منابع ازمون وکالت 97

اصول فقه :: پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
در این قسمت به بررسی سنت که یکی از ادله استنباط احکام است می پردازیم

سنت
سنت دومین منبع استخراج فقه اسلامى است . کلمه سنت که جمع آن سنن است , ابتدائا به معنى جهت حرکت و مجازا به معنى رسم و عادتى که از پیشینیان باقى مانده , استعمال شده است .
سنت در اصطلاح فقه و اصول به معنى قول و فعل و تقریر معصوم بکار مى رود . و منشاء و ریشه اصلى این اصطلاح توصیه ها و دستوراتى است که رسول الله ( ص ) در مورد متابعت از سنتهاى خود به مسلمانان صادر فرموده است .
سنت بین فقهاى عامه با آنچه که نزد علماى شیعه متداول است , تفاوت دارد . در نظر عامه , سنت منحصر به فعل و قول و تقریر رسول الله ( ص ) است ولى امامیه مفهوم و دامنه سنت را تعمیم دادند و قول و فعل و تقریر ائمه علیهم السلام را نیز از مصادیق سنت دانستند . به عقیده ما شیعیان , سنت عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم . امامیه معتقدند که ائمه اطهار نه به این جهت که از راویان و تابعان مى باشند قول و فعل و تقریرشان حجیت دارد , بلکه بر این عقیده اند که ائمه براى بیان احکام خدا منصوبند و فرقشان با رسول الله ( ص ) این است که دریافت احکام توسط پیامبر ( ص ) از طریق وحى و در مورد ائمه ( ع ) بصورت الهام انجام مى گرفته است .
سنت به سه دسته تقسیم مى گردد : سنت عملى , سنت امضایى یا تقریرى , سنت قولى
سنت عملى
منظور از سنت عملى , فعل معصوم است , معصوم یعنى کسى که احتمال بروز هر گونه عمل خلاف از او مردود است . و لذا در این که عمل معصوم یکى از منابع احکام فقه محسوب مى گردد , به طور اجمال , تردیدى وجود ندارد , آنچه که مورد گفتگو است کاربرد سنت عملى و مقدار دلالت آن است .
سنت عملى چه مقدار دلالت دارد ؟ هرگاه صدور عملى از معصومین براى ما محرز گردد , حداقل دلالتى که دارد آن است که آن عمل مجاز بوده و بهیچ وجه منعى ندارد . کما اینکه ترک عملى توسط احدى از معصومین , مثبت آن است که آن عمل واجب نمى باشد .
البته در بسیارى از موارد با توجه بقرائن موجوده در مورد , فعل معصوم دلالت بیشترى خواهد داشت . مثل آن که احدى از معصومین ضمن تعلیم یکى از فرایض الهى به دیگران مبادرت به انجام عمل مزبور نماید که بى شک عمل معصوم ظهور در آن دارد که آن عمل یا واجب است و یا لااقل مستحب . حال سخن در این است که در موارد عدم وجود قرائن , فعل معصوم علاوه بر مجاز بودن عمل , ظهور در کدام یک از صور احکام دارد : واجب ؟ مستحب ؟ مباح ؟ .
نسبت به هر یک از احتمالات سه گانه فوق , در اصول فقه نظر داده شده است . اما آنچه را که مبانى و قواعد کلى اقتضا دارد این است که عمل معصوم در صورت عدم وجود قرائن هیچگونه دلالت بر ترجیح نمى تواند داشته باشد, زیرا عامل ترجیح مفقود است .
آیا فعل معصوم نسبت به سایر مردم حجیت دارد ؟ به موجب روایات و نصوص مسلم , رسول اکرم ( ص ) موظف به بعضى از وظایف بوده است که سایرین بدانها موظف نبوده اند . مثلا نافله شب بر آن حضرت فریضه بوده ولى نسبت به سایرین مستحب است , و نیز بعضى از احکام در مورد آن حضرت با دیگران تفاوت فاحش داشته . مثلا آن حضرت مجاز بوده است که بیش از چهار زوجه دائمى داشته باشد و حال آن که سایرین مجاز نیستند . اینگونه مسائل را مختصات پیغمبر مى نامند .
این موضوع اختصاص به رسول الله ندارد , بلکه در مورد ائمه معصومین نیز متصور است . زیرا بى تردید بسیارى از اعمال که از آن بزرگواران صادر مى شده نه به اعتبار احدى از آحاد و فردى از افراد مسلمین بلکه به اعتبار آن که داراى منصب ولایت عامه و زعامت مطلقه بوده اند آن عمل از آنان صادر گردیده است .
با توجه به موضوع فوق این سئوال مطرح گردیده که هرگاه عملى از یکى از معصومین مشاهده گردد و هیچگونه قرینه اى مبنى بر اختصاصى بودن عمل مزبور مشهود نباشد , چه دلالتى خواهد داشت ؟ آیا براى افراد معمولى مى تواند ملاک عمل قرار گیرد یا خیر ؟ هر چند مسئله مورد گفتگو و نقد و ایراد قرار گرفته است , ولى با منظور داشتن قواعد و اصول جاریه در بحث عام و خاص روشن مى گردد که موضوع از مصادیق دوران امر بین تخصیص اقل و اکثر است , زیرا افعال و اعمال معصومین از نظر طبع اولیه همانند سایرین است , چرا که آنان نیز بشرند و به تمامى تکالیف , همانند دیگران , مکلف مى گردند و ممیزى میان آنان با سایرین نیست و دلائل زیادى مبنى بر وجوه اشتراک آنان با سایرین به صراحت وجود دارد
از اصل عام فوق الذکر , با دلائل خاصه یقینى مبنى بر اختصاصى بودن عملى که از معصوم صادر گردیده , بعضى از موارد خروج یافته است . و لذا باید به همان مقدار متیقن اکتفا نمود و در موارد مشکوک به اصل اولیه عمل کرد .
سنت تقریرى
تقریر معصوم یعنى این که عملى در حضور معصوم واقع شده و معصوم آن را نهى و رد نکرده باشد . براى استناد به تقریر معصوم دو مقدمه استدلالى وجود دارد :
الف - امر بمعروف و نهى از منکر بر هر فرد مسلمانى واجب است , چون معصوم ( اعم از رسول اکرم و ائمه علیهم السلام ) از جمله مسلمانان مى باشند این امر بر آنان نیز واجب است و در خصوص ایشان , با توجه به وظیفه هدایت و ارشاد , بمراتب بالاتر خواهد بود .
ب -  مقدمه دیگر این است که معصوم هیچگاه واجبى را ترک نمى کند .
با این دو مقدمه , از تقریر معصوم دو برداشت مى شود :
1 - هرگاه عملى در حضور معصوم از شخصى سر زند و مورد ایراد و اعتراض از سوى معصوم واقع نشود , حداقل عدم ممنوعیت آن عمل استفاده مى شود , هر چند وجوب یا استحباب و یا اباحه استفاده نگردد .
2 - هرگاه یکى از واجبات در حضور معصوم واقع شود و معصوم به نحوه انجام آن ایرادى نکند , از اینجا مستفاد مى شود که آن عمل حداقل واجد شرایط صحت مى باشد .
در مورد اول , مثل اینکه شخصى در حضور امام غذایى بخورد و امام او را منع نکند , حداقل فهمیده مى شود که آن غذا حرام نیست . و در مورد دوم , مثلا شخصى در حضور امام وضو مى گیرد و امام نسبت به نحوه گرفتن وضو اعتراض نمى کند , از اینجا مى فهمیم که وضو به صحت گرفته شده است . زیرا اگر وضوى شخص مذکور به نحو نادرستى گرفته مى شد قطعا با توجه به وجوب امر بمعروف مورد اعتراض امام واقع مى گردید , و حتى اگر جاهلانه چنین عملى از او سر مى زد بى تردید معصوم او را ارشاد مى نمود .
براى تقریر و امضاء معصوم دو شرط لازم است :
اول آن که معصوم کاملا در جریان عمل و فعل واقعه قرار گرفته باشد , یعنى آن فعل به طور کامل در مرئى و منظر و محضر امام واقع شده باشد .
دیگر اینکه محظورى براى امر به معروف و نهى از منکر امام وجود نداشته باشد , یعنى امام با توجه به ظرف زمانى و مکانى وقوع فعل , مانعى براى اظهار نظر در خصوص نفس عمل یا نحوه تحقق آن نداشته باشد . در اینجا توضیح مختصرى ضرورى است , همان گونه که مى دانید ائمه علیهم السلام و یارانشان تماما از طرف حکام و سلاطین جور پیوسته در معرض تعقیب قرار داشته اند , و براى حفظ اساس اسلام و بقاء تشکیلات مخفى و علنى شیعیان گاه مصلحت بوده است به پنهانکارى تن دهند که یکى از مظاهر مشهور آن تقیه است . چون خلفاى غاصب و ستمگر غالبا براى پى بردن به فعالیت شیعیان جاسوسانى پیرامون ائمه علیهم السلام مى گماشتند و ایشان نیز بر این امر وقوف داشته اند , براى حفظ اسرار مبارزه شیعه به ناچار با اتخاذ روشهاى مختلف و استفاده از شیوه هاى گوناگون پنهانکارى و مبارزه مخفى , گاهى فرصت و امکان لازم براى تبیین علنى موازین شرعى را نداشته اند . بنابر این در مطالعه تقریر معصوم و اتخاذ سند به آن باید همیشه به این مسئله توجه شود که آیا ائمه علیهم السلام آزادى و امکان امر بمعروف و نهى از منکر را داشته اند یا به نحوى از انحاء دچار محظور بوده اند .
سنت قولى
سنت قولى در اصطلاح به روایت , خبر و حدیث اطلاق مى شود
حافظان و ناقلان نخستین حدیث حفاظ و ناقلان حدیث , در درجه اول , صحابه پیغمبر ( ص ) یعنى خویشاوندان و دوستان و همراهان او بودند که پس از مرگ حضرت در مکه زندگى مى کردند . از آنجمله اند : على بن ابیطالب ( ع ) , عمر بن خطاب و پسر او عبدالله بن عمر, طلحه و زبیر که از صحابه مشهور بوده اند , یکى از فاتحان ایران بنام عبداله بن عامر , عبداله بن مسعود عالم قرآن , زید بن ثابت کاتب وحى و منشى قرآن , عایشه دختر ابوبکر زوجه حضرت رسول ( ص ) که ناقل 1200 حدیث شمرده شده است , و ابوهریره و نیز بسیارى از یاران و همراهان رسول اله ( ص ) را باید از جمله ناقلان حدیث نام برد .
در درجه بعد , شاگردان افراد فوق الذکر و شاگردان شاگردان ایشان , که به تابعین معروفند , قرار دارند . از آنجمله اند : عامر بن شراحیل الشعبى متوفى به سال 105 هجرى, عروة بن زبیر متوفى به سال 96 هجرى, محمد الزهرى متوفى به سال 125 هجرى, وهب بن منبه متوفى به سال 110 هجرى و موسى بن عقبه ( متوفى به سال 141 هجرى.
این افراد تمام وقت خود را صرف جمع آورى احادیث نبوى مى نمودند و چنانکه مشهور است شعبى از 500 تن از صحابه پرسش بعمل آورده و هر چه حدیث نزد آنان بوده جمع آورى کرده است .
جمع آورى احادیث در آغاز بصورت شفاهى و افواهى صورت پذیرفته که بعدها آنها را بر پوست مى نوشتند و از آن مجموعه هائى را تشکیل مى دادند . گردآورندگان حدیث را محدث مى خوانند .
نخستین مجموعه هاى احادیث در قدیمى ترین مجموعه هاى حدیث , به ترتیب حروف تهجى نام صحابه پیامبر اکرم شمرده شده و ذیل نام هر یک احادیث که از آنان منقول بوده ذکر گردیده است و به این نوع مجموعه ها مسند مى گویند .
مجموعه هاى احادیث مسند از روى اصل على الرجال, یعنى ترتیب احادیث بر حسب اسامى اولین - قدیمى ترین - ناقلان , تدوین مى شده است .
مشهورترین مجموعه هاى احادیث عبارتند از :
الموطأ فى الحدیث تالیف مالک بن انس موسس مذهب مالکى , متوفى به سال 179 هجرى . در این کتاب 1700 حدیث منقول است که مالک صحت و اعتبار این احادیث را تصدیق کرده است ,
احمد بن حنبل مؤسس مذهب حنبلى , متوفاى 241 هجرى , مجموعه دیگرى دارد بنام مسند که حاوى بیش از سه هزار حدیث است .
مجموعه هاى متاخرتر که مصنف نامیده مى شوند , مقبولیت عامه داشته و اشاعه بیشترى دارند . در این مجموعه ها احادیث نه از روى نام ناقلان بلکه بر اساس موضوعات یا باصطلاح على الابواب تنظیم شده اند . از بین این مجموعه ها معتبرتر از همه شش کتاب است و به همین جهت به الکتب السته ( صحاح سته ) نامیده مى شوند . این شش کتاب در بین اهل سنت شهرت و مقبولیت بسیار دارند و مبناى فقهى آنان قرار گرفته است . این کتابها عبارتند از :
1 - الجامع الصحیح یا باختصار الصحیح , تصنیف ابوعبدالله محمد البخارى ( 195 257 ه ) این کتاب نسبت به کتب پیشین استادانه تر تنظیم شده است . بگفته مؤلف در این کتاب بیش از ششصد هزار حدیث گردآورى شده ولى مؤلف از میان آنها تنها 7250 حدیث را حقیقى دانسته است .
2 - الصحیح , گرد آورده مسلم بن حجاج نیشابورى ( 202 262 ه ) . این کتاب نیز از جمله کتب معتبر است . مؤلف مى گوید 300 هزار حدیث را بررسى کرده و 12 هزار حدیث یعنى 14 درصد از مجموع را معتبر دانسته است .
3 - سنن ابن ماجه قزوینى متوفى به سال 273 ه .
4 - مجموعه ابوداود سجستانى متوفى به سال 275 که بنام سنن معروف است .
5 - الجامع الکبیر ترمذى متوفى بسال 279 ه .
6 - سنن , تصنیف نسائى متوفى به سال 302 ه . او شاگرد ابوداود و از مردم شهر نسا ( نزدیک عشق آباد کنونى ) است .
تدوین حدیث در شیعه ( اصول اربعمأه ) نخستین تدوین کنندگان احادیث ائمه , یاران و تابعین بودند , که به علت قرب و نزدیکى به رهبران اسلامى , طرف مراجعه مردم قرار مى گرفتند . و در برخورد با مشکلات و مسائل شخصا به حضور ائمه یا صحابه مورد اعتماد و وثوق مى رسیدند و سئوالات خود را مطرح کرده و پاسخها را به صورت یادداشت هائى ثبت و ضبط مى نمودند .
این افراد دفترچه هائى داشتند که به ثبت این پاسخها اختصاص داشت , و داراى نظم و ترتیب خاصى نبود , بهمین جهت مسائل مختلف فقهى , عبادى , معاملاتى و اعتقادى در کنار هم یادداشت مى شد , و گاهى از این یادداشت ها جنگ هائى تشکیل مى گردید .
این نوشته ها بعدها به اصل معروف شد و چون شمار آنها به 400 مى رسید به اصول اربعمأه شهرت یافت .
این روش تا بعد از زمان غیبت کبرى نیز ادامه داشت , لذا بسیارى از صاحبان اصول کسانى هستند که اصول خود را از طریق نواب چهارگانه بى واسطه تهیه کرده اند . بنابر این صاحبان اصول عبارتند از : صحابه , معاصرین ائمه , وکلاى اربعه و تابعین آنها .
مرحوم شیخ طوسى اسامى جمعى از صاحبان اصول را در فهرست خود ذکر کرده است که براى نمونه به عده اى از آنان اشاره مى شود :
اسماعیل بن محمد
جابر بن یزید الجعفى
اسحق بن عمار الساباطى
سلیم بن قیس الهلالى
جمیل بن دراج
دادود بن فرقد
على بن رئاب
ابان بن تغلب
ابى نصر البزنطى
سعید بن یسار
بشار بن یسار
اسباط بن سالم
على بن مهزیار اهوازى
عمر بن اذینه
این اصول به علت سندیت و اعتبارى که دارند سخت مورد توجه محدثین و فقهاى امامیه مى باشند و معمولا یکجا و در بست تحت عنوان اصل فلان روایت مى شود و مورد عمل قرار مى گیرد .
تدوین کتب احادیث در دوره بعد , جمعى از فقها و محدثین شیعه دست به تصنیف و تألیف کتب فقه و حدیث زدند . فرق این کتابها با کتب اصول این است که در این کتابها مسائل فقهى غالبا به صورت موضوعى تبویب شده , و بین روایات ربط منطقى وجود دارد و از حالت پراکنده سابق بیرون آمده است . و روایات غیر مرتبط تحت عنوان نوادر نامیده مى شود . اسامى بعضى از افرادى که به تدوین این نوع کتب پرداخته اند به این قرار است :
حمدان بن سلیمان نیشابورى
حماد بن عیسى
بندار بن عاصم الذهلى
حسن بن محبوب السراد
حسن بن جهم بن بکیر .
کتب اربعه از اواخر دوره غیبت صغرى , یعنى در عهد سیمرى چهارمین نایب حضرت امام زمان ( ع ) , که دامنه فقه توسعه یافت برخى از بزرگان علما و محدثین شیعه بر آن شدند که احادیث مرویه اهل بیت را در مجموعه هائى تنظیم و تبویب و مرتب نمایند , و آن قسمت از اخبار را که مربوط به فروع فقهى است به ترتیب ابواب تدوین کنند . از این رهگذر , در مدت یک قرن , چندین مجموعه بزرگ حدیث بوجود آمد . از بین آنها چهار کتاب مقبولیت عامه یافت و سند و مرجع فتاوى فقها قرار گرفت و به کتب اربعه معروف گردید . کتب اربعه بترتیب تألیف عبارتند از :
5072 حدیث صحیح , 1118 حدیث موثق , 302 حدیث قوى , 9485 حدیث ضعیف , 222 حدیث هم از نوادر و متفرقاتند

کلینى در سال 329 هجرى درگذشت و در محله باب الکوفه بغداد به خاک سپرده شد .
2 - من لا یحضره الفقیه تألیف ابوجعفر الثانى محمد بن على بن الحسین بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق و مشتمل بر 9044 حدیث مى باشد . او در شهر رى اقامت داشت و در عصر خود بزرگترین شخصیت علمى و مرجع عمومى شیعه در رى و خراسان بود . او در سال 355 از رى به بغداد رفت و شیوخ طایفه امامیه از او استماع حدیث نمودند و قریب 300 جلد کتاب در موضوعات مختلف فقه , حدیث , رجال و اعتقادات و غیره تألیف کرده است . وى در سال 381 هجرى وفات یافت و در جوار مرقد حضرت عبدالعظیم در رى به خاک سپرده شد .
3 - تهذیب الاحکام تألیف ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى معروف به شیخ طوسى است که او را شیخ الطایفه نیز مى خوانند و به سال 460 هجرى وفات یافت . این کتاب مشتمل بر 13590 حدیث است .
4 - استبصار این کتاب نیز تألیف شیخ طوسى است . عنوان این کتاب چنین است: الاستبصار مما اختلف من الاخبار. در خصوص علت تالیف این کتاب نوشته اند وقتى که ابوالحسن هروى , که از طایفه امامیه بود , بواسطه برخورد با احادیث متناقض و متخالف از مذهب حق عدول کرد , این موضوع به سمع شیخ طوسى رسید و او به شاگردش دستور داد کتاب المقنعه را شرح نماید و از شرح کتاب مذکور کتاب تهذیب بوجود آمد که مشتمل بر احادیث متخالف و متوافق است و سپس کتاب استبصار براى جمع میان احادیث متخالفه , که از تهذیب استخراج شده بود , نگاشته شد . کتاب استبصار شامل 5511 حدیث مى باشد .
شروح و جوامع کتب اربعه بر کتب اربعه در طول زمان , به دلیل محور قرار گرفتن براى اجتهاد و تحقیقات فقها , تفسیرها و شروح زیادى نوشته شد و جوامعى براى آنها ترتیب یافت که عبارتند از :
1  - کتاب وافى تألیف مرحوم ملا محسن فیض کاشانى مى باشد در این کتاب مؤلف در هر یک از ابواب فقهى آنچه از احادیث مربوطه در کتب اربعه آمده یکجا جمع کرده است . مؤلف مزبور روایات و احادیث مشکل را هم تفسیر کرده است .
2 - وسائل الشیعه تألیف محمد بن حسن بن على معروف به شیخ حر عاملى است . این کتاب که در وضع اولیه شش مجلد و در چاپ اخیر به صورت بیست جلد به طبع رسیده مشتمل بر کلیه روایات کتب اربعه و نیز هفتاد کتاب دیگر است که همه اخبار آنها را به ترتیب ابواب فقهى جمع آورى نموده است . مؤلف میان اخبار متخالفه , یعنى آنهایى که بصورت ظاهر با یکدیگر تعارض و ناسازگارى داشته اند , جمع کرده و وجوه جمع را نیز بیان داشته است .
مرحوم شیخ حر عاملى قدس سره در شب جمعه هشتم رجب 1032 هجرى در قریه مشغر از قراء جبل عامل متولد گردید و 40 سال در بلاد جبل عامل اقامت داشت , سپس به مشهد عزیمت کرد و 24
سال در این شهر اقامت گزید , بعد از آن به اصفهان رفت و پس از بازگشت از اصفهان به سال 1104 هجرى در مشهد وفات یافت که هم اکنون مقبره وى در کنار مدرسه ملا جعفر مشهد زیارتگاه ارباب فضیلت است .
3 - بحارالانوار تألیف ملا محمد باقر مجلسى متوفى به سال 1110 هجرى است . این کتاب در وضع اولیه در 25 مجلد و در چاپ اخیر بصورت بیش از یکصد جلد به طبع رسیده . در این کتاب کلیه اخبار و احادیث امامیه جمع آورى شده و در ذیل احادیثى که احتیاج به تفسیر دارد توضیحات لازم داده شده و اخبار متناقض و متعارض نیز در آن بیان شده است .
طبقات محدثین علماى عامه , به طورى که ابن حجر مى نویسد , محدثین عامه را به دوازده گروه تقسیم و طبقه بندى کرده اند , بشرح زیر :
1 صحابه رسول اکرم , با اختلاف مراتب ایشان .
2 بزرگان تابعین , مانند : سعید بن المسیب .
3 طبقه وسطى یعنى متأخرین از بزرگان تابعین , مانند : حسن بصرى و ابن سیرین .
4 کسانى که پس از بزرگان تابعین آمده اند و اکثر روایات خود را از بزرگان تابعین نقل کرده اند , مانند : زهرى , قتاده .
5 طبقه پائین تر از گروه چهارم , مانند : اعمش .
6 طبقه ابن جریح و امثال او .
7 اتباع بزرگان تابعین , مانند : مالک و ثورى .
8 طبقه بعد از طبقه 7 , مانند : ابن عیینه و ابن عنبسه
 . 9 دسته سوم از اتباع تابعین , مانند : شافعى و ابوداود الطیالسى .
10 آنهائى که از اتباع تابعین اخذ حدیث کرده اند , مانند : احمد بن حنبل .
11 طبقه بعد از طبقه دهم , مانند : ذهلى و بخارى .
12 طبقه بعد از طبقه یازدهم , مانند : ترمذى .
بعضى از علماى شیعه نیز , گویا به پیروى از اهل سنت , طبقات محدثین را به دوازده طبقه تقسیم کرده اند , اما بر خلاف عامه , دوازده طبقه را از آخر به اول , با تفصیل ذیل نوشته اند :
طبقه اول : شیخ طوسى و نجاشى و امثال ایشان .
طبقه دوم : شیخ مفید و ابن الغضائرى و امثال آنها .
طبقه سوم : شیخ صدوق و امثال او .
طبقه چهارم : شیخ کلینى و امثال او .
طبقه پنجم : شیخ محمد بن یحیى و احمد بن ادریس و امثال ایشان .
طبقه ششم : محمد بن عیسى و احمد بن محمد بن خالد البرقى و امثال ایشان .
طبقه هفتم : حسن بن على الوشاء .
طبقه هشتم : محمد بن ابى عمیر و صفوان و کلیه اصحاب حضرت موسى بن جعفر ع.
طبقه نهم : اصحاب ابى عبدالله حضرت صادق ع.
طبقه دهم : اصحاب حضرت باقر ع.
طبقه یازدهم : اصحاب على بن الحسین امام زین العابدین ع.
طبقه دوازدهم : اصحاب حضرت امام حسن و حضرت امیرالمؤمنین ع
اصحاب اجماع در اصطلاح حدیث در اصطلاح حدیث , گروهى از روات , هستند که آنها را اصحاب اجماع مى گویند . و هر چند تفسیرهاى گوناگونى از این اصطلاح در کتب رجال بعمل آمده است ولى اجمالا مراد کسانى هستند که فقها بر صحت همه روایات آنان , از هر کسى که نقل کرده باشند , اجماع دارند , هر چند افرادى قبل از آنان در سلسله سند قرار گرفته باشند که از نظر روایى وجاهت و وثاقتى نداشته و یا ضعیف باشند . بدین معنى که هرگاه احدى از این دسته در مقطعى از سلسله حدیث قرار گیرند , به علت اطمینان و وثوقى که فقها به آنان دارند , مبنى بر این که آنان از افراد غیر موثق هیچگاه روایتى نقل نمى کنند , توجهى به ما قبل آنان نمى شود و صرفا ما بعد آنان مورد تحقیق و بررسى قرار مى گیرند .
تعداد این گروه حسب نظر رجال کشى هیجده نفر مى باشند , که در جاى خود از نظر مقدار اعتبار و رفعت درجه به ترتیب به سه طبقه شش نفره تقسیم مى گردند , چهار نفر نخستین از طبقه اولى در یک درجه مساوى قرار داشته و از دو نفر دیگر این طبقه زاهدتر و محترم ترند . اسامى این سه طبقه شش نفرى به ترتیب ذیلا نوشته مى شود :
طبقه اول : ( 1 ) زرارة بن اعین ( 2 ) برید ( 3 ) محمد بن مسلم  ( 4 ) ابو بصیر ( 5 ) فضیل بن یسار ( 6 ) معروف بن خربوز .
طبقه دوم : ( 7 ) جمیل بن دراج ( 8 ) ابان بن عثمان ( 9 ) عبدالله بن مسکان ( 10 ) عبدالله بن بکیر ( 11 ) حماد بن عیسى ( 12 ) حماد بن عثمان .
طبقه سوم : ( 13 ) صفوان بن یحیى ( 14 ) یونس بن عبدالرحمن ( 15 ) حسن بن محبوب ( 16 ) محمد بن ابى عمیر ( 17 ) عبدالله بن مغیره ( 18 ) احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى .
توضیح این که 6 نفر نخستین محضر صادقین ( حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام ) را درک کرده و از اصحاب آن دو بزرگوارند , شش نفر بعد فقط مفتخر به شاگردى حضرت ابى عبدالله صادق ( ع ) مى باشند ولى دسته اخیر از اصحاب امام کاظم ( ع ) و امام رضا ( ع ) بوده اند .
سید بحرالعلوم اسامى این اعاظم را چنین به نظم آورده است :
قد اجمع الکل على تصحیح ما
یصح عن جماعة فلیعلما
وهم اولو نجابة و رفعة
اربعة و خمسة و تسعه
فیسته الاولى من الامجاد
اربعة منهم من الاوتاد
زراره کذا برید قد اتى
ثم محمد ولیث یا فتى
کذا فضیل بعده معروف
و هو الذى ما بیننا معروف
و السته الوسطى اولو الفضائل
رتبتهم ادنى من الاوائل
جمیل الجمیل مع ابان
والعبدلان ثم حمادان
والسته لاخرى هم صفوان
و یونس علیهم الرضوان
ثم ابن محبوب کذا محمد
کذاک عبدالله ثم احمد
و ما ذکرناه الاصح عندنا
و شذقول من به خالفنا

ترجمه
همانا همه اجماع دارند بر صحت آنچه که
جماعتى روایت مى کنند , آنها را بدانید
آنان صاحبان نجابت و رفعت هستند
( و تعداد آنان ) چهار و پنج و نه مى باشد
شش تاى اول آنان نیکوترینند
که چهار تاى آنان از اوتاد مى باشند
زراره و نیز برید , آمده است
و سپس محمد و لیث هستند ( اى جوان )
و نیز فضیل , بعد از او معروف
که او میان ما معروف است
و شش تاى میانى صاحبان فضیلتند
که رتبه آنان از دسته اول پایین تر است
جمیل نیکو چهره و ابان
و دو عبدالله و سپس دو حماد
و شش تاى آخرین از آنها : صفوان
و یونس , بر آنها رضوان خداباد
سپس ابن محبوب و همچنین محمد
و نیز عبدالله و سپس احمد
آنچه که ذکر کردیم نزد ما اصح است
و قول مخالف ما بسیار نادر است

اقسام خبر
خبر متواتر
خبر جماعتى را گویند که احتمال مواضعه و تبانى بر کذب بین آنان عادتا محال باشد . اینگونه اخبار بدون لزوم ضم قرائن موجب علم و یقین است .
خبر واحد
عنوان خبرى است که راویان آن اعم از اینکه کم یا زیاد باشند , روایتشان به حد تواتر نرسیده و بدون ضم قرائن خارجى نتوان بصدق و راستى آن خبر علم حاصل کرد .
خبر صحیح
خبرى را گویند که سندش به معصوم متصل گردد و همه راویان آن , در سراسر سلسله , عادل و ضابط و امامى بوده و به عدالت آنان تصریح شده باشد .
خبر حسن
خبرى است که سندش به معصوم متصل باشد و همه راویان آن امامى و ممدوح , یا بعض آنان ممدوح بوده و مورد مذمت هم نباشند , گرچه به عدالت همه یا برخى از آنان تصریح نشده باشد .
خبر موثق
بر خبرى اطلاق مى شود که در عین اتصال سند به معصوم , یک یا چند نفر از راویان آن امامى نبوده ولى در نقل حدیث توثیق شده باشند .
خبر ضعیف
خبرى را گویند که بر خلاف صحیح و حسن و موثق بوده و با فسق راوى یا سایر صفات ناپسند مورد مذمت واقع گردیده یا مجهول الحال باشد .
حجیت خبر واحد : گفتیم که خبر متواتر خبرى است که ناقلینش بتعدادى باشند که مواضعه و تبانیشان براى نقل خبر نادرست بعید باشد و به صدق گفتارشان یقین حاصل شود . مثلا اگر مواضعه 2 و 3 یا 4 نفر براى جعل خبر بى اساس ممکن باشد , هرگاه مخبرین تعدادشان براى مثال به 30 یا 40 نفر برسد احتمال تبانى براى نقل خبر کذب به حداقل مى رسد و همین امر باعث حصول یقین بر صحت خبر مى شود , این را مى گویند خبر متواتر . و خبر واحد خبرى است که به اندازه تواتر نباشد یعنى اصطلاحا خبر غیر متواتر را خبر واحد مى گویند . خبر واحد لزوما به معناى آن نیست که خبر دهنده یک نفر باشد , بلکه ممکن است راویان خبر بیش از یک نفر باشند ولى تعداد آنها به حدى نباشد که بر آن خبر عنوان تواتر اطلاق گردد .
چون خبر واحد براى شنونده قطع نمىآورد , لذا براى حجیت آن باید دلیل اقامه شود . در مورد حجیت خبر واحد مناقشه زیاد است , گروهى از علماى اصول معتقدند خبر واحد حجت نیست , در مقابل , گروه دیگر به حجیت و دلیلیت خبر واحد نظر داده اند . گروه زیادى از متقدمین با حجیت آن مخالفت کرده اند مانند سید مرتضى , ابى المکارم ابن زهره , ابن براج , ابن ادریس . ولى جمهور متأخرین به حجیت آن نظر داده اند
معتقدین به حجیت خبر واحد از منابع چهارگانه فقه , یعنى کتاب و سنت و اجماع و عقل , دلیل آورده اند و ما ذیلا این ادله را بر شمرده و مورد ارزیابى قرار مى دهیم .
حجیت خبر واحد از دیدگاه کتاب قرآن معتقدمین به حجیت خبر واحد براى اثبات مدعاى خود به آیاتى از قرآن تمسک مى کنند :
مثلا آیه ششم از سوره حجرات , داستان مربوط به آیه این است که فردى بنام ولید که از مسلمانان بود در بازگشت از سفرى که به خارج از مدینه کرده بود نزد رسول الله رفته و مى گوید فلان قبیله از دین برگشته و قصد محاربه دارند , بر اساس این خبر لشکرى تجهیز مى گردد و براى مقابله با آن قبیله فرستاده مى شود , افراد اعزامى هنگام نزدیک شدن به قبیله مذکور با کمال تعجب با استقبال مردم قبیله مواجه شده و معلوم مى شود نه تنها محارب نیستند بلکه محب اسلام و رسول اکرم مى باشند .
پس از وقوع این اشتباه , این آیه نازل مى شود که : ان جاء کم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمین. ترجمه: اى مسلمانان اگر فاسقى براى شما خبرى آورد , بررسى کنید ! مبادا برخورد کنید با قومى به جهالت و نادانى , و از کرده خود پشیمان و نادم شوید. اصولیین با تمسک به مفهوم این آیه مى گویند خبر واحد حجیت دارد . زیرا خدا فرموده است اگر فاسقى خبر آورد بررسى کنید , و مفهوم مخالفش این است که اگر عادل خبر آورد , بررسى لازم نیست و باید قبول کرد .
استدلال فوق در کتب اصول فقه مورد نقد و بررسى عمیقانه قرار گرفته , ایراداتى نسبت به آن مطرح گردیده , و متقابلا از سوى دانشمندان پاسخ داده شده است . مهم ترین ایرادى که به استدلال مزبور وارد شده , ایرادى است که در فرائد الاصول شیخ مرتضى انصارى آمده است مبنى بر این که : مفهوم اتخاذ شده در استدلال , مفهوم وصف است نه مفهوم شرط . زیرا مفهوم شرط در این جمله: اگر فاسق براى شما خبر آورد , باید تفحص کنید این نیست که اگر عادل خبر آورد تفحص لازم نیست , بلکه مفهوم جمله شرطیه مزبور این است که : اگر فاسق خبر نیاورد , تفحص لازم نیست , و خبر نیاوردن فاسق به معناى خبر آوردن عادل نیست . و به عبارت دیگر , آیه شریفه مشتمل است بر یک قضیه شرطى که از نظر منطقى داراى دو بخش شرط و جزا و یا مقدم و تالى است که عبارتند از : شرط ان جاء کم فاسق بنبا . اگر فاسق براى شما خبر آورد جزا : فتبینوا لازم است تفحص کنید اخذ مفهوم مخالف از قضیه شرطیه فوق مبتنى بر این است که بخش اول شرط چنانچه منتفى گشت , بخش دوم ( جزا ) به دنبال آن منتفى مى شود که به این صورت در خواهد آمد :  هرگاه فاسق براى شما خبر نیاورد , تفحص لازم نیست و پر واضح است که چنین مفهومى اثبات کنده مدعا نخواهد بود , زیرا این جمله اگر عادل خبر آورد , تفحص لازم نیست که مدعاى استدلال کنندگان است مفهوم وصف مى باشد . یعنى کلمه فاسق مفهومش غیر فاسق مى شود که همان عادل است و چنین مفهومى را نمى توان از جمله شرطیه به دست آورد . از طرف دیگر چون حجیت مفهوم وصف مورد تردید است و همانند مفهوم شرط متقن و منجز نیست , لذا نمى توان بر آن اعتماد کرد .
ولى در پاسخ گفته مى شود :
در قضیه شرطیه فوق شرط در جاى خود مرکب از دو جزء است آوردن خبر , توسط فاسق و جزء نخستین یعنى آوردن خبر بگونه اى است که جزاى قضیه لزوم تفحص عقلا بر آن متوقف است و به اصطلاح تحقق دهنده موضوع است و در صورت منتفى شدن , قضیه از نظر منطقى سالبه بانتفاء موضوع خواهد بود . یعنى اگر خبر آورده نشود , محلى براى تفحص و تحقیق باقى نمى ماند تا چه رسد به اینکه لازم نباشد . در حالى که جزء دیگر یعنى[ ( توسط فاسق]( چنین نیست که در صورت منتفى شدن , موضوع قضیه یعنى آوردن خبر از اصل منتفى گردد و محلى براى جزاء باقى نماند . حال مى گوئیم در اینگونه قضایاى شرطیه , مفهوم مخالف منحصرا بالحاظ منتفى شدن همان جزء دوم اتخاذ مى گردد , نه جزء اول .
براى روشن شدن مطلب به این مثال توجه کنید : هرگاه شخصى به دیگرى چنین بگوید: اگر من با قلم سرخ براى تو نامه نوشتم , حتما بایستى به مضمون آن عمل نمائى . مفهوم این قضیه چنین نیست که اگر نامه ننوشتم , لازم نیست عمل نمائى . زیرا در صورت عدم مکاتبه عقلا محلى براى عمل نمودن وجود ندارد که چنین مفهومى استنباط گردد , بلکه مفهوم مخالف آن این است که: اگر با قلم غیر سرخ مکاتبه کردم , اقدام لازم نیست
علاوه اینکه آیه شریفه حاکى از رویه جارى در میان مردم است , یعنى همان پذیرفتن اخبار از هر کس که واصل شود , بدون تفحص و تحقیق در مورد راوى و غیر آن , و آیه مورد نظر با فرض وجود چنین رویه جاریه و سنت معموله , تنها یک صورت را ردع و نهى نموده , و آن پذیرفتن خبر شخص فاسق است بدون تفحص و تحقیق , که بى تردید لازمه آن اذن در قبول و پذیرفتن سایر موارد , یعنى اخبار و روایات اشخاص عادل و موثق خواهد بود .
اصولیین طرفدار حجیت خبر واحد علاوه بر آیه فوق به آیه 123 سوره توبه نیز استناد مى کنند . آیه اینست : فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفه لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون. ترجمه: چرا از هر قومى گروهى اعزام نمى شوند بمرکز ( مدینه نزد رسول الله یا نزدیکانش که تفقه در دین نمایند و مسائل دینى شان را یاد بگیرند و برگردند به قبیله خودشان و ملاقات کنند افراد را , و آیات و احکام خدا را براى آنها بگویند و تشریح کنند تا آنکه آگاه گردند و عالم شوند و از تخلفات بپرهیزند . علما مى گویند چون خدا فرموده است از هر قومى عده اى بیایند و در بازگشت آموخته هاى خود را بمردم ابلاغ کنند , بدیهى است که در بازگشت فردا فرد با مردم برخورد مى کنند , و نمایندگان اعزامى به مرکز , به هیئت گروهى دانش خود را تبلیغ نمى کنند , به این ترتیب خداوند بر خبر آحاد این اشخاص اعتبار قائل شده است . بنابر این استنتاج مى شود که خبر واحد داراى اعتبار و حجیت است .
حجیت خبر واحد از دیدگاه سنت مى دانیم که براى اثبات حجیت خبر واحد , به خبر واحد نمى توانیم استناد کنیم , پس باید دید چه مقدار خبر و حدیث براى اینکار کفایت مى کند . اصولیین در این خصوص مى گویند: آن مقدار که تواتر اجمالى بحساب آید کفایت مى کندیعنى از میان روایات گوناگون با مضامین مختلف باید حجیت خبر واحد را استنتاج کرد که براى روشن شدن بیشترموضوع لازم است به چند دسته روایات و اخبار اشاره شود :
در یک دسته از روایات , ائمه ( ع ) افرادى را به عنوان ثقه به ما معرفى کرده اند . مثلا شخصى بنام عبدالعزیز بن مهدى خدمت امام صادق ع آمده و مى پرسد : یا حضرت همیشه بشما دسترسى نیست در برخورد با مشکلات شرعى چگونه حل مشکل کنیم ؟ آیا یونس بن عبدالرحمن مورد تائید است و مى توانیم در اینگونه امور باو مراجعه کنیم ؟ حضرت پاسخ مى دهد: بلى مورد اعتماد است.
دسته دوم از روایات حاکى است که فرموده اند براى حل مشکلات و قضایائى که پیش مىآید به راویان احادیث ما مراجعه کنید : اما الحوادث الواقعه فارجعوا الى روات احادیثنا
دسته سوم روایاتى است که ترغیب به حفظ و ضبط احادیث مى کند , البته منظور همان حفظ و ضبط اولیه است . از اینجا مى توان فهمید که روایات و احادیث اهمیت داشته و بر آنها آثار و اعتباراتى بار بوده است که این ترغیب و تشویق صورت گرفته است مانند : قال رسول الله ص: من حفظ من امتى اربعین حدیثا بعثه الله یوم القیامه فقیها عالما
دسته چهارم دستور العمل هائى است که درباره اخبار متعارض رسیده است . یعنى در حضور امام در خصوص حلال و حرام بحث مى شود و حضرت مى فرماید که هر کدام مشهورتر است باید مقبول باشد و یا جهات دیگرى را به عنوان مرحج بیان مى نماید , و بدین وسیله تعیین تکلیف مى کند . حال مى گویند اگر خبر واحد حجت نیست معارض آنهم نمى تواند حجت باشد . چون این معارضه صورت مى گیرد و حجت طرفین ارزیابى مى شود پس معلوم مى گردد که خبر واحد حجیت دارد دسته پنجم روایاتى است که کذابین و وضاعین و جاعلین احادیث و اخبار و روایات را نکوهش و مذمت مى کند . پس معلوم است خبر واحد حجت است که براى حفظ حریم آن و جلوگیرى از دخول غش و ناخالصى و کذب در سلسله روایات و اخبار عمل کاذبین و جاعلین این اندازه مذمت شده است !
از مجموع این 5 دسته روایت نتیجه مى گیریم که هر چند خبر , واحد باشد و ناقلین آن کثیر نباشد مى تواند حجیت و دلیلیت داشته باشد .
حجیت خبر واحد از دیدگاه اجماع هر چند طرفداران حجیت خبر واحد عقیده دارند که اجماع بر حجیت خبر واحد محقق است , ولى اگر بیطرفانه قضاوت شود , اجماع به معنى اتفاق کل باثبات نرسیده است , زیرا همان طور که گفتیم , بسیارى از علماى متقدم سخت با حجیت خبر واحد مخالف بوده اند . ولى رویه عملى پیشینیان علماى امامیه تا معاصر اهل بیت ع و یا نزدیک به عصر آنان بر این بوده است که اخبار آحاد را نقل مى کردند و به تدوین و تبویب و ثبت و ضبط آن مبادرت کرده و نسبت به تفحص و تحقیق در حال روات و جستجو و بحث در مورد ثقه و ضعیف بودن آنان اهتمام مى نمودند . این رویه به دوران هاى بعدى نیز سرایت کرده و کسى بر این روش انکار نورزیده و از ائمه علیهم السلام منع و ردعى هم واصل نگشته است .
صاحب معالم ضمن مطرح نمودن این نکته از علامه در نهایه , چنین نقل مى کند: اما علماى امامیه , گروه اخباریون آنان در اصول و فروع دین بر چیزى جز اخبار و آحاد مروى از اهل بیت تکیه ننموده اند , و اصولیین آنان مانند ابى جعفر طوسى رحمه الله و دیگران بر قبول خبر واحد توافق کرده اند و کسى جز سید مرتضى و پیروانش آنهم به خاطر شبهه اى که براى آنان پیش آمده , مخالفت نکرده است.
پس مى توان گفت که گرچه اجماع به معناى اتفاق کل علما و فقها بطور صریح در مسئله وجود ندارد ولى نسبت مخالفین در مقایسه با کسانى که در عمل , خبر واحد را معتبر مى دانسته اند بسیار اندک است .
حجیت خبر واحد از دیدگاه عقل در اینجا یک اصطلاح وجود دارد که باید در مورد آن توضیح داده شود و آن سیره عقلاء است , منظور این است که اگر در زندگى روزمره و عرف متداول روشى بین عقلاء مردم استقرار پیدا کرده و به آن عمل شده و همین روش و سیره نزد معصومین نیز جریان یافته و اتفاق افتاده ولکن از ناحیه آنها رد و نهى وردعى نسبت به آن صورت نگرفته , پس با برقرارى یک قضیه منطقى نتیجه مى گیریم که این روش نزد معصومین پسندیده و مرضیه بوده است
در این مسئله باید اولا محقق شود که رسم و روشى بین خردمندان و عقلاء زمان جارى بوده است و ثانیا معصومین در برخورد با آن , رسم معمول را رد نکرده اند , حال با اضافه کردن یک قضیه منطقى مبنى بر این که این روش , سیره عقلاء و مقبول آنهاست و معصوم نیز از جمله عقلاء بلکه رییس عقلا است و رادع و مانعى از ناحیه او صادر نگردیده پس نتیجه مى گیریم که معصوم نیز آن را قبول دارد .
در این رابطه , در عرف متداول عقلا مى بینیم که هرگاه کسى خبرى داد از او مى پذیرند و قبول مضمون خبر را منوط به کثرت ناقلین نمى کنند , این رسم متداول بین عقلا است و نتیجتا معصوم هم این روش را چون عقلائى است قبول دارد و این رویه مورد قبول شارع مقدس مى باشد . علاوه بر این سیره مسلمین نیز بر همین منوال بوده است که اگر به عنوان مثال زراره از نزد حضرت صادق ( ع ) مىآمد و خبرى مى داد از او قبول مى کردند و در تفحص صحت آن از طریق دیگر عادتا اقدامى نمى کردند . یا وقتى محمد بن مسلم خبرى را از زراره نقل مى کند معلوم است که آن را قبول داشته که به نقل آن پرداخته و الا چنین کارى نمى کرد , یعنى او بنا را بر صحت گذارده و خبر را صدق دانسته و نقل کرده است
تنها یک مسئله باقى است و آن اینکه در شرع مقدس براى اثبات ادعا غالبا دو شاهد عادل و گاه چهار شاهد لازم است , ممکن است تصور شود خواستن دو شاهد رویه و روش معمول و متداول بین مردم است ولى با کمى دقت معلوم مى شود که چنین نیست زیرا فرق است بین شهادت و خبر , و این دو , به دو مقوله متفاوت تعلق دارند . بحث شهادت در اثبات دعاوى و جرائم مطرح است و در اینگونه مواقع شارع مقدس براى حفظ حریم حرمت افراد و رعایت اصل مستحکم برائت , مقررات و ترتیباتى را مقرر داشته که در موارد ابتلاء باید مراعات شود , و نیاز به دو یا چهار شاهد از اینروست . ولى مسئله خبر این مقتضیات را ندارد و اصولا راوى در مقام نقل خبر و اخبار مسئله , در مظان اثبات و نفى نیست بلکه از جریانى خبر و گزارش مى دهد که محتمل صدق و کذب است ولى چنانچه خبر دهنده ثقه و معلوم و عادل باشد نظر به اطمینانى که بر صحت و امانت و عدالتش وجود دارد , تا دلیل خلاف بر خبر ارائه نشده , باید مضمون خبر را تلقى به قبول کرد .
اخبار مجعوله - اسرائیلیات -
مبارزه بین مکاتب مختلف , در طول تاریخ , وجوه گوناگونى داشته است . نمایان ترین مظهر این مبارزه که غالبا به شکلى تند و خشن اتفاق مى افتد , مبارزه سیاسى و نظامى است , به دنبال مبارزات سیاسى و نظامى که قدرت مادى را از چنگ رقیب مى رباید , پشتوانه فرهنگى و ایدئولوژیکى براى تحکیم مواضع بدست آمده ضرورت مبرم پیدا مى کند .
در مکاتب الحادى فرهنگ و مبانى اعتقادى نقشى فرعى و جانبى دارد . در مقابل , مکاتب الهى و خصوصا مکتب مقدس اسلام حرکت تکاملى جامعه را بر مبناى اعتقاد و ایدئولوژى مى شناسند و بدین ترتیب اولویت با مبانى اعتقادى و فرهنگى است . بر این اساس , اسلام از روز تولد با اولویت دادن به مبارزه اعتقادى و فرهنگى اشکال دیگر مبارزه از قبیل مبارزه سیاسى و نظامى را در خدمت گسترش عقاید و فرهنگ اسلامى بکار گرفته است . رمز و راز پیروزى هاى شگفت انگیز اولیه اسلام نیز در همین امر نهفته است , یعنى تکیه بر قلوب و اعتقادات . در حالى که معاندین اسلام از قبیل امپراطورى هاى ایران و روم با تکیه بر سر نیزه هرگز نتوانستند جلوى این سیل عظیم را بگیرند و خیلى زود منهزم و مقهور شدند .
پس دیدیم که در اسلام , اساس مکتب و مبانى اعتقادى است و بقیه به مثابه ابزارهاى اعتلاى این هدف بکار گرفته مى شوند .
دشمنان اسلام نیز از همان ابتدا دریافتند که باید با حربه مشابه به جنگ اسلام بیایند ولى باید دید چه مى توانستند بکنند ؟ تاریخ نشان مى دهد که در زمینه هاى سیاسى و نظامى نیروى اسلام تقریبا همیشه با وجود قلت عده وعده , به مصداق آیه شریفه-  کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله, بر دشمنان خود پیروز شده اند .
پس در زمینه سیاسى و نظامى جایى براى عرض وجود دشمنان باقى نمى ماند . دشمن با ترک مخاصمه ظاهرى در زمینه هاى سیاسى و نظامى , به اشکال دیگر مبارزه روى مىآورده است و چون اساس مبارزه اسلام براى اعتلاى مکتب و هدف اعتقاد بوده , طبعا دشمن به طرق مختلف سعى داشته است در این عرصه شکست هاى سیاسى و نظامى را جبران نماید .
مبارزه آشکار و رو در رو با مبانى مکتب اسلام نیز عملا غیر ممکن بوده زیرا این مکتب آسمانى به جهت غناء در کلیه زمینه ها عملا غیر قابل معارضه بوده و با منطق نیرومند خود کلیه مهاجمات عقیدتى را سرکوب و بى اثر مى کرده است . از اینجا مبارزه در زیر پوششهاى قابل قبول و ظاهرا شرعى ضرورت پیدا مى کند و خط نفاق که استمرار همان مبارزه قدیمى بین حق و باطل است با زیرکى و به شکلى پوشیده و زیرزمینى در بستر مکتب تکوین مى یابد و به دشمنى خانگى و در خود تبدیل مى شود که شناسائى و دفعش در طول 1400 سال گذشته مساعى جمیله سالکان پاکباز این مکتب نورانى را بخود معطوف داشته است . کفر و الحاد نقابدار , در طول تاریخ , همیشه به مثابه خطرناک ترین دشمن اسلام جلوه کرده و زیانهاى جبران ناپذیر و مزاحمت هاى فراوانى در بستر تکاملى مکتب ایجاد کرده است . یکى از مظاهر اصلى این مبارزه جعل و نشر احادیث و اخبار و روایات بى اساس است که از طرف عوامل کفر و نفاق وارد دین شده و باعث گردیده تشخیص سره از ناسره مشکل و دفاع و توجیه مبانى عقیدتى اسلام در بعضى از عرصه ها ناممکن شود بیشترین تلاش در این راه از سوى یهودیانى صورت گرفت که به ظاهر اسلام آورده بودند ولى پیوسته با جعل احادیث و اخبار بى اساس درصدد تخدیش و تزلزل مبانى مکتب بر مىآمدند . هر چند با پایمردى و ممارست مجدانه علماى عظام اسلام این توطئه ها در سطح وسیعى افشا و بى اثر گردیده ولى زیان هاى حاصله از این رهگذر نیز کم نبوده است . این مبارزه هم اکنون نیز با شدت و حدت قابل توجهى در جریان بوده که براى نمونه به مورد زیر مى توان اشاره نمود :
حسب اعلام دفتر مفتى اعظم لبنان در بیروت , رژیم صهیونیستى تغییراتى در متن قرآن کریم داده و نسخه هایى از این قرآن تحریف شده را در سطح جهان توزیع کرده است . بر اساس نوشته ماهنامه دار الافتاء به نام الفکر الاسلامى , 160 آیه از قرآن حذف و برخى از آیات به سور دیگرى منتقل شده است . آیه هاى حذف شده مربوط به یهودیان و تاریخ گذشته آنها و تخلفات آنها از تعهداتشان نسبت به خدا بوده است . . . و تاکنون یک میلیون نسخه از آن از بیروت بتمام نقاط جهان توزیع شده است
اهمیت مبارزه با جعل و نشر این اخبار و احادیث و روایات به حدى بوده است که از قدیم الایام علوم مختلف از قبیل درایه و رجال و تأسیسات فقهى دیگرى پدید آمده است . در اصطلاح اهل حدیث به این گونه احادیث مجعولات و اسرائیلیات مى گویند .
براى روشن شدن آنچه که به نحو کلى گذشت , ذیلا سعى مى شود سه تن از محدثین دروغگو معرفى شوند و به پاره اى از مجعولات آنان نیز اشاره گردد , سپس شرایط راویان خبر بدنبال خواهد آمد .
1 - کعب الاحبار ابا اسحق کعب بن ماتع معروف به کعب الاحبار یکى از روحانیون سرشناس یهودى است که در زمان خلیفه دوم مسلمان شد و با زیرکى و مهارت خاصى بزودى خود را به مقامات حکومتى نزدیک کرد . او تبحر زیادى در نقل تاریخ و قصص و اخبار و احادیث از خود نشان داد به طورى که در اندک مدتى به عنوان محدث معروفیت یافت .
با وجود آن که از همان ابتدا نشانه هاى تزویر و نیرنگ در کارش آشکار شد به نحوى که حسب منقول خلیفه دوم رسما او را از نقل حدیث ممنوع ساخت , مع ذلک در زمان عثمان مجددا کارش بالا گرفت و از مقربان خلیفه شد . این تقرب به حدى بود که حتى به ابوذر غفارى در نقل حدیث و تفسیر و توضیح مسائل اسلامى ترجیح یافت . وى پس از عثمان به شام رفت و به عنوان مشاور رسمى معاویه انتخاب گردید .
کعب الاحبار على رغم مقامى که کم و بیش نزد خلفاء داشت ولى پیوسته با مخالفت ابوذر غفارى مواجه بود . وقتى که عبدالرحمن بن عوف از دنیا رفت اموال زیادى باقى گذاشت , عثمان مشغول تقسیم ترکه بین ورثه بود , مردم مى گفتند از جهت جمع این همه مال به عاقبت عبدالرحمن ترسانیم , عثمان چون به عبدالرحمن تعلق خاطر داشت براى توجیه موضوع نظر کعب الاحبار را پرسید , کعب گفت من در مورد او جز خیر و خوبى نظرى ندارم زیرا مال را از راه حلال کسب کرده و انفاقات زیادى کرده است و این مقدار هم باقى مانده . ابوذر وقتى نظر کعب را شنید استخوان شترى را برداشت و به جستجوى کعب پرداخت , گروهى کعب را آگاه ساختند که ابوذر به سوى تو مىآید , کعب از ترس گریخت و خود را به عثمان رساند , ابوذر هم به دنبال او به محضر عثمان آمد وقتى چشم کعب به ابوذر افتاد از ترس خود را پشت سر عثمان پنهان کرد , ابوذر خطاب به کعب گفت : اى یهودى زاده خیال مى کنى بر عبدالرحمن با این همه مالى که جمع کرده چیزى نیست
روزى ابوذر بیمار بود و در حالى که بر عصا تکیه مى کرد نزد عثمان رفت و دید صد هزار درهم نزد عثمان است و عده اى در انتظار تقسیم نشسته اند , ابوذر پرسید : این مال از کجاست و مصرفش چیست ؟ عثمان گفت : این صد هزار درهم است از محلى آورده اند منتظرم مقدارى هم به آن افزوده شود تا بعد در موردش تصمیم بگیرم , ابوذر پرسید : صد هزار درهم بیشتر است یا چهار هزار دینار ؟ عثمان پاسخ داد : البته صد هزار درهم , ابوذر گفت : یاد دارى که شبى با تو خدمت پیغمبر رسیدیم و او به حدى محزون بود که پاسخ سلام ما را نداد و روز بعد که بر او وارد شدیم او را خوشحال و خندان یافتیم و گفتیم پدر و مادرمان به قربانت دیشب چرا آنقدر محزون بودى و امروز این قدر خوشحالى ؟ فرمود : دیشب چهار هزار دینار از بیت المال پیش من بود که تقسیم نکرده بودم , مى ترسیدم اجلم فرا رسد و این مال نزد من تلف شود , اما امروز آن را تقسیم کردم و از این رو خوشحالم .
عثمان از کعب الاحبار پرسید : آیا کسى که زکوه مالش را داده چیز دیگرى بر او واجب است ؟ کعب گفت : نه , اگر از یک خشت طلا و یک خشت نقره خانه بسازد بر او چیزى نیست , ابوذر عصارا بلند کرد و بر سر کعب کوفت و گفت : اى پسر یهودى ترا چه رسد که در احکام مسلمین نظر دهى , گفتار خدا مقدم بر گفته تو است , خدا فرموده : . . . والذین یکنزون الذهب والفضه ولا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم
یعنى به آنان که طلا و نقره ذخیره مى کنند و در راه خدا انفاق نمى کنند عذاب و شکنجه سختى را مژده دهید .
2 - ابوهریره معروف به شبیخ المفیره نام عذائى است که او بسیار دوست مى داشت از کسانى است که به منظور ارتزاق و ثروت اندوزى مبادرت به جعل حدیث و خبر مى نمود . او در سال هفتم هجرى اسلام آورد و در حدود 5 3 سال پیغمبر خدا را درک کرد ولى همین مدت کوتاه را سرمایه سوداگرى ساخت و با جعل احادیث و اخبار , به نفع صاحبان قدرت , به مال و منال رسید
ابن ابى الحدید از استادش ابوجعفر اسکافى نقل مى کند که معاویه گروهى را مأمور کرد که اخبار زشت و ناروا علیه على ع جعل کنند تا موجب طعن نسبت به آن حضرت و بیزارى مردم از آن بزرگوار گردد . از صحابه , ابوهریره و عمر بن عاص و مغیرة بن شعبه در این کار دخالت داشتند
ابن ابى الحدید مى گوید پس از صلح معاویه و حضرت امام حسن , ابوهریره با معاویه به کوفه آمد و احادیث مجعولى را به رسول خدا منتسب ساخت که به موجب آن لعن و ناروا بر على بن ابیطالب مجاز بود . معاویه به شنیدن این مجعولات امارت مدینه را به ابوهریره تفویض کرد
3 - ابن ابى العوجاء یکى از ماتریالیست هاى معروف زمان حضرت صادق ع است که با آن بزرگوار مباحثات طولانى داشته و در تمام زمینه ها مغلوب آن حضرت گردید ولى تا زنده بود از تظاهر به کفر و الحاد دست برنداشت و در مقابل اصول دین لجاج و عناد عجیبى داشت , به طورى که در ایام حج به مکه مى رفت و با حجاج تماس مى گرفت و مبانى اعتقادى آنان را سست مى کرد و آنها را به شک و تردید وا مى داشت . اصرارش در مخالفت با دین به جائى رسید که حد مرتد در موردش حکم شد . وقتى مى خواستند حد را در موردش اجراء کنند , گفت : حال که مى خواهید مرا بکشید مى گویم که چهار هزار حدیث جعل کردم و در میان احادیث شما داخل نمودم , حلال را حرام و حرام را حلال ساختم
شرایط حجیت خبر واحد با توجه به آنچه گذشت , به علت وجود مجعولات بین اخبار و احادیث , فقهاى عظام براى حجیت خبر واحد شرایطى ذکر کرده اند که مربوط به راوى است و ذیلا به بخشى از آنها اشاره مى شود :
1 - تکلیف منظور این است که راوى از حیث کمال باید واجد شرایط تکلیف باشد . روایت نابالغ و مجنون و سفیه مردود است . در مورد نابالغ غیر ممیز علماى عامه عقیده دارند که خبر او را باید تلقى به قبول کرد , ولى علماى امامیه بدون هیچ اختلاف نظرى خبر فرد نابالغ را مطلقا مردود و غیر قابل عمل و استناد مى شمارند .
2 - عدالت آیه شریفه ( نبا (  که یکى از دلایل مهم در حجیت خبر واحد است , صراحتا بى اعتبارى خبر شخص فاسق را اعلام نموده است .
براى عدالت تعاریف مختلفى بین فقها وجود دارد .
صاحب معالم مى گوید: عدالت ملکه اى است در نفس که شخص را از انجام گناه کبیره و اصرار بر صغیره و اعمال منافى با مروت باز مى دارد.
منظور از اعمال خلاف مروت , کردار ناشایستى است که هر چند جزء معاصى داراى کیفر نیست ولى ارتکاب آن توسط اشخاص موقر و متین و متخلق به اخلاق حسنه زشت و ناپسند است . البته در متون متأخر در تعریف عدالت عدم ارتکاب اعمال خلاف مروت منظور نگردیده است
مشهور فقها عقیده دارند راویان حدیث باید داراى چنین درجه اى از تقوا و عدالت باشند , در غیر اینصورت روایتشان ارزش فقهى نخواهد داشت . ولى صاحب معالم از شیخ طوسى نقل مى کند که در اعتبار خبر , اطمینان به اجتناب راوى از کذب کافى است , هر چند احیانا مرتکب گناهان دیگرى شده باشد . در توجیه مطلب باید گفت شرط عدالت راوى بیشتر براى احراز این مطلب است که راوى دروغگو نباشد و وقتى محرز شد که راوى دروغگو نیست کفایت مى کند , و شرط عدالت مطلقه لازم نیست .
صاحب معالم کلام شیخ را رد مى کند و مى گوید : میان عادل و فاسق ( عدل و فسق ) شق سومى وجود ندارد و به موجب نص آیه شریفه قبل از قبول خبر راوى باید عدالتش محرز باشد و اگر محرز نبود موظف به تحقیق و بررسى خواهیم بود.
با توجه به لزوم شرط عدالت در راوى و عدم اعتبار خبر فاسق , وضعیت خبر اشخاص کافر و صاحب مذاهب باطله روشن است و بى تردید بر خبر آنان اعتبارى نیست .
3 - نیروى ضبط منظور این است که راوى باید قدرت حفظ و ضبط اخبار را داشته باشد و جملات و کلمات را بدون تصرف و کاهش و افزایش نقل کند . زیرا واضح است که گاه تغییر حتى یک کلمه به کلى معنى حدیث و خبر را دگرگون مى کند و مدلول کلام معصوم را مغایر با مفهوم اولیه و مقصود جلوه گر مى سازد
رابطه کتاب و سنت :
با امعان نظر در سنن و احادیث واصله از سوى رسول الله ص و ائمه اطهار علیهم السلام مى توان آنها را در مقایسه با کتاب خدا به سه دسته تقسیم کرد :
1 - سنن و احادیثى که مضامین آنها عینا تاکید احکام عامه قرآن مجید است . مانند روایات امر به نماز و روزه , حج , زکوة , امر به معروف و نهى از منکر و نیز سنن و احادیث ناهیه از محرمات مانند شرب خمر , اکل ربا , ارتکاب قتل و فحشاء و امثال آن .
2 - روایات و سنتى که در جهت تبیین و توضیح و تفسیر آیات قرآنى وارد گردیده است . مانند احادیثى که مفسر اصل آیات صلوة و صیام و حج است و یا اجزاء و شرائط و کیفیت انجام آنها و موانع و مبطلات آنها را بیان مى نماید .
3 -  احادیث و روایاتى که حاوى احکامى هستند که کتاب خدا در مورد آن احکام ساکت است و به هیچ وجه متعرض آنها نگردیده است . اینک براى نمونه به چند مورد آن اشاره مى شود :
1 - هرگاه وارث مورث خویش را به قتل برساند , از میراث محروم است , این حکم در قرآن مجید بیان نگردیده و فقها به موجب سنت فتوا داده اند .
2 - جمع بین نکاح عمه با دختر برادر او و یا خاله با دختر خواهرش حرام و باطل است و مستند این فتوا روایات و سنن واصله مى باشد .
3 - حرمت پوشیدن لباس ابریشم براى مردان که در قرآن مطرح نگردیده و سنت بیانگر این حکم است .
4 - اخذ به شفعه در قرآن مطرح نگردیده و سنت بر آن حاکم است .
بسیار از واجبات و محرمات اسلامى همانند موارد فوق مستقیما از طریق سنت واصل شده و قرآن مجید متعرض آن احکام نشده که بعضى دانشمندان آنها را جمع آورى نموده اند
تقیید و تخصیص کتاب به سنت با توجه به آنچه گذشت مبنى بر این که در موارد بسیارى سنت شارح و بیانگر کتاب است , لذا چه بسا سنت , عمومى از کتاب خدا را تخصیص زند و یا اطلاقى از آن را مقید سازد . زیرا تردید نیست که تقیید و تخصیص نوعى بیان و شرح است و مقید و مخصص همیشه قرینه کاشفه اى است از بیان مراد گوینده نخستین .
البته تخصیص و تقیید کتاب توسط سنت قطعیه مثل خبر متواتر جزء مسلمات است و اختلافى بین علما نیست . و موارد زیادى هم از مصادیق فوق وجود دارد که سنت قطعیه مخصص عام و یا مطلق کتاب محسوب شده است . ولى در مورد خبر واحد اختلاف نظر وجود دارد که آیا مى تواند مخصص یا مقید کتاب قرار گیرد یا خیر ؟
البته شاید تحمل و باور آن براى اذهان ابتدائا مشکل باشد که خبر واحد کتاب خدا را تخصیص یا تقیید نماید , ولى اکثر قریب به اتفاق علما را عقیده بر آن است که تقیید و تخصیص کتاب به خبر واحد داراى جمیع شرائط حجیت و اعتبار , بهیچ وجه مانعى ندارد . رویه عملى رائج از قدیم الایام میان آنان نیز چنین بوده است , زیرا شاید کمتر خبرى را بیابیم که در مقایسه با عمومات کلى کتاب چنین رابطه اى را نداشته باشد . مثلا تمامى اخبارى که متضمن حرامى از محرمات است با عمومات حلیت رابطه تخصیصى و یا تقییدى دارد , و هیچ فقیهى اینگونه اخبار را مردود ندانسته است .
توضیح اینکه : آنچه مسلم است , قرآن مجید قطعى السند و ظنى الدلاله میباشد , زیرا در قرآن محکم و متشابه وجود دارد و محکمات قرآن به نص و ظاهر تقسیم مى شوند , و بنابر این مقادیر زیادى از آیات قرآن را ظواهر تشکیل مى دهند که عمومات و مطلقات از آن جمله هستند , و نیز مسلم است که در کلمات پیغمبر و ائمه اطهار جملاتى که رابطه تخصیصى و تقییدى با قرآن داشته , وارد شده و نسبت به قرآن قرینه صارفه از ظاهر بوده است . و لذا همان طور که گفتیم , در مورد سنت قطعیه یعنى خبر متواتر تردیدى وجود ندارد , پس تردید صرفا از جهت ظنى بودن این بخش از سنت است و آنهم با توجه به ادله حجیت رفع مى گردد . زیرا هر چند اخبار آحاد ظنى الوصول است ولى پس از اقامه ادله قطعیه بر حجیت آنها و ملحوظ شدن به عنوان حجج شرعیه از نظر ارزش و اعتبار همانند منابع قطعى هستند . کما اینکه ظواهر کتاب هم از نظر دلالت قطعى نیست بلکه ظنى است , و به کمک ادله حجیت صاحب اعتبار است . پس دوران امر میان دو ظن معتبر است که باید یکى از آن دو را انتخاب نمود , ظاهر کتاب و خبر واحد . در حالى که هر دو به موجب ادله حجیت داراى ارزش و اعتبار مى باشند . اصول لفظیه مانند اصل عموم و اطلاق پشتوانه ارزش و اعتبار عمومات و اطلاقات کتاب هستند , و ادله حجیت خبر واحد پشتوانه اخبار واحد مى باشند , حال ببینیم در مقام انتخاب کدام یک ترجیح دارند ؟ با اندک تامل معلوم مى گردد که راهى جز دست برداشتن از ظواهر کتاب نیست , زیرا همان طور که گفتیم محتواى اخبار مى توانند قرینه توضیح دهنده ظواهر کتاب محسوب شوند ولى ظواهر کتاب نمى توانند موجب رفع ید از اخبار گردند , زیرا جهتى براى رفع ید وجود ندارد . تنها چیزى که در این مقام ممکن است مورد تمسک افرادى قرار گیرد که با تخصیص و تقیید کتاب توسط خبر واحد مخالفند , اخبار و روایاتى است که از سوى معصومین وارد شده مبنى بر این که احادیثى که از ما براى شما نقل مى شود بایستى بر کتاب خدا عرضه گردد , هر کدام با آن مخالف است مردود و هر کدام موافق است مقبول مى باشد . ولى پر واضح است که مخالفت یعنى معارضه و رویا روئى , نه تفسیر و توجیه , و همانطور که گفتیم تخصیص و تقیید در محاورات روزمره مردم از مصادیق قرینه کاشفه محسوب مى گردد , نه از مصادیق تعارض و تناقض . و در عرف علماى قانون نیز تخصیص و تقیید از مصادیق تعارض قوانین احتساب نشده است . پس مورد روایات اشاره شده همانا مواجهه با نصوص کتاب است نه ظواهر آن . مثلا هر گاه نصى از نصوص قرآن چیزى را حرام شمارد و خبر واصله آن را حلال معرفى سازد , این خبر مردود است , ولى هرگاه موضوع خبر واحد خروج از عمومات کتاب محسوب گردد , به خبر عمل کرده و از عموم کتاب دست بر مى داریم .
مثل آن که قرآن مجید در آیه 11 سوره نساء مى فرماید : یوصیکم الله فى اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین -  یعنى خداوند مقرر مى دارد براى اولاد شما , پسر دو برابر دختر ارث مى برد , به موجب این آیه کلیه فرزندان مطلقا از پدر خویش ارث مى برند ولى سنت واصله حاکى است که هرگاه وارث قاتل مورث خویش باشد از او ارث نخواهد برد , که قهرا مخصص آیه مزبور خواهد بود .
مخالفین مشهور امامیه در این نظر بیشتر فقهاى اهل سنت هستند که عمومات کتاب را با خبر واحد تخصیص نمى زنند .
منبع : درس هایی از اصول فقه . دکتر محقق داماد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی