى هم معناى متصور در هنگام وضع , مفهوم عام است و هم آنچه که براى آن , لفظ را نهاده اند عام است . اما در مثال دوم ( ضمیر او ) , مى گویند وضع عام و موضوع له خاص یعنى در هنگام وضع , متصور عام بوده ولى لفظ را براى آن ننهاده اند بلکه معناى خاص , موضوع له قرار گرفته است .
علماى اصول وضع الفاظ را از حیث نحوه تصور معنى براى واضع در حین وضع , و نهادن لفظ براى معنى به چهار بخش بزرگ که در آغاز اقسام وضع اشاره گردید تقسیم مى کنند . بعبارت دیگر الفاظ در یکى از حالات چهار گانه فوق براى دلالت بر معانى وضع شده است . ذیلا در مورده . ر یک از این حالات چهار گانه به وجه اختصار توضیح داده مى شود :
الف ) وضع خاص و موضع له خاص در این حالت واضع معنا و مقصود خاصى را اراده مى کند و براى دلالت بر این معنا و منظور , لفظ خاصى را هم استعمال مى کند . مثلا منظورش یکى از انسانها با مشخصات معلوم و معین است , و به این منظور و براى نامیدن او و تمیز و تشخیص از بقیه , لفظ ( حسن ) را بر او اطلاق مى کند . در این حالت وضع یعنى معناى متصور در هنگام وضع لفظ حسن , خاص است و موضوع له یعنى فردى که این لفظ بر او دلالت مى کند نیز خاص مى باشد .
ب ) وضع عام و موضوع له عام در این حالت واضع فرد بخصوصى را در نظر ندارد , بلکه مى خواهد براى یک مفهوم کلى و وسیع لفظى را قرار دهد . دایره شمول موضوع له در این حالت وسیع است و افراد و مصادیق زیادى را شامل مى شود . مثلا وقتى گفته مى شود انسان , مراد فرد خاصى از ابناء بشر نیست بلکه این لفظ دلالت مى کند بر کلیه افراد و مصادیقى که با داشتن مشخصات و مختصات معین از سایر جانداران ممتاز مى باشند . همانطورى که مى بینید در اینجا لفظ انسان براى یک معنى و مفهوم کلى وضع شده است و بر کلیه مصادیق اطلاق مى شود , یعنى همه آحاد و افراد بشر را قطع نظر از اسامى خاص در بر مى گیرد . که باصطلاح مى گویند وضع عام است و موضوع له نیز عام مى باشد .
ج ) وضع عام و موضوع له خاص اگر معناى مورد تصور واضع کلى باشد ولى لفظ براى کلى وضع نشود بلکه براى افراد آن وضع شود , در اینجا وضع عام و موضوع له خاص مى باشد , مانند وضع حروف و اسماء اشاره .
واضع وقتى که مى خواهد کلمه در را وضع کند , معناى کلى ظرفیت را در نظر مى گیرد ولى این کلمه را براى آن معناى کلى وضع نمى کند بلکه براى معانى جزئیه قرار مى دهد . یا آنکه واضع هنگام وضع کلمه او , هر چند مفرد غایب را در نظر دارد ولى کلمه را براى این معناى کلى وضع نمى کند , در غیر اینصورت لازم بود که هر گاه این کلمه را استعمال مى کردیم مفرد غایب را مورد اشاره قرار مى دادیم , که چنین نیست . و وقتى مى گوئیم : او نیامد, منظور دقیقا روشن است و فرد خاصى مورد نظر مى باشد .
د ) وضع خاص و موضوع له عام اگر معناى مورد تصور واضع معناى خاصى باشد ولى هنگام وضع , لفظ براى معناى عام وضع شود اصطلاحا گفته مى شود وضع خاص و موضوع له عام است . که اصولیین این قسم را غیر ممکن مى دانند .
منبع: مباحثی از اصول فقه ، دکتر محقق داماد