منابع ازمون وکالت 97

اصول فقه :: پرتال تخصصی فقه و حقوق

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

پرتال تخصصی فقه و حقوق

متون فقه | اصول فقه | حقوق اساسی | حقوق مدنی | حقوق تجارت | آیین دادرسی مدنی | آیین دادرسی کیفری

به پرتال تخصصی فقه و حقوق خوش آمدید

آمادگی برای آزمون وکالت

وبلاگ حقوقي نيما جهانشيري

پیوندها
عرف‏
سید در مباحث مختلف اصولى و فقهى اهمیت زیادى براى عرف قائل بوده و در موارد مختلفى به آن استناد کرده است
نقش عرف در ظهور الفاظ: سید مرتضى معتقد است که به واسطه عرف معنا ظاهر مى‏شود.
تأثیر عرف بر رفع اجمال: برخى از اصولیان تعلق حرمت به اعیان را جزء مجملات دانسته‏اند، مانند «حرمت‏علیکم امّهاتکم»، ولى سید این نظر را مردود مى‏داند و معتقد است هنگامى‏که حلال و حرام به اعیان تعلق گیرد، عرف از آن، انجام دادن آن‏ها را درک مى‏کند.
عرف شرع:
سید بر این باور است که الفاظ عموم در لغت براى اشتراک وضع شده، اما در عرف شرع به استغراق منتقل شده است.
عرف صحابه و تابعان: سید در این زمینه مى‏گوید: ما مى‏دانیم که عادت، عرف صحابه و تابعان بر این است که الفاظ عموم را بر استغراق حمل مى‏کنند، جز آن که دلیلى بر خلاف آن، قائم شود.
عرف و تواتر:
خبر متواتر، خبرى است که جماعتى آن را گزارش کنند، به‏گونه‏اى که عادتاً توطئه آن‏ها بر کذب محال باشد. سید مرتضى راه فقدان تواطى بر کذب را عادت و عرف تلقى کرده است.
سید مرتضى در اصول فقه نوآورى‏هایى دارد که او را از سایر اصولیان ممتاز کرده است، برخى از آن‏ها عبارتند از: 1 – 1 - استعمال، دلیل بر حقیقت است،
2 - استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز است،
3 - هیچ یک از مفاهیم به جز مفهوم حصر، حجیت ندارند،
4 - امر بعد از حظر، همانند امر ابتدایى است،
5 - خبر واحد مجرد از قرینه، حجت نیست،
6 - به هنگام تعدد مفتى، اعلمیت و اورعیت شرط است،
7 - استصحاب حال، حجیت ندارد.

وى ملقّب به سلّار یا سالار بود و در بغداد سکنا داشت. وى از شاگردانِ‏ برجسته شیخ مفید و شریف مرتضى به شمار مى‏آمد. به گونه‏اى که گاهى‏ اوقات در غیبت استادش (شریف مرتضى) خودش تدریس فقه را در بغداد بر عهده مى‏گرفت. او فقیه، اصولى، متکلم، ادیب و نحوى بود و در بین فقها شهرت وسیعى داشت. شیخ على طوسى فرزند شیخ طوسى، ابوالصلاح حلبى، ابوالفتح کراجکى و ابوالفتح عثمان بن جنى نحوى از جمله شاگردان وى مى‏باشند.
هم‏چنین او کتاب‏هایى را به نگارش در آورده که تعدادى از آن‏ها عبارتند از: المراسم العلویة فى الأحکام النبویة، المقنع فى المذهب، الردّ على ابى الحسین البصرى فى نقض الشافى، التذکرة فى حقیقة الجوهر و العرض، ابواب والفصول فى الفقه، المسائل السلاریة و التقریب فى اصول الفقه آخرین مورد کتاب اصولى اوست که به دست ما نرسیده است. - ابوالفتح محمد بن على بن عثمان کراجکى
وى عالمى فاضل، متکلم، فقیه و محدثى جلیل القدر بود. کراجکى پیوسته در سفر به سر مى‏برد و براى طلب فقه، حدیث و ادب به شهرهاى مختلف مسافرت مى‏کرد، اما محل سکونتش مصر بود. ایشان از سلّار، سید مرتضى، شیخ ابوالحسن شاذان قمى و دیگران روایت نقل کرده است.
او نزد شیخ مفید و سلار شاگردى کرد. پاره‏اى از آثار او عبارتند از: کنز الفوائد، کتاب التعجب، کتاب النوادر، معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، الاستنصار فى النص على الائمة الاطهار، مسألة فى المسح، المنهاج فى معرفة مناسک الحاجّ. «کنز الفوائد» از بهترین مصنفات وى مى‏باشد که در زمینه علوم و فنون نفسیه از جمله فقه، اصول و اخلاق مطالبى دارد. که این کتاب در دو جلد توسط منشورات دار الذخائر به چاپ رسیده است.
زندگى‏نامه‏
وى به شیخ الطائفه معروف بود. به سال 385 ق در طوس دیده به جهان گشود و تا سن 23 سالگى در آن‏جا سکونت داشت. در سال 408 ق به عراق هجرت کرد و در شهر بغداد سکنا گزید و به مدت پنج سال از محضر پر فیض شیخ مفید بهره برد. پس از وفات شیخ مفید، به سید مرتضى روى آورد. سید مرتضى علاقه ویژه‏اى به او داشت به طورى که به صورت اختصاصى، ماهیانه مبلغ دوازده دینار به او شهریه پرداخت مى‏کرد. شیخ، پیوسته ملازم سید بود تا این که سرانجام سید در سال 436 ق وفات کرد. از آن پس، مسئولیت سنگین زعامت‏ و مرجعیت شیعه بر عهده شیخ قرار گرفت. شهرت علمى شیخ آن‏چنان بالا گرفت که القائم بامر الله عبدالله بن قادر بالله، کرسى تدریس کلام را در بغداد به او واگذار کرد. در این جلسات بیش از سیصد نفر از شیعیان و تعداد کثیرى از اهل سنت حضور داشتند. شیخ در همه رشته‏هاى علوم اسلامى تخصص داشت و در هریک از آن‏ها آثار بدیعى از خود به یادگار گذاشت. او در زمینه کلام، اصول، فقه، فقه مقارن، حدیث، تاریخ و ادعیه تبحّر کافى داشت، چنان که علامه حلّى درباره او مى‏گوید: در احادیث و رجال و فقه و اصول و کلام و ادب، شناخت عمیقى داشت.
در سال 448 ق سلجوقیان به بغداد یورش بردند و میان شیعه و سنى اختلاف شدیدى درگرفت. در این میان، کتابخانه عظیم شیخ و کرسى تدریس او به آتش کشیده شد، در نتیجه شیخ از بغداد به نجف اشرف هجرت کرد. در آن‏جا حوزه‏ علمیه نجف را بنیان‏گذارى کرد. در نهایت، شیخ پس از ارائه خدمات ارزنده و جاویدان به جهان اسلام در سال 460 ق در جوار بارگاه امیر مؤمنان جان به جانان‏ تسلیم کرد.
شیخ از اندیشمندان برجسته‏اى، همچون شیخ مفید و سید مرتضى در عرصه‏هاى مختلف علمى استفاده کرد. برخى از اساتید دیگر او عبارتند از: احمد بن ابراهیم القزوینى، احمد بن عبدون فراز، احمد بن محمد بن موسى اهوازى، جعفر بن حسین قمى، الحسین بن القاسم علوى و حسین بن عبیدالله غضائرى. هم‏چنین ابومحمد فحام على بن محمد بن خنیس، ابوالقاسم بن وکیل، فجیع عقیلى و ابو عمیر بن مهدى از جمله مشایخ سنى وى مى‏باشند.
علما و مجتهدان بزرگى از خرمن دانش شیخ طوسى خوشه چیدند که اسامى برخى از آنان به قرار زیر است: ابوعلى حسن بن شیخ، ابوطالب اسحاق بن محمد، آدم بن یونس بن مهاجر نسفى، ابوالصلاح حلبى، سلمان بن حسن بن سلمان صهرشتى، سعدالدین بن براج عبدالجبار بن على مقرّى رازى، ابوعبدالله محمد بن هبةالله ورّاق. او در تمامى فنون و مباحث اسلامى کتاب نوشته و در بسیارى از آن‏ها مانند مبسوط، مسائل رجبیه در تفسیر قرآن و...، ابتکار به خرج داده است، به طورى که به اعتراف شیخ، مانند آن‏ها تصنیف نشده است. از چهار کتاب اصلى حدیثى دو کتاب‏ متعلق به اوست و سه کتاب از چهار کتاب اصلى رجالى نیز به دست تواناى او نوشته شده است. کتاب‏هاى شیخ به بیش از پنجاه عنوان مى‏رسد که برخى از آن‏ها به نقل کتاب الفهرست او چنین است: تهذیب الاحکام، الاستبصار، النهایة فى مجرّد الفقه والفتاوى، المفصح فى الامامة، الخلاف، المبسوط، اختیار الرجال، تلخیص الشافى، الرجال، مصباح المتهجد، مقدمة فى المدخل الى علم الکلام، الغیبة و.... او در اصول فقه دو کتاب مسأله فى العمل بخبر الواحد و العدّة فى اصول الفقه را به رشته تحریر درآورده است.
روش‏شناسى‏
 بنا به تأثیر شگرفى که کتاب العدة در افکار اصولیان شیعه داشته، مناسب است که سبک و روش آن و برخى از اندیشه‏ها و نوآورى‏هاى شیخ در این کتاب بررسى شود.

معرفى کتاب عدة الاصول
انگیزه تألیف‏ شیخ طوسى
بنا به درخواست جمعى از طلاب علوم دینى این کتاب را طبق مذهب شیعه به نگارش درآورد. شیخ اعتقاد داشت کتاب اصولى جامعى پیش از کتاب وى نوشته نشده است. کتاب التذکرة بأصول الفقه شیخ مفید به رغم اختصارش، نیاز به تصحیح و تکمیل داشت. شیخ طوسى بر این باور بود که کتاب جامعى از سید مرتضى هم در زمینه مباحث اصولى در دست نیست، هرچند سید در امالى و برخى کتاب‏هاى دیگرش به صورت پراکنده، مطالبى را در اصول فقه طرح کرده است. از سوى دیگر، نویسندگان اصولى سایر مذاهب نیز مباحث اصول را طبق مبانى خود به رشته تحریر درآورده‏اند. در چنین فضایى بود که شیخ احساس کرد باید کتابى را در زمینه اصول فقه تدوین کند. شیخ طوسى درباره انگیزه تألیف آن مى‏نویسد: خداوند شما را تأیید فرماید، از من خواسته بودید تا کتاب مختصرى را در اصول فقه پدید بیاورم که تمامى مباحث را به شیوه اختصار و ایجاز بر مقتضاى مذهب و اصول ما، در برداشته باشد، چرا که هر کس که در این وادى قدم نهاده بر اساس شیوه‏هایى که مقتضى اصول آن هاست گام برداشته است.
فصول کتاب
عدّه‏ این کتاب دوازده باب دارد: 1- مقدّماتى در ماهیت اصول، علم، کلام و اقسام آن، 2-اخبار، 3- اوامر، 4- نواهى، 5-عام و خاص، 6 - مجمل و بیان، 7-ناسخ و منسوخ، 8-افعال، 9- اجماع، 10- قیاس، 11 - اجتهاد، 12- حظر واباحه.

محور مباحث اصولى‏
شیخ به پیروى از سید مرتضى، محور مباحث اصول فقه را «خطاب» قرار داده است، ولى ابتکار شیخ دراین قسمت آن است که تمامى مباحث اصول را به صورت منطقى بر خطاب استوار ساخته است.
شیخ در خصوص نسبت «خطاب» و «کلام» بر این باور است که رابطه آن‏ها عموم و خصوص مطلق است، بدین معنا که هر خطابى کلام است، اما هر کلامى خطاب نیست. او قوام خطاب را به اراده مخاطب مى‏داند.
شیخ طوسى مباحث اصولى را چنین دسته‏بندى مى‏کند: 1- مباحث اصولى که به خطاب مربوط مى‏شود، عبارتند از: اوامر و نواهى، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن و ناسخ و منسوخ. 2- مباحث اصولى که براى اثبات خطاب طریق است، مانند بحث اخبار و اقسام آن. 3- مباحثى که خطاب براى آن‏ها طریق است، مانند احکام افعال. 3 - جاى‏گاه اصول دراندیشه شیخ‏ شیخ بر این باور است که اصول فقه جاى‏گاه بسیار رفیعى دارد و باید به آن اهتمام ورزید، زیرا اساس شریعت بر اصول بنا نهاده شده است و چنان‏چه اصول فقه استحکام نیابد، علم به احکام به وجود نمى‏آید. در واقع کسى که اصول فقه را نداند، عالم به فقه نیست، بلکه مقلّد و حاکى سخنان دیگران است.
در حقیقت اصول فقه از علوم آلى است بدین معنا که فلسفه وجودى آن شناخت روش و دلایل فقه است، لذا هرگونه بحث اصولى را که در مسیر فقه و فقاهت قرار نگیرد نمى‏توان به صورت واقعى اصولى تلقّى کرد. شیخ طوسى توجه عمیقى به کاربردى کردن اصول داشت و به اصول، جداى از فقه نمى‏اندیشید. بر این اساس، پیوسته پس از بحث تئورى درباره جوانب مختلف مسئله اصولى، به کاربرد و موارد تطبیق آن نیز اشاره کرده است. شیخ هنگامى که بحث مقدمه واجب را مطرح کرد و آن را واجب دانست، استدلال اهل عراق را مبنى بر وجوب ستر زانو براى پوشش عورت که به بهانه مقدمه واجب ابراز شده بود مردود دانست. شیخ در جاى دیگر، پس از اظهار این که نمى‏توان‏
عمومیت را از افعال، استنتاج کرد به مباحث کاربردى و تطبیقى آن پرداخته و گفته است: هرگاه این مطلب ثابت شد پس نمى‏توان به روایت نبوى که ایشان به شاهد و سوگند قضاوت کردند و نیز قضاوت نمودند که منافع در مقابل ضرر است، تمسک نمود، چرا که این مطلب حکایت فعل است. در موارد دیگرى نیز شیخ ایده اصول کاربردى را ترویج کرده است.

موضوع علم اصول فقه‏
شیخ طوسى موضوع اصول را دلایل فقه مى‏داند. از نظر او دلایل فقه بر دو قسم‏ است: بخشى از آن‏ها براى تعیین مسائل فقهى به کار مى‏رود و این نوع از ادله، جزئى است و مربوط به فقه است. برخى دلایل به صورت کلى بوده و صلاحیت جریان در فروع مختلف را دارند و به طور مستقیم در تعیین مسائل به کار نمى‏روند. قسم دوم از نظر شیخ، به اصول فقه مربوط است.
بر این اساس، نگاه شیخ به اصول، نگاه تلفیقى به اصول و فقه است و آن‏ها را از یک‏دیگر جداگانه ملاحظه نکرده است.
قلمرو اصول فقه‏
با توجه به تبیین و توضیحى که شیخ از اصول فقه ارائه کرده‏اند، محدوده اصول فقه روشن مى‏شود. منظور از اصول فقه، مباحث مقدماتى از فقه است که علت قریبِ استنباط مباحث فقهى باشند، نه علت بعید؛ به دیگر سخن، هر مبحثى که مقدمه فقه باشد، در زمره مباحث اصولى داخل نمى‏شود، بلکه مقدماتى که رابطه نزدیک به مباحث فقهى دارند. شیخ در این زمینه مى‏نویسد: منظور از این سخن این نیست که هرچه علم فقه بر آن متوقف است، از مباحث اصولى محسوب مى‏شود؛ چرا که در این صورت بسیارى از مباحث کلامى، مثل حدوث اجسام، اثبات صانع، علم به صفات، عدل، تثبیت رسالت و تصحیح نبوت، در مباحث اصولى داخل خواهد شد.
واژه‏شناسى اصول‏
شناخت اصطلاحات و واژه‏هاى رایج در هر علمى از اهمیت به سزایى برخوردار است، به گونه‏اى که کم‏دقّتى و تسامح در شناخت و موارد به‏کارگیرى آن‏ها به خطاهاى فاحش و جدال‏هاى بى‏پایان منجر خواهد شد. شیخ طوسى در آغاز العُدّة، برخى از واژه‏هایى را که در اصول کارایى بیش‏ترى دارد، با دقت و حوصله بررسى و در این راستا واژه‏هاى علم و ظن، مقلّد، شاک، دلالت، نظر، عقل، اماره و... را تفسیر کرده است. تعریف برخى از واژه‏هاى یاد شده چنین است:

علم و ظن‏
شیخ در تعریف علم مى‏گوید: «حدّ العلم ما اقتضى سکون النفس؛ علم، چیزى است که موجب آرامش نفس شود» و علوم بر دو قسم است، شناخت‏هاى ضرورى و شناخت‏هاى اکتسابى.... از تعریف فوق به دست مى‏آید که شیخ علم را علم عرفى‏ معنا کرده، نه علم دقیق فلسفى. پس فقیه با علم عرفى به معناى اطمینان سر و کار دارد، نه علم به معناى اثبات یک طرف با منع نقیض آن، به طورى که هیچ احتمال خلاف داده نشود. هم‏چنین او در تعریف ظن مى‏نویسد: ظن، چیزى است که نزد گمان کننده قوى باشد که مظنون طبق چیزى است که گمان کرده و البته احتمال خلاف آن هم وجود داشته باشد.
شیخ در مورد حکم ظن در احکام شرعى مى‏گوید: ظن نزد ما هر چند اصلى نیست که احکام بر آن مستند شود، اما احکام بسیارى بر آن توقف دارد.
عقل‏
شیخ، عقل را به مجموعه‏اى از مدرکات نظرى و عملى تعریف کرده است: عقل، عبارت است از مجموع علومى که هر گاه براى انسان حاصل شود انسان عاقل خواهد شد مثل لزوم درک مدرکات هنگامى‏که درک کند و اشتباهى در میان نباشد، ... علم به وجوب بسیارى از واجبات و حسن بسیارى از محسّنات داشته باشد، مثل وجوب برگرداندن امانت و... نیکو بودن احسان....
صفات خدا و صفات پیامبر و امام‏
از آن‏جا که شیخ محور مباحث اصولى را خطاب قرار داده، معتقد است زمانى مى‏توان مقصود از خطاب را درک کرد که مقدماتى مهیا باشد. این مقدمات، صفاتى است که در فهم خطاب دخیل است، او صفاتى را که در فهم خطاب خدا و پیامبر و امام مؤثر است جدا ساخته است
1 - مقدمات خطاب خداوند:
 أ) علم به خطاب بودن خطاب پیدا کردن تا بتوان بر معرفت مراد او استدلال کرد. ب) علم داشته باشیم که ممکن نیست در خطابش چیزى افاده نکند. ج) بدانیم که جایز نیست به واسطه خطابش، بر وجه قبیحى خطاب نماید. د) بدانیم که جایز نیست خطابش را در غیر موضوع له به کار برد و قرینه‏اى بر آن نصب نکند.
2 - مقدّمات خطاب پیامبر: راه شناخت مقصود پیامبر از خطابش بر دو قسم است:
 أ) افرادى که به صورت مستقیم پیامبر راملاقات کرده و بى واسطه خطابى را از او شنیده باشند، بدون نیاز داشتن به صفات، مقصود پبامبررا درک مى‏کنند. ب) اشخاصى که آن حضرت را ندیده‏اند و قصد او را به صورت بدیهى نمى‏دانند،براى آنان پس از علم به امور زیر، منظور و مقصود حضرت به دست خواهد آمد: 1- علم به این که پیامبر امکان ندارد در چیزى که از خداوند نقل مى‏کند، دروغ بگوید. 2- امورى را که بیان آن‏ها واجب است و کتمان آن‏ها جایز نیست، نقل مى‏کند. همین صفات نیز در مورد خطاب امام هم واجب است. شیخ در نهایت، حکم چنین خطابى را این‏گونه بیان مى‏کند که هرگاه خطابى با این خصوصیات از خدایا پیامبر و امام صادر شده باشد، باید بر ظاهرش حمل شود، جز آن که دلیلى بر خلافش اقامه گردد.

تکلیف ما لا یطاق‏
تکلیف باید در حدّ توان مکلف باشد و تکلیفى که فوق توان مکلف باشد، قبیح است. شیخ بر این اساس، امر به شى‏ء، ونهى از همان شى‏ء در دو زمان را جایز نمى‏داند و دلیل آن را همین قاعده کلامى ذکر کرده است.

قاعده لطف‏
لطف، یکى از قواعد مشهور کلامى است که کاربرد فراوانى درعلم کلام قدما داشته است. لطف چیزى است که عبد را به طاعت نزدیک و او را از معصیت دور مى‏سازد. شیخ عبادات شرعیه را نوعى لطف قلمداد کرده ومى‏نویسد: ثابت شده که عبادات شرعى، تابع مصالحند. و [نیز] به خاطر آن که آن‏ها در واجبات عقلى لطف مى‏باشند.
حسن و قبح‏
اشاعره، معتقدند که افعال از جهت ذاتى به حسن و قبح متّصف نمى‏شوند و عقل یاراى درک حسن و قبح را ندارد، بلکه حسن و قبح به اراده شارع بستگى دارد، ولى از نظر امامیه و معتزله، افعال به خودى‏خود به حسن وقبح متصف مى‏شوند و عقل مى‏تواند آن را درک کند. شیخ که معتقد به حسن و قبح ذاتى است، دراصول بارها از این بحث کلامى استفاده کرده است، به عنوان نمونه در اول مبحث افعال، در زمینه حسن و قبح افعال و اقسام آن‏ها بحثى طولانى کرده است.
مبانى شیخ در مباحث لفظى‏
شیخ در مباحث لفظى اصول، به صورت ابتکارى و بسیار دقیق و جامع، مبانى را تقریر و تثبیت کرده است، به طورى که هر یک از آن‏ها زیربناى مباحث اصولى او رإ؛یة10 تبیین مى‏کند:

اعم بودن استعمال از حقیقت‏
شیخ بر خلاف سید مرتضى که استعمال را علامت و راهنماى حقیقت مى‏دانست، بر این باور است که استعمال نمى‏تواند علامت حقیقت باشد، بلکه استعمال اعم از حقیقت است.
بر این اساس بسیارى از نظریه‏هاى اصولى شیخ با نظریه‏هاى سیّد مرتضى در مباحث الفاظ متفاوت خواهد بود. این یکى از نقاط ممتاز و فارق مباحث اصولى شیخ‏از سید است. در موارد متعددى شیخ بر این مبنا خرده گرفته و آن را نقض کرده است.
استفاده از سیره عقلا شیخ در پاره‏اى موارد براى بیان مباحث لفظى از سیره عقلا بهره جسته است. وى در این بحث که آیا امر، مقتضى وجوب است یا ندب و یا توقف، معتقد است که امر بر وجوب دلالت مى‏کند و دلیل آن را مذمّت عقلا بر مخالفت امر دانسته است.
شیخ در بحث جواز تأخیر بیان معتقد است که تأخیر بیان عموم جایز نیست، اما تأخیر بیان مجمل، جایز است. او براى اثبات چنین مدعایى به روش عقلا تمسک جسته است.
مصالح و مفاسد
توجه به مصالح و مفاسد و استفاده آن در اصول فقه به گذشته‏هاى دور برمى‏گردد. شیخ از کسانى است که به طور جدّى و عمیق به این مبحث پرداخته و در مباحث مختلف، به ویژه مباحث لفظى از آن سود برده است که برخى از آن‏ها به قرار زیر است: - شیخ در این بحث که آیا قضا تابع ادا است و یا به دلیل مستقلى نیاز دارد، معتقد است که قضا دلیل جداگانه‏اى مى‏خواهد. وى در مقام استدلال بر این مطلب مى‏نویسد: آن‏چه بر آن [نیاز قضا به دلیل مستقل‏] دلالت دارد این است که هرگاه امرى بر وقتى معلّق باشد بر این دلالت دارد که انجام فعل در آن زمان داراى مصلحت است. پس هرگاه در آن وقت انجام نگیرد از کجا معلوم مى‏شود که فعل مزبور در وقت دیگر مصلحت دارد؟
- شیخ طوسى در بحث اجزا بر این باور است که امر بر اجزا دلالت دارد. ایشان در این خصوص به مصلحت استناد کرده و یادآور شده است که اگر فعلى داراى مصلحت نباشد نیکو نیست که حکیم آن را واجب سازد.
هم‏چنین در مقام جواز نسخ مى‏گوید: ثابت شده که عبادات شرعى تابع مصالح هستند و اگر چنین نبود واجب نمى‏شدند.
شیخ الطائفه در جاى دیگر، سخن از تغییر مصالح به میان آورده و مى‏گوید: ممتنع نیست که مصالح تغییر کند و آن‏چه انگیزه فعل واجب بوده، مانع فعل شود یا انگیزه فعل قبیح شود وآن‏چه مصلحت زید است، براى عمرو مصلحت نباشد و آن‏چه در زمانى مصلحت بوده، در وقت دیگر مصلحت نباشد... بر اساس چنین‏ سخنى مصلحت نسبت به زمان - افراد و موقعیت‏ها مى‏تواند متغیر باشد و طبیعى است که تغییرمصالح به نوعى، موجب تغییر احکام مترتب بر آن‏ها مى‏شود.
حسن استفهام به طور مطلق، دلیل اشتراک نیست‏
یکى از مبانى لفظى سید مرتضى، براى اثبات اشتراک و عمومیت، حسن استفهام است، اما شیخ طوسى، ضمن ردّ چنین مبنایى، معتقد است حسن استفهام، شرایطى دارد.
ایشان هم‏چنین حسن استفهام را دلیل اشتراک نمى‏داند و بین اشتراک و حسن استفهام نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار مى‏کند. شیخ مى‏گوید: علاوه بر این گاهى استفهام در مواردى نیکو است که موضع اشتراک نیست؛ به عنوان مثال اگر شخصى بگوید: «امیر را ملاقات کردم» و یا «پدرم را زدم» نیکو است گفته شود: «خود امیر را ملاقات کردى یا برخى از اصحاب او را» و هم‏چنین گفته شود: «آیا واقعاً خود پدرت را زدى؟» و این دلالت ندارد که اسم امیر میان او و همراهش مشترک است و یا این که اسم اب بین او و غیرش مشترک است.
بر این اساس شیخ بسیارى از مبانى لفظى سید را مخدوش کرده است.

احتیاط
شیخ طوسى، در پاره‏اى از مباحث الفاظ به اصل احتیاط تمسک کرده است. براى مثال در مسئله «امر، مقتضى وجوب است» یکى از دلایل خود را احتیاط قرار داده است.
هم‏چنین شیخ طوسى براى حکم واجبات موقت، به احتیاط تمسک کرده است: و ممکن است که مذهب اول را در نمازها یارى کرد، به این که گفته شود احتیاط، اقتضا مى‏کند، نمازها را در اول وقتشان ادا کرد.
رجوع به اهل لغت‏
شیخ سعى مى‏کند که در مباحث لفظى روش مناسب آن را به کاربرد. بر این اساس، درباره رجوع به صاحب‏نظران در لغت تأکید کرده است. براى نمونه، ایشان در مقام استدلال بر این که عموم، صیغه‏هاى اختصاصى دارد، مى‏گوید: آن‏چه بر صحت قول ما دلالت مى‏کند، این است که اهل لغت عموم را از اقسام کلام شمرده‏اند و هم‏چنین خصوص را و بین آنان تفکیک قائل شده‏اند... پس این مطلب دلالت دارد بر این که فایده آن دو مختلف است.
اصول لفظیه
از دیدگاه شیخ طوسى‏ شیخ در مباحث لفظى نسبت به رجوع به اهل لغت وکارشناسان ادبى، اهتمام ویژه‏اى دارد، اما از سوى دیگر از سیره و روش عقلایى عام و مقبول، غافل نیست. از لا به لاى کلمات شیخ دو اصل از اصول لفظیه به دست مى‏آید:

اصل ظهور
شیخ بر این باور است که معیار داورى در کلام، ظهور الفاظ است و تا آن‏جا که مانعى از ظهور نباشد، أخذ به ظهور مسلّم است.
اصل حقیقت‏
شیخ طوسى معتقد است که استعمال حقیقى به قرینه نیازمند نیست، بلکه استعمال مجازى به قرینه نیاز دارد. از کلمات ایشان استفاده مى‏شود که اصل حقیقت از موارد اصل ظهور است، او مى‏نویسد: حق استعمال حقیقى آن است که منظور از آن به واسطه ظاهرش روشن شود و حق‏استعمال مجازى آن است که منظور از آن به دلیل دیگرى غیر از ظاهر دانسته شود.
تصویر صحیح مسئله‏
شیخ در آغاز هر مسئله‏اى تمام همّت خویش را براى توضیح وتبیین صورت مسئله به کار مى‏برد تا در پرتو چنین توصیفى بسیارى از برداشت‏هاى غلط از آن مرتفع و در نتیجه راه براى درک صحیح موضوع، فراهم شود. براى مثال ایشان در این مورد که آیا نهى بر فساد منهى عنه دلالت مى‏کند یا نه، مى‏نویسد: سزاوار است که در آغاز، محل اختلاف را در این مسئله و این که منظور از آن چیست روشن ساخته، آن‏گاه در صحت یا فساد آن سخن گفته شود.
وى در بحث واجب تخییرى مى‏گوید: اگر معناى این مسئله کشف شود، چه بسا اختلاف در آن مرتفع گردد.
چیرگى بر آرا و نظریه‏ها شیخ درهر مبحثى که وارد مى‏شود بر تمامى دیدگاه‏هاى موجود در آن زمینه احاطه دارد و معمولاً از نظریه‏هاى سید مرتضى و شیخ مفید بسیار نقل کرده و از اصولیان اهل سنت نیز از اشخاصى مانند قاضى عبدالجبار معتزلى، ابوالحسن کرخى، ابوعبدالله بصرى و صاحب نظران دیگر سخن به میان آورده است و از دو مکتب فقها و متکلمان که داراى دو گرایش عمده در اصول بودند، غافل نبوده است
جامعیت در ادله‏
یکى از شیوه‏هاى شیخ در طرح مباحث اصولى، استقصاى ادله است او هر آن‏چه را که مى‏تواند در نفى یا اثبات مسئله مؤثر باشد، بررسى کرده است، به عنوان نمونه او در این بحث که امر مقتضى وجوب است، به سیره عقلا، آیات، روایات و سیره مسلمانان تمسک کرده است.
استفاده از مثال‏هاى قرآنى‏
شیخ علاوه بر فقیه بودن، مفسر توان‏مندى است. این ویژگى در آثار مختلف او آشکار است؛ به عنوان نمونه وى در مورد جواز تأخیر بیان از وقتِ خطاب، به آیه‏هاى‏67 - 71 بقره که درباره ذبح گاو بنى اسرائیل است تمسک کرده است. وى در
اکثر مباحث اصولى، به مناسبت‏هاى مختلفى به آیات گوناگونى تمسک کرده است و در واقع اصول او از معبر و گذرگاه قرآن عبور کرده است، در حالى که امروزه اصول رایج در حوزه‏ها کم‏تر با قرآن مأنوس است. اهتمام شیخ طوسى به قرآن کریم به گونه‏اى است که بیش از 221 مورد به آیات قرآن تمسک کرده است. البته شیخ طوسى در این مسئله از شیخ مفید الهام گرفته است.

 روش عقلى و نقلى‏ شیخ به گونه بدیعى جاى‏گاه هر کدام از روش عقلى و نقلى را در مباحث فقهى روشن ساخته است. از نظر شیخ، معلومات بر دو قسم است: ضرورى و اکتسابى. اکتسابى هم به نوبه خود بر شرعى و عقلى تقسیم مى‏شود. او داده‏هاى عقلى را بر دو بخش تقسیم مى‏کند:
الف) قسمى که جز با عقل درک نمى‏شود: منظور از این قسم هر شناختى است که اگر براى مکلف حاصل نشود، شناخت نقلى براى او غیر ممکن خواهد بود... مانند این که براى حوادث عالم پدیدآورنده‏اى قادر، عالم و... است و این که او جز کار نیکو انجام نمى‏دهد
ب) قسمى که مى‏توان با عقل و نقل آن را درک کرد، مانند این که رؤیت خدا ممکن نیست.... شیخ موارد کاربرد روش نقلى را در احکام چنین بیان کرده است: اما آنچه که جز با روشى نقلى نمى‏توان آن‏را شناخت چند قسم است
الف- مواردى که احکام به آن‏ها تعلق مى‏گیرد، مثل اباحه و واجب شرعى؛
 ب- آن‏چه که از دلایل احکام محسوب مى‏شود، مانند افعالى که از پیامبر صادر شده است؛ ج) مواردى که متعلق به آن‏ها است، مانند شروط، فروع واوصاف.
شیخ طوسى پیوسته نگران به کارگیرى روش‏هاى عقلى و قیاسى در مباحث ادبى است و در موارد متعدد در لابه‏لاى استدلال‏هاى دیگران آن را تذکر داده است. با عنایت به این نکته، معلوم مى‏شود که شیخ به جاى‏گاه روش‏شناسى اهتمام ویژه‏اى داشته است.
نقش عقل در تفکر اصولى
شیخ طوسى‏ شیخ به طور کلى پیرو مکتب متکلمان در اصول فقه است، از این رو به طور طبیعى گرایش غالب او در اجتهاد، عقلى است. وى جاى‏گاه بس رفیعى براى عقل قائل شده است. موارد زیر بخشى از دیدگاه‏هاى شیخ در باره عقل مى‏باشد
تخصیص عام به دلیل عقلى‏
شیخ دلیل عقلى را بسانِ سایر ادله دیگر احکام شرعى، مانند کتاب، سنت و اجماع دانسته و تخصیص عام را با دلیل عقلى جایز مى‏داند.
ایشان در مقام تعلیل آن، بیان مى‏کند که این ادله همگى موجب علم مى‏شوند و اگر تخصیص به واسطه آن‏ها جایز نباشد، منجر به تناقض ادله مى‏شود.
شیخ بر این باور است که گاهى دلیل عقلى مى‏تواند موجب تصرف در ظاهر کلام شود و کلام را از حقیقت به مجاز سوق دهد.
حکومت عقل در باب اطاعت و عصیان‏
شیخ در این باره مى‏نویسد: ما به واسطه عقل مى‏دانیم که خداوند مؤمن را به خاطر طاعتش ثواب داده و بر رنج‏هاى او عوضش مى‏دهد.
مرجع بودن عقل هنگام فقدان دلیل‏
شیخ معتقد است که هرگاه دلیل شرعى عملى معلوم نشود، بر حکم عقل باقى خواهد ماند.
واجب عقلى‏
از کلمات شیخ به دست مى‏آید که ایشان به دو نوع واجب معتقد بوده است: یکى واجب شرعى و دیگرى، واجب عقلى. او از وجوب انصاف، شکر منعم، قبح کذب و جهل، به عنوان واجبات عقلى نام برده و نسخ را در این گونه واجبات جایز ندانسته است.

قاعده کلما حکم به العقل حکم به الشرع‏ از نظر شیخ الطائفه حکم شرع بر حکم عقلى متوقف است. شیخ در این زمینه مى‏گوید: دلالت سمع مترتب بر دلالت عقل است و از نظر عقلى معلوم است که خداوند زمانى به یک فعل امر مى‏کند که براى ما مصلحت داشته باشد. پس هرگاه مثل آن، مفسده‏انگیز شد، لازم است که از آن نهى کند.... حال که این نکته ثابت شد پس امر خداوند بر دلیل عقل مترتب است.
عقل و دلیل بودن دلایل علمى‏
همه دلایل به گونه‏اى به دلیل عقلى برگشت دارند و مرجع نهایى دلایل، دلیل عقلى است. شیخ بر این باور است که دلیل بودن دلایل علمى به عقل است، نه شرع.
عقل و قراین صحت خبر واحد
شیخ معتقد است که در پاره‏اى موارد خبر واحد همراه با قراینى است که موجب علم مى‏شود. وى یکى از آن قراین را دلیل عقل بیان کرده است. منظور شیخ از قرینه عقلى در این‏جا اصل حظر یا اباحه و یا توقف است.
عرف در اندیشه اصولى شیخ طوسى‏
بى‏تردید عرف در فهم و درک نصوص دینى نقش به‏سزایى دارد. از این رو شناخت عرفى که خطابات شرعى در آن شکل‏گرفته‏اند، فقیه را در استنباط احکام‏یارى خواهد داد. در این‏جا پاره‏اى از کلمات شیخ در این زمینه بررسى مى‏شود
عرف و خطاب‏
شیخ بر این باور است که خطاب‏هاى شرعى بر اساس عرف رایج عرب در استعمال شکل گرفته است. بر این اساس، شناخت استعمال عرفى ضرورى است. او مى‏گوید: خداوند آن را بر اساس عادت عرب در خطاب‏هایش در استعمال حقیقى و مجازى استعمال کرده است.
سبب پیدایش عرف شرعى‏
شیخ در زمینه علل شکل‏گیرى عرف شرعى مى‏گوید: سبب در چنین استعمالى آن است که احکامى در شریعت پدیدار شده که در لغت معروف نبوده است. پس به ناچار باید از آن‏ها تعبیر شود. در این زمینه تفاوتى نیست‏که الفاظى براى آن جعل شود که تا آن موقع شناخته شده نبود یا برخى ازاسامى که در غیر آن مورد استعمال مى‏شدند، براى معناى شرعى نقل گردند.... پس هرگاه اسمى که از مقتضاى لغت به معنایى که در آن مورد شناخته شده نبود، منتقل شود، کسى که به آن تکلم کند، طبق لغت، سخن نگفته، بلکه به اصطلاح شرعى‏سخن گفته است.
البته این نوع تأسیس و جعل اصطلاحى به قرینه و شاهد نیاز دارد تا مخاطب، اصطلاح شرعى را با مفهوم لغوى اشتباه نکند.
تعارض میان عرف‏ها
از آن‏جا که الفاظ متعددى از لغت به عرف و شرع منتقل شده است، گاه میان آن‏ها تعارض رخ داده و معلوم نیست، مرجع در برخى الفاظ، لغت است یا عرف و یا شرع؟ شیخ براى رفع تعارض، ضابطه‏اى بیان کرده است: هرگاه خطابى از خداوند ویا رسولش‏ وارد شود، در آن دقت مى‏شود، پس اگر استعمال آن واژه در لغت و عرف وشرع مساوى باشد، بر معناى لغوى حمل مى‏شود، ولى در صورتى که آن واژه، در لغت معناى حقیقى داشته و در عرف نیز معناى حقیقى دیگرى، باید بر معناى عرفى حمل شود، در نهایت چنان چه لفظ مزبور در لغت یا عرف معناى حقیقى داشته، ولى در شرع معناى حقیقى دیگرى پیدا کرده، لازم است بر معناى شرعى حمل شود.
تخصیص عموم به عادت‏
شیخ طوسى اصل تخصیص عموم را با عادت مى‏پذیرد، ولى آن عادتى را که موجب تخصیص عام مى‏شود، عرفى مى‏داند، چنان که در برخى از موارد استعمال عام وجود دارد. او مى‏گوید: عادات بر دو قسم است: بخشى از آن‏ها مربوط به افعال است. حکم این مورد آن است که عام به واسطه آن تخصیص نمى‏خورد، بلکه بر مخاطبان لازم است به خاطر عموم از چنین عاداتى دست بردارند و به سبب عموم بر ترک آن عادات استدلال کنند، پس در این صورت، چگونه عموم به آن تخصیص مى‏خورد؟ وبخش دیگر، آن است که عادت در استعمال لفظ عموم در برخى از مفادش جارى است. حکم این قسم آن است که عموم به آن تخصیص مى‏خورد.

تأثیرپذیرى شیخ از گذشتگان‏
شیخ طوسى با خوشه‏چینى از خرمن دانش گذشتگان، گنجینه گران‏بهایى از علم و فضیلت را فراهم آورده است، او از اندیشمندان شیعه و سنى بهره‏هاى وافى برده است که در زیر به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود
تأثیرپذیرى از علماى شیعه‏ شیخ طوسى شاگرد مکتب شیخ مفید و سید مرتضى بود. طبیعى است که در پاره‏اى نظریه‏ها از آن دو بزرگوار متأثر شده باشد
 موارد تأثیرپذیرى از شیخ مفید
1- شیعه درباره واجب موقت دونظر دارد: یکى این که، وجوب به اول وقت تعلق گرفته و هرگاه مکلف آن فعل را در آغاز وقت انجام نداد، مستحق سرزنش وعقاب است، ولى چنان چه آن را انجام داد عقابش ساقط مى‏شود (قول شیخ مفید). قول دیگر آن که، مکلف در همه اوقات براى واجب موقت مخیّر است، ولى آغاز وقت افضل است (قول سید مرتضى). شیخ طوسى در این مسئله از شیخ مفید تبعیت کرده است.
2 - شیخ همانند مفید معتقد است که امر مقتضى فور است.
3 - شیخ طوسى به تبع شیخ مفید روایات مرسل را حجت مى‏داند. البته شیخ در صورتى خبر مرسل را حجت مى‏دانست که ارسال کننده جز از شخص موثق روایت نقل نمى‏کند
4 - شیخ بر این باور است که براى عموم، الفاظ اختصاصى است در این مسئله نیز از شیخ مفید پیروى کرده است
5- در بحث این که اصل در اشیا، حظر است یا اباحه و یا توقف، شیخ با تبعیت از شیخ مفید معتقد به توقف شده است.

موارد تأثیرپذیرى از سید مرتضى‏ میزان تأثیرپذیرى شیخ طوسى از سید مرتضى بیش‏تر از شیخ مفید است. برخى از موارد تأثیرپذیرى شیخ از سید مرتضى به قرار زیر است:
1- شیخ طوسى به تبع سیّد مرتضى محور مباحث اصولى را «خطاب» قرار داده است.
2 - شیخ همانند سید مرتضى تفکیک مباحث اصولى و فقهى را به بررسى اجمالى و تفصیلى ادله مى‏داند.
3 - سید مرتضى در تعریف خبر مى‏گوید: خبر، آن است که صدق یا کذب در آن امکان داشته باشد. شیخ نیز همین تعریف را پذیرفته وتعریف مشهور خبر را نقّادى مى‏کند.
4 - در مورد علمى که از اخبار متواتر به دست مى‏آید، سه نظر مطرح است: علم اکتسابى، علم بدیهى و توقف. شیخ همانند سید مرتضى نظر سوم را پذیرفته است.
5 - شیخ در بحث افعال، در مورد تعریف و اقسام آن از سید تبعیت کرده است.
6 - شیخ طوسى در مبحث مفهوم وصف، عین عبارات سید مرتضى را در نوزده صفحه نقل کرده است.
7 - شیخ در بحث قیاس تقریباً هفتاد صفحه از عبارات سید مرتضى را نقل کرده است، لذا خود او مى‏گوید: من در این مسئله بیش‏ترین الفاظى را که سید مرتضى در ابطال قیاس ذکر کرده، یادآور شده‏ام، زیرا آن‏ها در این باب مستحکم است، ولى به آن مطالبى اضافه کرده‏ام که وى ذکر نکرده است و در مقابل اشیاى غیر ضرورى را حذف کرده‏ام.
8 - شیخ به پیروى از سید مرتضى هر مجتهدى را مصیب مى‏داند.
9 - شیخ طوسى در اخبارى که علم به مضمون آن‏ها داریم، عین عبارت سید مرتضى را در کتاب الذخیره نقل کرده است و آن را مبناى تبیین و پذیرش مسئله‏ قرارداده است.

تأثیرپذیرى شیخ از علماى اهل سنت‏
شیخ در عُدّه از علماى متعددى از اهل سنت نام مى‏برد و سخنان آنان را نقل مى‏کند: ابو الحسن کرخى - ابو عبدالله بصرى - شافعى - ابوعلى جُبّایى از جمله‏ آن‏ها مى‏باشند. امّا بیش‏ترین شخصیتى که از اهل سنت بر افکار شیخ مؤثر بوده، قاضى عبدالجبار معتزلى است که شیخ بارها عین الفاظ او را نقل کرده است.
در برخى موارد نیز، شیخ از کتاب اصولى شافعى به نام الرسالة نام برده و از افکار او متأثر شده است؛ به عنوان نمونه شیخ در مسئله برگشت استثناى پس از چند جمله، به جمله آخر و یا به همه جملات گذشته، به پیروى از شافعى معتقد است که استثنا به همه جملات گذشته برمى‏گردد.
نوآورى‏هاى شیخ طوسى‏
یکى از ویژگى‏هاى شخصیتى شیخ، نوآورى و ابتکار در ابعاد مختلف است، از جمله در تدوین کتب، گفتار، نظر، سبک، نگارش،دسته‏بندى، طرح بحث. بر این اساس افکارش سر منشأ بسیارى از مباحث علمى پس از او شده است. در این قسمت به برخى از افکار اصولى شیخ که جنبه نوآورى و ابتکارى دارد اشاره مى‏کنیم:

حجیت خبر واحد دو اصولى معروف پیش از شیخ؛ یعنى شیخ مفید و سید مرتضى منکر حجیت خبر واحد بودند، به ویژه سید مرتضى که استدلال‏هاى فراوانى در فقدان اعتبار آن اقامه کرد. شیخ طوسى براى نخستین بار حجیت خبر واحد بدون قرینه را مطرح و براى تثبیت آن، دلایل فراوانى اقامه نمود و به تمامى ادله مخالفان از جمله دلایل استادش سید مرتضى پاسخ متین و منطقى داد. وى نظریه خود را در باره اعتبار خبر واحد این چنین بیان مى‏کند: آن‏چه من بدان معتقدم این است که خبر واحد موجب علم نیست و از نظر عقلى تعبّد عمل به آن ممکن است و جواز عمل به آن در شرع وارد شده است، جز آن که عمل به آن بر شیوه خاصى متوقف است و آن این که، آن حدیث از طریق شیعه نقل شده باشد و داراى صفتى باشد که قبول خبرش ممکن باشد، مانند عدالت و....
دلایل شیخ بر حجیت خبر واحد عبارت است از: اجماع، سیره عملى فقهاى‏ شیعه و وجود اختلاف‏هاى فقهى که منشأاش عمل به اخبار آحاد است.

برگشت استثناى بعد از جمله‏ها، به همه آن‏ها
هرگاه پس از آمدن چند جمله، استثنایى در کلام واقع شود که صلاحیت برگشت به هر یک را به تنهایى و نیز به مجموع را داشته باشد و قرینه‏اى در کار نباشد، در این صورت، آیا تنها به جمله اخیرى برمى‏گردد یا به همه؟ این مسئله، اختلافى است. اولین کسى که در میان علماى شیعه، معتقد است این استثنا به همه جمله‏هاى گذشته برمى‏گردد، شیخ طوسى است و پیش از او تنها سید مرتضى معتقد است که غیر از جمله اخیر براى رجوع به هر یک از جمله‏هاى گذشته به بیان نیاز دارد. شیخ براى اثبات مدعاى خویش به سه دلیل استناد کرده است که یکى از آن‏ها به طور اختصار چنین است: دلیل مطلب فوق این است که هرگاه برخى از اجزاى کلام با واو که براى جمع وضع شده به یک‏دیگر عطف شوند، گویا با یک لفظ واحد ذکر شده‏اند. لذا فرقى نیست که گفته شود «رأیت زیداً و عمرواً و خالداً» و این که گفته شود «رأیتهم» هرگاه چنین باشد، اگر استثنایى پس از جمله‏اى که همه آن‏ها را شامل است، ذکر شود به همه برمى‏گردد. هم‏چنین است آن‏جایى که استثنا پس از چند جمله‏اى که به یک‏دیگر عطف شده‏اند، ذکر شود، زیرا در حکم یک جمله‏اند.
مقدمه واجب‏
اصولیان در مورد مقدمه واجب، اختلاف نظر دارند. شیخ مفید به صورت مطلق، مقدمه واجب را واجب دانسته است، ولى دیگران تفصیل داده‏اند، براى نمونه، سید مرتضى معتقد است که اگر مقدمه، سبب باشد تحصیل آن واجب است، ولى اگر شرط باشد، واجب نیست. اما شیخ طوسى تفصیل و تحلیل جالب و بدیعى دارند:
امر از دو حالت بیرون نیست یا شامل کسى مى‏شود که صفت ویژه‏اى دارد و یا مطلق است. اگر امر، کسى را که داراى صفت خاصى است، شامل شود، در این صورت، امر به آن شخص مختص مى‏شود و بر دیگرانى که چنین صفتى را ندارند، تحصیل آن واجب نیست تا این که امر شامل حالشان شود، جزآن که دلیل بر وجوبش دلالت کند، مانند «ولله على الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلاً» که حج را بر کسى‏ واجب کرده که مستطیع است. بنابر این کسى که مستطیع نیست بر او لازم نیست استطاعت را تحصیل کند تا مشمول امر شود... اما چنان‏چه امر مطلق باشد، اگر آن امر طورى است که بدون فعل دیگرى محقق نمى‏شود تحصیل آن واجب است، مانند امر به مسبب که بدون سبب حاصل نمى‏شود، ولى اگر امر مطلق است و بدون فعل دیگر هم صحیح است، لکن از لحاظ شرعى بدون فعل شى‏ء دیگر صحیح نیست، در این صورت نیز، تحصیل آن مقدمه لازم است، مانند «اقیموا الصلاة» که صلات‏ در شرع بدون طهارت صحیح نیست. لذا تحصیل آن ضرورى است.

اجماع‏
شیعه در صورتى اجماع را حجت مى‏داند که به نحوى قول معصوم‏ در اقوال اجماع کنندگان داخل باشد. براى تحصیل علم به دخول قول معصوم در میان اقوال اجماع کنندگان، راه‏هاى گوناگونى بیان شده است . سید مرتضى در این زمینه معتقد به اجماع دخولى است و شیخ طوسى دو طریق و شیوه جدید را مطرح کرده است: 1 - 4 - اجماع لطفى‏ اگر علماى امت بر قولى اتفاق کنند، ولى آن قول درست نباشد قاعده لطف اقتضا دارد امام آن را بیان کند و چنان چه خلاف آن را بیان نکند معلوم مى‏شود با آن قول موافق است. شیخ در مورد اجماع لطفى مى‏گوید: و هر گاه فرض کنیم که حق در یکى از اقوال باشد و چیزى که موجب شناخت وتشخیص آن قول از غیرش باشد، موجود نباشد، براى امام معصوم‏ استتار جایز نیست و بر او لازم است که آن را اظهار و حق در مسئله را تبیین کند یا به برخى از افرادِ مطمئن اقوال را یاد دهد تا این که به امت برسد و علم معجزى که دلیل صدقش باشد، همراه سخن او کند؛ زیرا در صورتى که چنین نکند تکلیف نیکو نخواهد بود.
تأیید کتاب و سنت‏
شیخ یکى از راه‏هاى قطع به قول معصوم را در اجماع، مطابقت آن با کتاب یا سنت قطعى مى‏داند. این شیوه نوینى بود که تا زمان وى کم‏تر مورد توجه قرار گرفته بود: اگر گفته شود: چنان چه طایفه امامیه در مسئله‏اى اختلاف کنند چگونه علم پیدا مى‏کنید که قول امام در برخى از اقوال داخل است؟ مى‏گوییم: هرگاه امامیه در مسئله‏اى اختلاف کنند ما در آن مسئله نظر مى‏کنیم و چنان‏چه بر آن مسئله دلیلى که موجب علم از کتاب و سنّت قطعى است دلالت کند ما قطع پیدا مى‏کنیم که قول معصوم، موافق و مطابق با آن قول است.

شرایط مفتى‏
از نظر شیخ، جایز نیست کسى فتوا به چیزى از احکام بدهد، جز آن که به آن عالم باشد و عالم کسى است که ویژگى‏هاى زیر را داشته باشد:
به امورى که بدون آن‏ها علم به حادثه حاصل نمى‏شود، مثل خدا وصفات او عالم باشد
صفات نبى را بشناسد
کتاب را با خصوصیاتش از ناسخ و منسوخ و... بشناسد
عالم به سنت باشد
عارف به اجماع و احکامش باشد
عارف به افعال پیامبر باشد.

دوره رکود - از ابن زهره تا ابن ادریس- 
این دوره از وفات شیخ طوسى تا عصر ابن ادریس حلى (متوفاى 598ق) ادامه داشت و پس از شیخ طوسى تا حدود یک قرن، اجتهاد شیعه عملاً متوقف شده بود. البته در این عصر، کتاب‏هاى متعدد اصولى نوشته که مهم‏ترین آن‏ها بخش اصول کتاب غنیة النزوع الى علمى الاصول و الفروع بود. هم‏چنین در پاره‏اى موارد با شیخ مخالفت‏هایى صورت مى‏گرفت. تنها امتیاز این دوره، این است که دانشمندان در استنباط، به شدت تحت تأثیر آرا و اندیشه‏هاى شیخ قرار داشته، بلکه گاهى در تعبیرات نیز از او تقلید مى‏کردند.
ابن زهره در جاى جاى غنیة النزوع مباحث اصولى را با همان ادبیات و شیوه سید مرتضى مطرح مى‏نمود؛ به گونه‏اى که حتى عبارات و مثال‏ها و شیوه ورود و خروج او از سید مرتضى تأثیر پذیرفته بود، ولى در موارد اندکى آراى شیخ طوسى را مورد انتقادهاى جزیى قرار مى‏داد، ولى این انتقادها نتوانست موج عظیمى علیه جو تقلیدى آن عصر ایجاد نماید. ابن زهره در چند مورد با شیخ طوسى اختلاف داشت:
1- دلالت در صیغه امر: شیخ بر این اعتقاد بود که صیغه امر، بر فوریت دلالت دارد، ولى ابن زهره معتقد بود که نه دلالت بر فوریت دارد و نه تراخى، بلکه تنها بر وجوب ایجاد طبیعت مأمور به دلالت دارد.
2- دلالت صیغه نهى در معامله: به اعتقاد شیخ، نهى در معاملات، دلالت بر فساد دارد، ولى ابن زهره بر این بینش بود که بین دو مفهوم حرمت و فساد، تمایز است و تلازمى با هم ندارند، لذا ممکن است چیزى به حرمت تکلیفى (که عبارت است از عقاب بر ارتکاب آن) حرام باشد، ولى حرمت وضعى (که عبارت از بطلان است) نداشته باشد، از این رو ابن زهره دلالت نهى را بر فساد قبول نداشت.
3- حجیت عام مخصص: شیخ طوسى حجیت و اعتبار عام را در غیر مورد تخصیص، مشکل نمى‏دانست، ولى ابن‏زهره در حجیت آن، اشکال مى‏کرد.
الف) زندگى‏نامه‏ حمزة بن على‏بن ابى المحاسن زهرة بن الحسن بن زهره حسینى، یکى از شخصیت‏هاى برجسته قرن ششم قمرى است. ایشان در حلب از بلاد شام زندگى مى‏کرد. آن روزگار، حلب دچار جنگ بود. صلاح‏الدین ایوبى پس از تصرف مصر واستقرار حکومتش در آن دیار، راهى بلاد شام شد و در آن‏جا به سوى حلب شتافت. نورالدین فرزند پادشاه، مردم را در میدان دروازه عراق دعوت کرد و در آن‏جا گریه شدیدى کرد و آنان را بر جنگ با صلاح‏الدین ایّوب تشویق کرد. همگى اهل بلاد این دعوت را پذیرفتند، ولى شیعیان براى همکارى با او شرایط مذهبى را مطرح کردند، از جمله آن که در اذان «حى على خیر العمل» گفته شود؛ اسامى امامانِ دوازده‏گانه در جلوى جنازه‏ها گفته شود و بر جنازه میت پنج تکبیر بیان شود و عقود نکاح وازدواج آن‏ها به دست ابوطاهر ابوالمکارم حمزة بن زهره حسینى که در آن روزگار رهبر شیعه در حلب بود سپرده شود. والى نیز، تمامى شرایط آنان را پذیرفت.
ابن زهره مقام علمىِ بس رفیعى داشت. او در فقه، اصول، کلام و نحو، تخصّص داشت. زبیدى در وصف او گوید: او فقیه واصولى بسیار دقیقى بر مذهب امامیه بود.
بین او و ابن ادریس مکاتبات فقهى صورت مى‏گرفت وابن ادریس برخى اشکال‏هاى فقهى که به ذهنش مى‏رسید به ایشان تذکر مى‏داد.
ابن زهره از محضر بزرگانى بهره‏هاى علمى برده است که برخى از آن‏ها عبارتند از: پدرش على بن زهرة الحلبى، جدش سید ابو المحاسن زهرة حلبى، ابومنصور محمد بن حسن بن منصور نقاش موصلى، شاگرد ابوعلى فرزند شیخ طوسى و ابوعبدالله حسین بن طاهر بن حسین.
هم‏چنین شخصیت‏هاى برجسته‏اى خوشه‏چین خرمن دانش ابن زهره بوده‏اند، از جمله: پسر برادرش سید محیى‏الدین ابوحامد محمد بن عبدالله بن على بن زهرة حسینى، شاذان بن جبرئیل، محمد بن ادریس، محمد بن جعفر مشهدى صاحب‏
کتاب المزار، معین‏الدین مصرى و عزالدین ابوالحرث محمد بن حسن بن على‏ علوى.
او در علوم مختلف اسلامى، از جمله در مباحث اعتقادى، فلسفى، فقهى، اصولى نحوى و فقه مقارن کتاب‏ها و رساله‏هایى را تدوین کرده است. علامه سید محسن امین نوزده کتاب براى ایشان شمرده است که برخى از آن‏ها عبارت‏اند از: مسألة فى الرد على المنجّمین، النکت فى النحو، نقض شبه الفلاسفة، مسألة فى نفى الرؤیة واعتقاد الامامیة ومخالفیهم ممن ینسب الى السنة والجماعة و مسألة فى اباحة نکاح المتعة.
در اصول نیز کتاب‏هایى تدوین کرده است که عبارتند از: مسألة فى الرد على من قال فى الدین بالقیاس و غنیة النزوع الى علمى الاصول والفروع البته این کتاب شامل‏ سه بخش کلام، اصول فقه و فقه است

ب) روش‏شناسى‏
جایگاه اصولى ابن زهره‏ پس از شیخ طوسى به مدت یک قرن روح تقلید بر افکار اندیشمندان شیعى حاکم شده بود و کسى یاراى نقد اندیشه شیخ را نداشت تا این که دو شخصیت ارزشمند شیعى بروز کردند: یکى، در صحنه فقه و دیگرى، در عرصه اصول و مبانى نظرى. ابن‏زهره در مباحث اصولى و ابن ادریس در عرصه فقه، افکار مسلط شیخ را به بوته نقد کشیدند. شهید صدر در این باره مى‏گوید: کتاب السرائر از جهت تاریخى، با کتاب غنیه ابن حمزه در اصول معاصر است... وقتى اصول ابن زهره را ملاحظه مى‏کنیم، پدیده مشترکى میان آن وفقه ابن ادریس مشاهده مى‏نماییم. ویژگى‏اى که آن دو را از عصر تقلید مطلق از شیخ، جدا مى‏سازد، پدیده رها شدن از نظریه‏هاى شیخ و اتخاذ نظریه‏هایى است که با موضع اصولى و فقهى شیخ مخالف مى‏باشد. ابن ادریس در سرائر تلاش مى‏کند تا دلایل فقهى شیخ را باطل کند. ابن زهره هم در غُنیه دلایلى را که در عُدّه آمده نقد کرده و بر نظرهایى که با نظریّه‏هاى شیخ معارض است استدلال مى‏کند، بلکه گاه مسائل اصولى جدیدى را طرح مى‏کند که به این شکل در عدّه دیده نمى‏شود. البته باید توجه داشت که ابن زهره اگرچه در برابر نظریه‏هاى اصولى شیخ مقاومت کرد، اما در این نبرد اصولى، استقلال رأى و مبنا نداشته، زیرا بسیارى از نظرات اصولى او برگرفته از اصول سید مرتضى در الذریعه است. شاید کم‏تر مسئله‏اى در غنیه باشد که همانند الذریعه بر آن طرح و استدلال نشده باشد. در نتیجه‏ ابن‏زهره با تقلید وتبعیت بسیار شدید از سید مرتضى به نبرد با نظریه‏هاى اصولى شیخ طوسى رفته است. از این‏رو، بسیارى از مبانى اصولى سید مرتضى که در عُدّةالاصول نقل شده بود، دوباره توسط ابن زهره مطرح شد، بدون این که پاسخ جدّى به انتقادهاى شیخ طوسى داده شود. همین امر دلیل ناپایدارى ابن زهره در مقابل شیخ شد؛ به عنوان نمونه سید معتقداست که استعمال، دلیل برحقیقت است. شیخ نیز آن را به استعمال مجازى نقد کرده و ابن زهره بارها به طور دقیق مبناى سید را تکرار کرده است، بدون آن که به نقد شیخ توجه کرده باشد.

معرفى کتاب غنیة النزوع‏ این کتاب شامل سه بخش است: مباحث کلامى واعتقادى، مباحث اصول فقه، مسائل فقهى. دلیل این که چرا ابن زهره این سه بحث را با یک‏دیگر جمع کرده، به خصوص که ابتدا مسایل کلامى، سپس مسایل اصولى و آن گاه مسائل فقهى را آورده است، این است که مباحث فقهى، به نوعى بر دو سنخ مباحث فوق مترتب است؛ به تعبیر ابن‏زهره، تکلیف سمعى بر تکلیف عقلى متفرع است. او در زمینه تقدم کلام بر فقه مى‏گوید: امّا تکلیف سمعى، علم به آن در اصل برگرفته از تکلیف دوم [یعنى عقلى‏] است و این سخن را بدان جهت گفته‏ایم که آن [سمعى‏] بر صدق پیامبر متوقف است و صدق او بر علم به معجزه متوقف است... حال که این مطالب تثبیت شد و ثابت شد که تکلیف عقلى اصل در تکلیف سمعى است، لازم مى‏شود در آغاز، تکلیف عقلى مطرح شود و سپس تکلیف سمعى.
هم‏چنین وى درباره علت تقدّم اصول بر فقه مى‏نویسد: چون بحث در فروع فقه مبتنى بر اصولى از فقه است، لذا آغاز به اصول آن ضرورى است وپس از آن فروع مطرح شود؛ زیرا کلام در فروع بدون محکم‏سازى اصلش درست نیست.
ابن زهره در کتاب غنیه تمامى مباحث اصولى را بحث کرده است. بر این اساس، مسایل اوامر، نواهى، عام و خاص، مجمل ومبیّن، نسخ، اخبار، افعال، اجماع، قیاس، اجتهاد، تقلید و استصحاب را مطرح کرده است.

اهمّیت اصول فقه‏ در زمان ابن زهره سؤالى ازسوى اهل سنت نسبت به فقه و اصول شیعه وجود داشت و آن این که اگر شما شیعیان در فقه به سخن معصوم‏ مراجعه مى‏کنید، دیگر به اصول فقه، نیازى نخواهید داشت؟
ابن زهره در مقابل چنین طرز تفکرى چند پاسخ داده است:
1- با دلایل قطعى، ثابت شده که احکام الهى بر نص خداوند (عالِم به مصالح ومفاسد بندگان) متوقف است. نص الهى جز از طریق رسول خدا به صورت حضورى یا به واسطه خبر به دست نمى‏آید و از لحاظ سندى، خبر موجب علم، خبر معصوم است که به صورت واحد یا متواتر به دست ما مى‏رسد. با وجود این، از لحاظ دلالى مفاد این خبر یا وجوب است یا ترغیب یا حرمت و...، لذا طبیعى است که علم به احکام خبر از عام، خاص، امر، نهى و... کار عقل است. پس در بهره‏گیرى از احکام الهى به کاوش عقل نیاز داریم و بر این اساس هم نیازمند به اصول فقه مى‏باشیم.
2- پاسخ نقضى این است که شما هم در احکام شرعى به قول رسول خدا مراجعه مى‏کنید، پس نباید به بحث از اصول فقه نیاز داشته باشید.
3- غرض دیگر ما از اصول فقه، ابطال بسیارى از نظریه‏هاى مخالفان در مباحث اصول فقه است (اصول مقارن
4- اصول مقارن‏ یکى از پاسخ‏هایى که ابن زهره به شبهه نیاز فقه شیعه به اصول مى‏دهد، عبارت است از اصول مقارن. ابن زهره معتقد است که یکى از اغراض اصولیان شیعه در مباحث اصولى، مباحث مقارن و تطبیقى است که از طریق مباحث اصول مقارن و ابطال نظریه‏هاى اصولى مخالفان مى‏توان بسیارى از فروع فقهى آنان را دچار تردید و تنزل کرد: به علاوه ما غرض دیگرى در مباحث اصول فقه غیر از آن‏چه گفته‏ایم، داریم و آن تبیین فساد بسیارى از نظریه‏هاى مخالفان خود در این مباحث [یعنى اصولى‏] است تا این که آن‏چه را از آن‏ها صحیح است، تصحیح نماییم ... این کار موجب مى‏شود تا علم به فروع فقهى را از دست بدهند، زیرا علم به فرع بدون علم به اصل آن محال است، لذا این غرض بزرگى است که سبب عنایت و توجه به اصول فقه و اشتغال به آن مى‏شود.
بنابراین، ابن زهره به کارگیرى شیوه مقارن را در اصول فقه بهترین راه براى فقه مقارن مى‏داند که طبق آن به جاى ردّ و انکار فرع فقهى، اصل و ریشه آن را بررسى مى‏کند.

5- و سپس دلایل مخالفان را تبیین و پاسخ آن‏ها را ذکر کرده است. نکته شایسته توجه در طرح مباحث ایشان آن است که او اساساً نامى از اصولیان و دیدگاه‏ها و مکاتب مختلف اصولى به میان نمى‏آورد، بلکه تنها به ذکر اصل مطلب اکتفا مى‏کند، این در حالى است که شیخ طوسى و سید مرتضى علاوه بر ذکر اصولیان صاحب نام، دیدگاه‏هاى متکلّمان و فقها را در هر مسئله‏اى مطرح مى‏کردند. نکته دیگرى که از لحاظ شکلى در طرح مسایل، توسط ابن زهره انجام گرفت، تبیین نقطه اصلى اختلاف است. او در بحث نسخ مى‏نویسد: نسخ کتاب به کتاب ونسخ سنت به سنت قطعى بدون هیچ اختلافى جایز است و تنها اختلاف در نسخ کتاب به سنت و سنت به کتاب است.
نکته دیگر این که، در مواردى مباحث بسیار شبیه به هم است، به طورى که موجب خلط مباحث مى‏شود. ابن زهره شیوه تجزیه را در مباحث متشابه به‏کار گرفته است. او در بحث تأخیر بیان، چهار قسم را از یک‏دیگر تفکیک کرده است: 1- تأخیر تبلیغ از وقت امکان، 2- تأخیر بیان از وقت حاجت، 3- تأخیر بیان مجمل از وقت خطاب، 4- تأخیر بیان عموم.
ابن زهره در هر مسئله‏اى شیوه لازم و متناسب آن را به کار برده است.

روش اصولى ابن زهره‏
راه علمى و ظنى‏ ابن زهره معتقد است که خبر واحد از مسایل اصولى است که باید در آن به علم استناد کرد و ظن کفایت نمى‏کند.
روش مباحث لغوى‏ به نظر ابن زهره روش مباحث لغوى رجوع به اهل لغت است و استناد به مباحث عقلى و قیاسى صحیح نیست.
شیوه اثبات مباحث اصولى‏
ابن زهره بر این باور است که مباحث اصول فقه را نمى‏توان با خبر واحد اثبات کرد، حتى بر مبناى آن‏هایى که خبر واحد را حجت مى‏دانند، از طریق خبر واحد نمى‏توان مباحث اصولى را اثبات کرد. بر این اساس وى در مبحث حجیت اجماع، در پاسخ آن‏هایى که به روایت نبوى «لا تجتمع اُمّتى على الخطأ» تمسک کرده‏اند، مى‏گوید: این خبر واحد است و ما بر فساد عمل به خبر واحد در فروع دلیل اقامه کرده‏ایم، چه برسد به اصول و اجماع از اصول شریعت است. لذا اثبات حجیت آن به واسطه خبر واحد، بر مبناى هیچ‏کس جایز نیست.
تأثیرپذیرى از گذشتگان‏ ابن زهره در مباحث اصولى شدیداً تحت تأثیر سید مرتضى بوده است، به گونه‏اى که بیش‏تر نظریه‏هاى سید را در الذریعه پذیرفته و استدلال‏هاى ایشان را بیان کرده است، حال آن که در عصر او نظریه‏هاى فقهى و اصولى شیخ غلبه داشت. حتى ابن‏زهره همان نظریه‏هاى مخدوش شده سید را که توسط شیخ طوسى نقد شده بود مجدداً تکرار کرده و به نقدهاى شیخ تعرّض نکرده است. میزان تأثیرپذیرى ابن زهره از سید به حدى است که گاه با اندکى تغییر و بدون استناد، عین عبارات سید را نقل کرده است، به گونه‏اى که شیوه ورود و خروج، مثال‏ها و استدلال‏ها همگى حاکى از شیفتگى ابن زهره نسبت به سید مرتضى است. از این‏رو اگر گفته شود که بخش اصول فقه، غنیه تلخیص الذریعه است، سخن گزافى نیست.
اصول فقه عبارت است از دلایل فقه و چگونگىِ دلالت آن‏ها بر احکام به‏طور اجمالى. از این‏رو، چنین عبارتى شامل دلائلى که فقیهان بر احکام فروع فقهى در کتاب‏هایشان ذکر مى‏کنند، نمى‏شود، زیرا آن‏ها دلایل بر تعیین مسائل است و بحث اجمالى با بحث تفصیلى تفاوت دارد. سید مرتضى نیز دراین زمینه به طور دقیق همان عبارات را نقل کرده است.
ابن زهره در خصوص نسبت کلام وخطاب مى‏نویسد:
مدار بحث در اصول فقه، بر خطاب است... از این روى هر خطابى کلام است، ولى نمى‏توان هر کلامى را خطاب به شمار آورد. سید مرتضى در این باره نیز دقیقاً همان الفاظ و عبارات را بیان کرده است.
ابن زهره در مورد استعمال لفظ در دو معنا مى‏گوید: جایز است که متکلم از یک لفظ، دو معناى مختلف و حقیقت و مجاز را اراده کند. سید مرتضى هم در همین مورد مى‏نویسد: بدان که ممتنع نیست متکلم در یک زمان از یک لفظ دو معنا را اراده کند، و از آن لفظ هم معناى حقیقى و هم مجازى را اراده کند.
تأثیرپذیرى از شیخ طوسى‏ هر چند ابن زهره تا حدود زیادى با افکار شیخ طوسى مبارزه کرد، اما در پاره‏اى از موارد نیز از او متأثر شده است، به عنوان نمونه، شیخ وجه حجیت اجماع را قاعده لطف قرار داده است. ابن زهره نیز بر اساس همین قائل به حجیت اجماع شده است.
اندیشه‏هاى اصولى‏ در این‏جا به اختصار برخى از اندیشه‏هاى ابن زهره را که در اصول ویژگى و احیاناً جنبه نوآورى دارد، بررسى مى‏کنیم:

دلایل و منابع فقه‏
قرآن کریم‏
اخباریان در مورد استفاده از قرآن شبهه‏اى مطرح کرده‏اند که ما از ظواهر قرآن چیزى متوجّه نمى‏شویم و باید تفسیرى از ائمه اطهار: به ما برسد تا بتوان‏ازکتاب استفاده کرد. ابن زهره از زمره اصولیانى است که ظواهر قرآن را قابل فهم و درک مستقل مى‏داند و خود نیز بارها به ظواهر قرآن استناد کرده است. علاوه بر این، ابن زهره چون خبر واحد را حجت نمى‏داند، توجه او به ظواهر آیات، بیش از کسانى است که خبر واحد را معتبر مى‏دانند. در زیر پاره‏اى از مواردى که ابن زهره به ظواهر آیات تمسک کرده است. و هم‏چنین او ظواهر قرآن را مرجع احادیث متعارض و متساقط قرار داده است.
روایات‏
از نظر ابن زهره خبر چیزى است که در آن، احتمال صدق و یا کذب داده شود. او خبر را به دو قسم متواتر وواحد تقسیم مى‏کند و براى خبر متواتر نیز به دو قسم اشاره مى‏کند: الف) خبرى که هر عاقلى آن را بشنود، علم پیدا مى‏کند (بدیهى)، مثل خبر از برخى شهرها، ب) خبر متواترى که علم از آن به واسطه نظر و استدلال به دست آید، مثل اخبار از معجزات پیامبر.
ابن‏زهره به پیروى از سید مرتضى و شیخ مفید، خبر واحد بدون قرینه را حجت نمى‏داند، هرچند از نظر عقلى امکان تعبد به آن را منتفى نمى‏داند. با وجود این، بر این باور است که از نظر شرعى دلیلى بر اعتبار آن وجود ندارد.
اجماع‏
ابوالمکارم به اجماع عنایت ویژه‏اى داشته است. در بیش‏تر استدلال‏هایش نامى از اجماع به میان مى‏آورد، به طورى که تعداد اجماع‏هایى که ابن زهره در این کتاب به کار گرفته است به ششصد و پنجاه مورد مى‏رسد.
او با پیروى از شیخ طوسى، شیوه علم به دخول قول معصوم‏ را در میان نظریه‏هاى فقها، قاعده کلامى لطف مى‏داند. در زیر پاره‏اى از مواردى را که ابن زهره به اجماع استناد کرده، بیان شده است: - فرض پنجم: شستن یک مرتبه دست‏ها، از آرنج‏ها تا انتهاى انگشتان است که مقدار هر یک از آن‏ها به اندازه یک کف آب مى‏باشد و آرنج در شستن داخل مى‏شود، تمام این احکام به دلیل اجماع مورد اشاره است.
از سرگیرى نماز بر شخصى که واجبى را ترک کرده و یا چیزى را که ترکش‏لازم‏بوده، انجام داده، واجب است و تمامى این‏ها به دلیل اجماع مورد اشاره‏مى‏باشد.

عقل‏
ابن‏زهره براى دلیل عقلى جاى‏گاه ویژه‏اى قایل بوده و آن را در طول سایر دلایل قرار داده است. او مى‏گوید: به نظر ما هیچ واقعه‏اى نیست، جز آن که در مورد حکم آن، دلیل علمى وجود دارد وچنان که فرض کنیم دلیلى وجود نداشته باشد، به حکم عقل مراجعه مى‏کنیم.
اصول عملیه
‏ احتیاط
ابن زهره در موارد فراوانى به دلیل احتیاط استناد کرده است، لذا باید او را یکى از ترویج کنندگان احتیاط در فقه به شمار آورد. به عنوان نمونه او رضایت زن را در صحت عقد نکاح مقتضى احتیاط مى‏داند.
ابن زهره احتیاط را در ردیف سایر ادله قرار داده است، دربسیارى موارد آن را در کنار اجماع و در برخى موارد نیز با اصل برائت یا ظاهر قرآن به کار برده است، بر خلاف متأخران که امارات را بر اصول وپاره‏اى اصول را بر پاره‏اى دیگر مقدّم مى‏کنند.
ابن زهره در بیان قاعده احتیاط و اشتغال، بیان فنى دارد که گویا براى اولین بار در کلمات او دیده شده است. هرگاه در مواردى که چیزى به طور یقینى در ذمه ثابت شده، لازم است با یقین نیز از آن ساقط شود، در مورد مقدار صاع نیز آن‏چه ذکر کردیم لازم و واجب است.

استصحاب‏
ابو المکارم استصحاب را حجت نمى‏داند و بر این باور است که اثبات حکم در زمان بعدى صرفاً به اتکال دلیل ثبوت حکم در زمان اول، اثبات شى‏ء بدون دلیل است و دلیل، تنها حالت و زمان اول را شامل مى‏شود. لذا اثبات حکم در زمان بعد به دلیل جداگانه محتاج است.
برائت‏
برائت از دیگر اصولى است که ابن زهره در مباحث فقهى بسیار بدان تمسک کرده است، ولى در غنیه بحث مستقلى از آن نکرده است. ایشان در بحث واجب تخییرى معتقد است که همه خصال واجب بوده، ولى با انجام یکى، بقیه از عهده مکلف ساقط مى‏شود. او در برابر کسانى که تنها یکى از خصال را واجب دانسته‏اند، استدلال کرده است: اگر یکى از کفارات سه‏گانه به صورت غیر مشخص واجب باشد، براى مکلّف لازم است راهى براى شناخت آن پیش از انجامش وجود داشته باشد؛ زیرا تکلیف او به چیزى که براى علم به آن راهى ندارد قبیح است و این کار تکلیف به چیزى است که از توان او خارج است.
شیخ انصارى و آقا ضیا عراقى از این استدلال ابن زهره بر برائت استفاده کرده‏اند.
بر این اساس، وى به برائت عقلى پاى‏بند بوده و مستند وى در برائت، «تکلیف ما لایطاق» بوده است که خود قاعده‏اى کلامى است. ابن زهره از اصل برائت نیزبسیار استفاده کرده است. برخى از استنادهاى او به قرار زیر است: - ... نیز اصل بر اموال، مبرّا بودن عهده از حقوق است.
بر این مطلب، اجماع شیعه دلالت دارد زیرا اصل، برائت عهده از تکلیف است و مسئولیت داشتن آن نیازمند دلیل است.
ابن زهره اصل برائت را بارها همراه و در عرض اجماع و گاه به همراه دلیل‏ احتیاط به کار برده است، مانند موارد زیر:
ثبوت این مطلب به دلیل اجماعِ مورد اشاره و راه احتیاط و یقین به مبرّا بودن عهده از تکلیف است.
دلیل بر مقدار نصاب در آن دو اجماع گذشته و نیز اصل برائت عهده از تکلیف است.
استعمال لفظ در بیش از یک معنا
از دیدگاه ابن زهره مى‏توان از یک لفظ معانى گوناگون و متعددى را اراده کرد، حتى از این قاعده، معناى حقیقى و مجازى را استثنا نکرده است. استدلال وى بر این مطلب چنین است: این استعمال داراى مقتضى است و باید دنبال مانع آن بود. مانع چنین استعمالى یا مانع لفظى است و یا مانع معنوى. دراین زمینه، مانع لفظى وجود ندارد. بله از یک لفظ نمى‏توان امر و نهى و یا لازم و متعدى را برداشت کرد. مانع معنوى آن است که معانى آن قابلیت اجتماع نداشته باشد، مثل اراده وکراهت فعل. پس در مواردى که مانع لفظى و معنوى نباشد، وجهى براى عدم جواز، وجود ندارد.
امر به شى‏ء مقتضى نهى از ضدش نیست. ابن زهره امر به شى‏ء را نهى از ضدش تلقى نکرده است، زیرا این نهى یا باید از لفظ امر مثل «صلّ» فهمیده شود که این فرض به یقین باطل است. از جهت معنوى هم دو شبهه دارد: یکى این که مقتضاى حکمت آن است که امر به شى‏ء، نسبت به ضدش کراهت داشته و دیگر این که وقتى مأمور به واجب شد، مقتضى قبح ضدش است. ایشان به هر دو شبهه پاسخ داده و شبهه اول را از راه مستحبات نقض کرده و در مورد شبهه دوم، اظهار داشته است که وجوب یک شى‏ء به طور مطلق مقتضىِ قبح ضدش نیست، زیرا برخى اضداد با وجوب، جمع مى‏شود، مثلاًنماز در آخر وقت در یک زاویه مسجد، ضد نماز در زاویه دیگر آن است، با این حال همه به طور تخییرى واجب است.
خطاب شرایع نسبت به کافران‏
ابوالمکارم بر این باور است که کافران بسانِ مسلمانان، علاوه بر اصول دین، نسبت به فروع نیز تکلیف دارند و بر این اساس کافران استحقاق دو عقاب را دارند: یکى، عقاب بر ترک اصول و دیگرى، عقاب بر ترک فروع. کافران، مخاطب شرایع و احکامند؛ زیرا چیزى در داخل شدن مکلف در خطاب معتبر نیست، مگر ویژگى مکلف و ویژگى خطاب.
بى‏تردید عنوان مکلف بر کافر، منطبق است و صحت تکلیف وى به شرعیات همانند صحت تکلیف او به ایمان است، اما در مورد صفت خطاب، هرگاه عنوان خطاب به طور مطلق بوده و یا به «ناس» متوجه باشد، بدون شک، کافر هم در آن داخل است
برگشت استثنا به جملات گذشته‏
ابن زهره معتقد است استثنایى که پس از چند جمله ذکر شود امکان رجوع به جمله اخیر و همه جملات گذشته را دارد و بدون دلیل نمى‏توان فهمید که این جمله به کدام یک برمى‏گردد. مبناى چنین نظرى حسن استفهام است، زیرا از نظر عقلا نیکو است که سؤال شود این استثنا به جمله آخر برمى‏گردد و یا همه جملات، و حسن استفهام، دلیل اشتراک است. ابن‏زهره در این نظریه با شیخ طوسى به مخالفت‏
برخاسته است، زیرا شیخ با تبعیت از شافعى معتقد است که استثنا به همه جملات گذشته برمى‏گردد.

مفاهیم‏
حجیت مفهوم اولویت‏
از نظر ابن زهره، مفهوم اولویت حجیت دارد. او مى‏نویسد: چون سخن خداوند متعال «فلا تقل لهما اُف» نهى از اف گفتن را شامل مى‏شود و شمولش نسبت به سایر مکروهات اولى است، در این صورت نیکو نیست که تصریح کند و بگوید «واضربهما واشتمهما»؛ زیرا این کلام با کلام قبلى در تناقض است.
ثبوت مفهوم براى ادات حصر (مثل انّما) ابوالمکارم براى جمله‏هایى که ادات حصر، مثل «انما» دارند، قایل به مفهوم است:  ... و به واسطه لفظ «انّما» دانسته مى‏شود که غیر آن، خلاف آن است
از نظر ایشان، جز دو مورد بالا، سایر مفاهیم اعتبار ندارند
 بى اعتبارى مفهوم وصف‏ ایشان در این زمینه مى‏گوید: تعلیق حکم بر صفت، دلالت نمى‏کند که حکم از غیر آن صفت، منتفى است.
عدم حجیت مفهوم لقب‏ ایشان در این زمینه مى‏گوید: و هم‏چنین ثابت شده که تعلیق حکم به اسم لقب، دلالت نمى‏کند که غیر آن، حکمى خلاف آن دارد.
بى‏اعتبارى مفهوم شرط ابن زهره آن‏قدر افراط کرده که براى مفهوم شرط نیز اعتبارى قائل نشده است. او مى‏نویسد: ما در شرط، همانند صفت مى‏گوییم که شرط به صرف لفظ، دلالت نمى‏کند که غیرمشروط با آن تغایر دارد، بلکه اگر در مواردى چنین است به خاطر دلیل خارجى‏است، زیرا تأثیر شرط آن است که حکم به آن تعلّق داشته باشد، ولى محال نیست که شرط دیگرى جایگزین آن شود و این کار، آن را از شرط بودن خارج نمى‏کند.
نسخ در اخبار بى‏تردید نسخ در امور انشایى، مثل امر و نهى صحیح است، اما آیا در اخبار نیز نسخ واقع مى‏شود یا نه؟ ابن زهره بر این باور است که نسخ اخبار نیز جایز است. او در مقام استدلال، نسخ در امر و نهى را که اتفاقى است تحلیل کرده و مى‏گوید: نسخ در مورد امر و نهى بر محتوا و مقتضاى آن‏ها وارد مى‏شود، نه برخود آن‏ها [صیغه‏ها] وقتى که مصلحت در محتواى امر و نهى تغییر کند، نسخ صورت مى‏گیرد. در مورد خبر نیز چنین است.
عدم جواز تقلید مقلَّد تقلید به معناى رجوع جاهل به عالم و کارشناس، امرى طبیعى است. در امور دینى نیز که تخصص در آن، کار دشوارى است، مردم به فقها مراجعه مى‏کنند. ابن زهره در این خصوص مى‏گوید: تقلید براى مقلد و مستفتى جایز نیست و باید در مسایل فرعى به علم رسید. وى‏ در این زمینه ادعاى اجماع مى‏کند.
بر این اساس، رجوع مقلد به مستفتى براى آن است که او نیز علم پیدا کند. ابن زهره این نظر را بر خلاف نظر سید مرتضى و شیخ طوسى بیان داشته است. این نظریه یکى از نوآورى‏هاى ایشان در عرصه اصول شیعه است
منبع: دانشنامه اصولی، ضمیری، محمدرضا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی